بهار سبز

زندگي رسم خوشايندي است

نويسنده :بهار
تاريخ: جمعه هفدهم آذر ۱۳۹۱ ساعت: 21:32

 



اي كاش وزارت عريض و طويل فرهنگ برنامه نود و عادل فردوسي پور داشت ..

كه لااقل روي صندلي هاي داغش كسي بنشيند و عادل با آن چهره كودكانه شيطان و خونسردي فوق العاده  و قدرت بي نظيرش در به توپ بستن دروازه حريف ، رگبار سوال را بر سرش بريزد تا ديگر فرصت لاپوشاني و مظلوم نمايي و ادبيات پرتعارف بي فايده نماند و پرده كنار برود ....

 

 

 

و براي يك بار هم شده اين ملت نجيب صبور بفهمند آخر چرا در روستاي شين آباد از توابع شهرستان پيرانشهر جايي كه حدود پنج كيلومتر با مرز عراق  فاصله دارد تنها يك مدرسه ابتدايي دخترانه فرسوده هست كه حكم تخريبش هم داده شده اما همچنان بايد 36 دانش آموز روي نيمكتهايش بنشينند و در محله اي كه گازرساني شده فقط همين مدرسه فاقد لوله كشي گاز باشد و در سرماي زمهرير آن منطقه فقط يك بخاري نفتي در گوشه كلاس باشد كه آن هم نفت از مخزنش نشت كند و ساعت 8 صبح روز چهارشنبه پانزدهم آذر آتش بگيرد  و منفجر شود ....

 

 

 

و همه دستپاجه شوند و در به روي دختران كوچك بسته شود و دستگيره هم نداشته باشد و معلم و مردم بچه ها را از پنجره بيرون بكشند و 28 دختر كوچك زيبا با سوختگي شديد و بيشتر از ناحيه صورت و دست به بيمارستان امام خمینی ارومیه منتقل شوند و 11 نفر از آنها به علت و خامت حالشان به بيمارستان سینای تبریز برده شوند كه چهار نفر در بخش  ICU با مرگ دست و پنجه نرم مي كنند .

 

 

 

آيا پيام تسليت و عيادت و آرزوي بهبودي براي اين دختران كوچك جبران سلامت از دست رفته و سوختگي هاي به جاي مانده بر بدن و چهره هاشان هست . آيا پشت ميزهاي عريض و طويل مسئوليت نمي توان ضجه و ناله اين دختركان را كه درد مي كشند شنيد ؟

 

 

 

 

جان آدمي در اين ديار چه متاع ارزان قيمتي است ....

كه در تصادفهاي جاده اي و آتش سوزي ها و حوادث و بلاياي طبيعي به مرگ سپرده مي شود....

 بي دريغ و افسوس و پاسخ و پوزش  .....

براي اين نوگلان پيرانشهري آرزوي سلامت دارم ...

و براي همه هم وطناني كه در زمين لرزه روستاهاي زهان در بيرجند و خراسان جنوبي عزيزانشان را از دست داده اند صبر بسيار آرزومندم و كمترين كار ممكن ارسال كمك و وسايل گرمايشي است كه حتما از ياد نخواهيم برد .

 

/**/

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۱ ساعت: 20:56

 

ايران كشوري است  با وسعت 1648195 کیلومتر مربع در قلب خاورميانه كه همچون پلي عظيم بزرگترين درياچه جهان را به خليج فارس و درياي عمان متصل مي كند و از گذشته هاي دور گذرگاهي بوده براي ارتباطات تجاري و فرهنگي و سياسي شرق و غرب . عرصه پهناوري كه كوهستانهاي قامت برافراشته و جشمه هاي زلال و رودهاي جاري و جنگلهاي پهناور و سواحل زيبا و كويرهاي گسترده آن را به يكي از نادر مناطق چهار فصل جهان بدل ساخته و حالا در پي بي توجهي نهادينه شده در مسئولين و مردم با سرعتي غريب به سوي ويراني مي تازد .

 

 



شايد ديرزماني نپايد تا رودهاي عظيمي همچون كرخه و كارون و زاينده رود و درياچه اروميه و هامون و تالابهاي انزلي و گاوخوني و .... فقط به نامهايي در كتاب تاريخ و جغرافيا بدل شوند ...

و جنگلهاي سرسبز كه در نتيجه آتش سوزي و حرص و طمع براي استفاده تجاري از 18 ميليون هكتار به 12 ميليون هكتار كاهش پيدا كرده اند از بين رفته و تنها بناهاي بي قواره و جاده هاي نيمه كاره به جايشان باقي بماند .

و اكوسيستمي كه در طول ميليونها سال پديد آمده و با نظمي شگرف و طبيعي از جنگل تا رودخانه و كوير زندگي و حيات را در اين كشور زيبا حفظ مي نمود از هم پاشيده و كار بدانجا برسد كه حتي نفس كشيدن هم در زير آسمان خاكستري اين وطن ممكن نباشد .

 

 

 

آمار نشاندهنده ان است كه ساليانه 3 ميليون نفر در اثر آلودگي هوا جان خود را از دست مي دهند  كه 90 درصد آنان در كشورهاي توسعه يافته هستند . دربعضي كشورها تعداد افرادي كه در اثر همين عامل جان خود را از دست مي دهند بيشتر از قربانيان سوانح رانندگي است. اين مرگ و مير بطور خاص مربوط به آسم، برونشيت - تنگي نفس و حملات قلبي و آلرژي هاي مختلف تنفسي است .

 

 

 

آلودگي هوا يعني  وجود هر ماده اي در هوا كه ميتواند براي انسان يا محيط او مضر باشد . آلاينده ها ممكن است طبيعي و يا ساخته دست بشر باشند و ممكن است به اشكال مختلف ذرات جامد يا قطرات مايع يا گاز باشند كه بالغ بر 180 آلاينده هستند . منابع آلوده كننده هوا فهرست بلندي است از  فعاليت هاي آتشفشانها و آتش سوزي جنگل ها،‌ گرد و غبار طبيعي ، گاز رادون ناشي از كاني هاي زمين تا وسايل نقليه موتوري كه دي اكسيد نيتروژن كه مهمترين آلوده كننده هوا است را توليد مي كنند ،  نیروگاهها و صنایع و منابع تجاری و خانگی و آلودگيهاي ناشي از سوزاندن بقاياي كشاورزي و ...

 


 

آلاينده ها  ذراتي كوچك و جامد هستند كه بعضي از آنها داراي قطر كمتراز 10 ميكرومتر و دسته دوم داراي قطر كمتر از 2/5 ميكرومتر مي باشند و ذرات با قطر كمتر از 2/5 ميكرومتر براي سلامتي زيانبارترند زيرا این ذرات از سد دفاعی طبیعی بدن عبور می‌کنند و به طور عمقی به ریه‌ها نفوذ کرده و باعث تشدید آسم و اختلال عملکرد ریوی می‌شوند و اگر غلظت آنها بالاتر از یک واحد باشد باعث مرگ و میر خواهد شد.

گازهاي آلاينده شامل مونواكسيد كربن ، دي اكسيد نيتروژن ، دي اكسيد گوگرد ، هيدروكربن ها ، ازن و ...  مي باشند كه باعث ايجاد و افزايش بيماريهايي همچون سرطان ریه ، آب مروارید، احتمال سقط جنین و یا تولد نوزادانی نارس و کم‌وزن می‌شوند.

 

 

AQI  ( يا شاخص كيفيت هوا ) يك شاخص براي گزارش كيفيت هواي روزانه مي باشد . AQI با اندازه گيري آلاينده هايي چون  ازن ، منواكسيد كربن ، دي اكسيد گوگرد ودي اكسيد نيتروژن و گردوغبار ( ذرات معلق 10-Pm ) محاسبه مي شود .

وضعيت شاخص استاندارد آلودگي(PS.I)

پاك 50-0

سالم 100-50

ناسالم 200-100    

بسيار ناسالم 300- 200

خطرناك 300 

 

 

به گزارش خبرگزاري مهر، هوای پایتخت با قرار گرفتن شاخص ذرات معلق کمتر از دو نیم میکرون روی عدد 155 در شرایط هشدار است. بر اساس اطلاعات رسیده از ایستگاههای سنجش آلودگی هوای شهر تهران روز گذشته آلاینده منو اکسید کربن با 1 واحد افزایش روی عدد 55، دی اکسید گوگرد با 5 واحد افزایش روی عدد 32 و ذرات معلق کمتر از دو و نیم میکرون با 24 واحد افزایش روی عدد 155 و ذرات معلق کمتر از 10 میکرون روی عدد 79  ایستاد.

 

 

مديرعامل شركت كنترل كيفيت هواي تهران از آغاز موج جديد آلودگي هوا در تهران خبر داده و مي‌گويد: طبق روال هر ساله از اواخر آبان تا اواسط دي با شرايط وارونگي هوا و پديده «اينورژن» مواجه خواهيم شد كه اين موضوع از آغاز موج جديد آلودگي هوا در پايتخت حكايت دارد. وي  با ابراز نگراني از اين‌كه شهروندان تهراني از ابتداي سال تاكنون حتي يك روز هم هواي پاك تنفس نكرده‌اند، هشدار مي‌دهد در صورت ايجاد پديده وارونگي هوا و حالت اينورژن بزودي بايد منتظر روزهاي بسيار آلوده‌اي در تهران باشيم.

 

پايتخت به مدت دو روز كاملأ تعطيل شده است تا مردم و به خصوص كودكان در خانه بمانند و تردد غير ضروري در شهر نباشد . راهكارهاي استفاده شده در مبارزه با آلودگي هوا در طول سالهاي گذشته منحصر به گسترش مختصر ناوگان حمل و نقل عمومي ،‌ افزايش  محدوده طرح ترافيك ، از رده خارج كردن خودروهاي فرسوده و آب پاشي بر روي شهر بوده است .


 

 

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۱ ساعت: 21:20



بارها در مقابل آينه ايستاده ايم و خود را به تماشا نشسته ايم ....

آراسته ايم و لبخند زده ايم و اخم كرده ايم و شتابزده رفته ايم ....

بي آنكه دمي و چندي و لختي درنگي باشد براي كاويدن هزارتوي خويش ..

خويشتني كه پي و بناي وجود ما است و وزنه تاب و تحمل ما و ميزان و ترازوي شادكامي و رنج ما ...

 

 



از سال ۱۹۸۱، ۲۵ نوامبر هر سال به عنوان روز جهانی رفع خشونت علیه زنان برگزیده شده است. این روز  یادآور عزم همگانی برای مبارزه با خشونت علیه زنان است . شورای عمومی سازمان ملل متحد در ۱۷ اکتبر ۱۹۹۹ نامگذاری این روز را به عنوان روزی جهانی تصویب کرد . این تاریخ يادآور خاطره  قتل وحشیانه سه خواهران میرابال ( پاتریا مرسدس ، مینروا و ماریا ترسا )  ، فعالان سیاسی اهل جمهوری دومینیکن انتخاب شده است كه بر عليه ديكتاتور حاكم بر كشورشان "‌تروخيو " به ميارزه پرداختند و مورد آزار و اذیت رژیم قرار گرفتند به زندان افتاده و شکنجه های بسیاری را متحمل شدند و در این راه کشته شدند . شرح زندگی و مبارزات خوهران میرابال الهام بخش تألیف رمانی به نام " در زمانه ی پروانه ها"   توسط خولیا آلوارز نویسنده ی صاحب اندیشه ی آمریکایی دومینیکنی تبار شد.

تحقيقات انجام شده نشاندهنده آن است كه بسياري از زناني كه مورد خشونت ، سوءاستفاده و آزار واقع مي شوند فاقد اعتماد به نفس لازم در رويارويي با خشونت بوده اند و اغلب به گروه افراد مهر طلب تعلق دارند .

 

 

اساتيد روانشناسي همچون " گوردن ال پرت "  عواملي مانند  وراثت ،‌ تجربه هاي كودكي  ،  اجتماع پيرامون  و فرهنگ غالب در محيط زندگي را در شكل گيري شخصيت مهم و موثر مي دانند  و ديگر اساتيد همچون زیگموند فروید ، اریک اریکسون و ژان پیاژه  رشد شكل گيري شخصيت انسان  را به مراحلي همچون دهانی و جسمی ، پنهانی ، نوجوانی و بلوغ تقسيم كرده اند كه عبور از یک مرحله به مرحله دیگر با بحران روبرو است و رشد سالم شخصیت بستگی به این دارد که فرد چقدر با این بحرانها مقابله کرده است.

 



كودكي را بايد يكي از مهمترين مراحل شكل گيري شخصيت دانست . متاسفانه در بسياري از مواقع به خورد و خوراك و لباس و تفريح و آموزشهاي تحصيلي كودكان بيش از مهارتهاي فردي آنها توجه مي شود و هاله و چتري از جمايت بيش از اندازه والدين كه گاه جنبه حصار و زنداني ناپيدا را دارد مانع از رشد حس تحمل و صبر و يادگيري برخورد با مشكلات و حل آنها و گذراندن مناسب مراحل رشد تا بلوغ را فراهم مي كند و محيطهاي آموزشي و مدارس كه نخستين تجربه هاي اجتماعي كودكان هستند زمينه لازم  براي رشد استعداد و خلاقيت فردي كودكان و آموزش مهارتهاي اجتماعي را  فراهم نمي كنند و گاه كودكان خواسته يا ناخواسته مجبور به تحمل فشار و آزارهاي روحي و جسمي مي شوند كه تاثيرات مخربش تا سالها همچون زخمي كهنه و پنهان در پستوي ذهن و روان باقي مي ماند و در بسياري از موارد موجب آزار شخص و اطرافيانش را فراهم مي كند .

 

 

يكي از اين شخصيتهاي آزار ديده ،  شخصيت مهرطلب است . 

در كودكي مهر و محبت كافي نداشته و دچار عناد به خود و سرزنش دائم خود بوده  و هست . در اثر تربيت نادرست كودكي وادارش كرده اند همواره متحمل باشد ، اعتراض نكند ،‌  وابسته باشد و از كنار گذاشتن و طرد شدن بترسد . ترس از درگيري و دعوا و سر و صدا و احساس گناه هميشگي در روح و روانش ته نشين شده . هيچگاه نياموخته گونه بدون آسيب رساندن به خود و ديگران حقش را بستاند . در نتيجه  خودش هم خود را دوست ندارد؛ از دیگران ، مهر و محبت را گدائی مي کند. همواره ”چشم“ می گوید؛ مطیع و فرمانبردار است و بسیار کوتاه می آید؛ ولی با این حال، فردی بسیار زودرنج، حساس، احساساتی و به خصوص وابسته است و در بیشتر موارد به دلیل وابسته بودن و ترس از دست دادن، تا حد زیادی مطیع، عمل می کند. ولی در درون، از آنچه که انجام می دهد و آنچه که در ازاء آن می گیرد، احساس رضایت ندارد.

 

 


او به هیچ وجه دلش نمی آید کسی را بیازارد. هرکاری که از او بخواهند چه معقول و چه غیرمعقول، چه در حد توان او باشد چه نباشد، می خواهد انجام دهد. او زیاد، زیر بار ظلم می رود و اجازه می دهد دیگران به حقوق او تجاوز کنند؛ حتی به او بی احترامی یا توهین کنند. به هیچ وجه نمی تواند به کسی ”نه“ بگوید؛ اما این مهر او، یک مهر بالغ نیست، بلکه مهری از روی نیاز و احساس وابستگی است. به طور تقریبی در تمام امور، توافق و تفاهم نشان می دهد؛ این توافق ها و تفاهم ها نیز از احتیاج های عصبی و از عصبیت ها و نیازهای او برای تأییدشدن و یا طردشدن، سرچشمه می گیرد. شاید به دلیل برتری طلبی، به سوی مهرطلبی کشیده شده باشد؛ زیرا می خواهد بگوید که ”من بسیار خوب هستم“ و در خوب بودن خود نیز، اغراق می کند تا برتر و بهتر به نظر آید؛ تا حدی که خود، دچار فشار می شود و از درون، احساس رضایت، شادی و خوشبختی ندارد.

 

 

 

حتی میل به ابراز وجود خود را سرکوب می کند؛ حرف و خشم خود را فرو می خورد و این تمایل ها را حس خودخواهی خود می بیند، ولی در این تسلیم بودن ها و تحمل کردن ها، خشم در او شکل می گیرد. او کم کم از خود خشمگین می شود که چرا نمی تواند حق خود را بگیرد و یا حرف خود را بزند. از دیگران خشمگین می شود که چرا تا این حد، پرتوقع هستند و یا بر او و حقوق او تعدی می کنند و یا او را در نظر نمی گیرند و کم کم این خشم، او را به عناد به خود و عناد با دیگران می کشاند و سرانجام، کار به عناد با خداوند و تقدیر و سرنوشت می انجامد که چرا تقدیر من، این چنین است و چرا خداوند این همه انسان های بد آفریده و آنان را سر راه زندگی من گذاشته تا به حقوق من تجاوز کنند و یا مهر و محبت من را درک نکنند؛ زیرا او، آن حدی که مهر داده، مهر و محبت نگرفته؛ ولی واقعیت، این جاست که آنچه که داده، مهر ناب نبوده، پس امواج مهر ناب را دارا نیست، بلکه امواج وابستگی و نیاز را داراست که خود باعث می شود تا افراد، او را پس بزنند.

 

 

 

پس از گذر سال ها، فرد مهرطلب به دلیل خودتنبیهی حاصل از عناد به خود، دچار سرزنش مدام خود و اضطراب در ذهن می گردد، زیرا هر چه می کند، نمی تواند دل انسان های اطراف خود را به دست آورد و آنان را راضی نگاه دارد و به دلیل فشارهای حاصل از رفتار و کردار آنان و تحمل های زیاد خود و نداشتن اعتماد به نفس کافی که درست، نقطهٔ مقابل اضطراب است، اضطراب در او تشدید می گردد و پس از آن، به دلیل عناد به دیگران، عناد به خداوند و سرزنش دائم دیگران، تقدیر و سرنوشت به شکل علنی و یا ذهنی و به دلیل احساس عدم رضایتمندی، شادی و خوشبختی از شرایطی که او را احاطه کرده و به دلیل فروخوردن خشم و فروخوردن حرف، درد و تحمل های بی شمار و بی دلیل، دچار افسردگی می گردد

 


اولين قدم براي درمان اين افراد ، علاقه به خويشتن است و  خودشناسي و آشكار كردن استعداد ها و توانايي هاي نهفته تا به كمك آنها بر حس حقارت غلبه كرده و اعتماد به نفس را بالا برده و آنچنان جام وجود را مهر به خويش  لبريز كنند كه نيازي به گدائي آن از ديگران نباشد . اشتباهات را بايد پذيرفت و نسبت به رفع آن اقدام كرد تا نيازي به سرزنش خويشتن نباشد و احساس گناه بر شخص غلبه نكند . ترس بزرگترين و مهمترين عامل اضطراب و وابستگي و حقارت است .

 

 

انسانها از نظر استعداد و توانايي با هم متقاوتند و هيچ كس بر هيچ كس برتري ندارد و برتري تنها از آن پرودگار است و بس . پس هيچ دليلي براي ترس و نياز به ديگران نيست . اتكاي به نفس  موجب عدم وابستگي به ديگران مي شود و عزت نفس را بالا مي برد . بزگترين چالش در اين دوره درمان رويارويي با نظرات ديگران است . شخص بايد بپذيرد تا به آنچه نمي پسندد نه بگويد و براي خود معيار و ميزان داشته باشد و اجازه تحميل راي و نظر به ديگران ندهد . در همه درمانهاي توصيه شده توسط روانشناسان ، عبادت و مديتيشن و دقت و توجه به پرودگار و داشتن خلوتي با او توصيه شده چرا كه اين رابطه منبع فوق العاه اي از انرژي نيرومندي است كه شخص را از نياز به ديگران دور مي سازد .

 



پي نوشت :

کتاب " در زمانه پروانه ها " نوشته خولیا آلوارز را نشر دیگر با ترجمه حسن مرتضوی در ایران منتشر کرده است. از کتاب در زمانه پروانه ها فیلمی نیز با همین عنوان با هنرپیشگانی چون سلما هیک و مارک آنتونی به کارگردانی مارینو بارسو ساخته شده است.

نويسنده :بهار
تاريخ: شنبه چهارم آذر ۱۳۹۱ ساعت: 16:13

 

اقوام ايراني از ديرباز ، آداب سوگ و بزرگداشت عزيزان از دست رفته خود را به آئين  و مراسم و مرثيه و موسيقي گره زده اند . سوگ خواني هايي در عزاداري براي درگذشت بستگان و نزديکان و يا  مراسم عزادارى ملى و مذهبى براى چهره‌هاى اساطيري، تاريخى و ديني.  مضمون سوگ خواني هاي گروه اول، شامل زندگى و خصوصيات اخلاقى و خدمات و سلوک اجتماعى در گذشتگان و حسرت از مرگ آنها و نيز بيان ديدگاه‌هاى فلسفى و اخلاقى دربارهٔ هستى است.  ترانه‌هاى سوگ در ميان ايلات و عشاير و در شهرها و روستاهاى ايران عناوين متعددى دارند .

 

 


مانند 'موتک' که ملودى‌هاى موسيقى بلوچستان است :

من و تى زانان حکم حکم رحمانين 

تاسکين بچّانى روگ گرانين 

قائمين ديوّال پرشتگ ويرانين 

نشتگ تئى راج گث حيرانين 

مکهين مات ستکگ بريانين 

من شپى پاسان نشتگ حيرانين 

گهار پمابرْاتيگان پريشانين 

رستگين گوْنگانى کپگ گرانين 

هر کوْره گندان زارء گريانين 

 

من خود  مى‌دانم اين امر خداى رحمان است 

اما چه کنم که فقدان فرزند دلبند بسيار سنگين است 

ديوار وجودم فرو ريخته و ويران شده است 

ايل و طايفهٔ تو پريشان‌حال در سوگت نشسته است 

مادرت در غمت سوخته است

هر پاسى از شب را سرگردان نشسته است 

خواهر براى برادر خود آشفته به‌سر مى‌برد 

به زمين افتادن درخت خرماى نورسته ناگوار است 

به هر سو نظر مى‌افکنم، گريه و زارى است 

 

 

 

 



'آغي' که ترانهٔ عزا در آذربايجان است :

آغا جدا خزه‌ل آغلار

ديبينده گؤزه‌ل آغلار

بئله اوغول ئوله‌ن آنا

سرگردان گزه‌ر آغلار

جان قارداش، جانيم قارداش

آغلايير جانيم قارداش

باش قويوم ديزين اوسته

قوى چيخسين جانيم قارداش

آناسى يانار آغلار

حريفى قانار آغلار

آنا دئيير گوْيه رچين

تابوتا قونار آغلار

باغچه‌دا، تاغيم آغلار

باسما يار پاغيم آغلار

ساغام ئوزوم آغلارام

ئولسه‌م تورپاغيم آغلار

 

برگ‌هاى خزان ديده درختان مي گريند

آنها براى يک زيبارو مي گريند   

مادرى که چنين پسرى را از دست داده است   

سرگردان مى‌گردد و مي گريد   

جان برادر، جانم برادر 

جانم مى‌گريد، برادر 

سر بر زانوانت مي گذارم

تا جان از بدنم برون رود برادر

مادرش مى‌سوزد و مى‌گريد 

همنشينش مى‌فهمد و مى‌گريد 

مادر مى‌گويد که کبوتر 

روى تابوت تو مى‌نشيند و مى‌گريد 

در باغچه، بوته‌ام مى‌گريد 

برگ پر نقش و نگارم مى‌گريد 

تا زنده‌ام مى‌گريم 

وقتى که مردم، خاکم مى‌گريد 

 

 

 

برار وي، چهرى‌يونه، مويه و...

که در مناطق ديگر به‌ کار مى‌روند و در جنوب ايران كه عزادارى با موسيقى و گاه رقص توأم است.

نوحه اي  از بوشهر  :

اى يار اى يار با ما بدو 

اى نازنين يار همين حالا بدو 

اى يار اى يار، با ما بدو 

بالاى بلندو، همين حالا بدو 

چشمان غزالت گرفتارت شدم 

جاى تو خالى، همين حالا بدو 

اى يار اى يار، با ما بدو 

اى نازنين يار همين حالا بدو 

 

 

 

اما سوگوارى‌هاى ملى و مذهبي، پيشينه‌اى به درازاى تاريخ دارند. وقايعى، که منابع الهام‌جوشان و خونين صدها ترانه، مرثيه، آهنگ، نجوا و نمايش هستند، و در عين حال فصول جذابى از هنر مردمى را به خود اختصاص داده‌اند، که تنها يک بخش آن، يعنى تعزيه 'موضوعات مختلفى چون مذهب، تاريخ، ادبيات، مردم‌شناسى، روانشناسى، جامعه‌شناسى، موسيقى و هنرهاى زيبا و درام و تئاتر را دربرمى‌گيرد' . آغوش گشادهٔ اين جنبه از هنر ايرانى، براى بسيارى از هنرهاى اصيل اما آسيب‌پذير، همچون ادبيات، موسيقى و نمايش، پناهگاه امنى بوده است . تعزيه و مراسم سينه‌زنى با موسيقى همراه است. 

 

 

 

آقاي عبدالله مستوفى، در كتاب " شرح جال من " مى‌نويسد: 

'ادامهٔ تعزيه تعدادى سنت هم در موسيقى به‌جا آورد. هر مؤلف خوان در برابر مخالف خوان در تعزيه آوازها و مايه‌هاى موسيقى مخصوص خود را بايد حفظ مى‌کرد. امام خوان‌ها آوازهاى خود را بيشتر در مايه‌هاى متين، مثل پنجگاه، رهاوى و نوا مى‌خواندند. حضرت عباس چهارگاه مى‌خواند، حر، عراق مى‌خواند، شبيه عبدالله‌بن‌حسن... گوشه‌اى از راک مى‌خواند که به همين جهت آن گوشه به 'راک عبدالله' معروف است زينب گبرى مى‌خواند، اگر ضمن تعزيه اذانى بايد بگويند. حکماً به آواز کردى بود. در سؤال و جواب، رعايت تناسب آوازها با يکديگر شده، مثلاً اگر بين امام و عباس سؤال و جوابى بود و امام شور مى‌خواند، عباس هم بايد جواب خود را در زمينهٔ شور بدهد.'

 

 

نه تنها موسيقى، که ادبيات نيز با تعزيه پيوستگى دارد. استاد ملک‌الشعراى بهار، وقتى از 'نمايش در ايران' در كتاب " موسيقى و تئاتر، بهار و ادب فارسى " سخن مى‌گويد، مى‌نويسد: 

'نمايش در ايران ـ به طرز اپرا (نمايش منظوم) از قرن سيزدهم هجرى  به بعد متداول بوده است؛ ليکن اين نمايش تنها در مورد مصايب و حوادث مذهبى (تراژدي) بوده و تئاتر به معنى جامع‌تر و وسيع‌تر آن از راه قفقاز وارد ايران شده است.

 

 

محتوا و مضمون تعزيه عمدةً بر حوادث جانسوز کربلا و شهادت امام حسين (ع) و يارانش و برخى موضوعات و وقايع و داستان‌هاى اساطيرى و تاريخى، همچون مجلس‌هابيل و قابيل (فرزندان آدم ابوالبشر)، مجلس افکندن حضرت ابراهيم عليه‌السلام به آتش، مجلس ذبح اسماعيل، مجلس حضرت ايوب، مجلس درويش بيابانى و حضرت موسى، مجلس سليمان و بلقيس، مجلس حضرت جرجيس، مجلس حضرت زکريا، تعزيهٔ حضرت حمزهٔ سيدالشهداء، تعزيهٔ مبعوث شدن پيغمبر (ص) و... ده‌ها موضوع ديگر مذهبى قرار دارد. 

 

 

 

روح‌الله خالقى آغاز اين پديده را در تعزيهٔ از دورهٔ ناصرالدين‌شاه مى‌داند و در کتاب سرگذشت موسيقى به نقل از عبدالله مستوفى، مى‌نويسد: در استبداد، ناصرالدين‌شاه شبيه‌خوانى را وسيلهٔ اظهار تجمّل و نمايش شکوه سلطنت خود کرد و آن را به مقام صنعت رسانيد و شاهزاده‌ها و رجال هم به شاه تاسى مى‌کردند و آنها هم تعزيه‌خوانى راه مى‌انداختند... همين‌که اعيانيت در تعزيه وارد شد، نسخه‌هاى تعزيه هم اصلاح شد و پاره‌اى چيزها که هيچ مربوط به عزادارى نبود، مانند تعزيهٔ درةالصدف و تعزيهٔ اميرتيمور و تعزيهٔ حضرت يوسف و عروسى قريش نيز در آن وارد گرديد. شايد اين مسئله زمينهٔ قبلى هم داشته است؛ زيرا که در برخى نقاط نشانه‌هائى مى‌توان يافت که به مدد آن مى‌توان قديم‌تر بودن اين مقوله را از زمان ناصرالدين‌شاه احتمال داد. 



 

از ديگر نمونه‌هائى که لفظ عام تعزيه دارند، اما محتوا و مضمون آنها بر جشن و سرور قرار دارد يکى 'مجلس عروسى حضرت سليمان نبى و بلقيس، نازبانوى شهر سبا' ، ديگرى 'مجلس تعزيهٔ مبعوث شدن پيغمبر (ص). يا 'عروسى رفتن حضرت فاطمه (س)' يا 'مجلس تزويج فاطمهٔ زهرا (س) با مولا على (ع)' که به مجلس 'نزول زهره' نيز معروف است و بسيارى ديگر. به اين نوع تعزيه‌ها، على‌الاطلاق 'مجلس' گفته مى‌شود.  جابر عناصرى در كتاب  " تعزيه نمايش مصيبت "  اين نوع مجالس را 'مجالس فرعي' مى‌نامد و در باب آنها مى‌نويسد: 

'در کنار تعزيه‌هاى اصلى که مصايب اولياء و انبياء را به‌نحو حزن‌انگيز و جدّى بازگو مى‌کنند، افزون بر شبيه‌هاى متکى به سوگنامه‌ها و سوگچامه‌ها، مجالس فرعى و تفنّنى چشم‌گيرى نيز ديده مى‌شود که به قدرت قلم شاعران صحنه‌آراى اين مجالس‌، داستانى به‌گونهٔ 'اسطوره‌اى ـ مذهبي' يا 'آئينى ـ سنتي' مطرح شده و به‌نحو دلپذيرى، به شيوه 'گريز زدن' يعنى 'تعليق' مضمون اصلى و به موضوع ديگر پرداختن، اين مجالس را به صحنه‌هاى عزاى حضرت امام حسين (ع) و ياران وفادار او مرتبط مى‌سازند. '

 

 

 

منابع :

http://vista.ir

موسيقى بوشهر، ص. ۷۲ 

پيتر جي. چلکووسکى، تعزيه. هنر بومى پيشرو ايران، انتشارات علمى و فرهنگى، ص ۳۶۵.

ترانه و ترانه‌سرائى در ايران 

عبدالله مستوفى، شرح زندگانى من

موسيقى بلوچستان ص. ۸۸

ادبيات شفاهى مردم آذربايجان، صص ۱۹ ـ ۲۰

 

پي نوشت :

موسيقي وبلاگ نوحه از لرستان است به نام "  مہ ابالفضل عباسم، "

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://baharsabz.persiangig.com/mo_kor_e_omolbaninom-10.mp3

نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت: 11:0

در هیاهوی بسیار اطراف زمین لرزه اخیر در آذربایجان شرقی ....

و جدالهای لفظی و اتهامات رد و بدل شده و تصاویر کامیونها و چادرها و اشخاص و مردم و آوارها ....

و آمارهای گوناگون و متضاد از کشته شدگان و زخمیها و ..... 

شاید آنچه همه از خاطر برده اند ...

طبیعی بودن زمین لرزه به عنوان بخشی از روند شکل گیری کره زمین است ...

پدیده ای همچون بارش باران و سرما و برف و صاعقه و رعد و برق و ....

که تنها در صورتی مخرب و ویرانگر است که پیشگیری و تدبیر نشود  ....

در فرصت کوتاهم برای مطالعه در این باره ...

مقاله ای بسیار جالب ،  توجهم را جلب کرد که شاید خواندن بخشهایی از آن  برای شما عزیزان هم مفید باشد .

 

 


 

صداي پاي زلزله در تبريز

نویسنده  : مهدی وجودی

www.vojoudi.com

 

مقدمه

 

ما در کشوري زندگي مي کنيم که به صورت سنتي از زلزله به عنوان بلا ياد مي شود. از نظر متخصصان، زمين لرزه پديده اي کاملا طبيعي است که در راستاي تکامل کره  زمين اتفاق مي افتد. حال بايد ديد که چرا زمين لرزه مي تواند چنين خسارت بار و مصيبت آفرين باشد؟ شايد کليد آن در عدم درس گرفتن از اتفاقات گذشته و فراموشي است. زلزله همانند باران، که بصورت متناوب اتفاق مي افتد، يک پديده تکرار پذير است. تنها تفاوت آن در مقايسه با باران اين است که زمان تکرار آن بسيار طولاني است و گاهي به صدها سال مي رسد. در نتيجه عمر بشر آنچنان کوتاه است که نمي تواند وقوع زمين لرزه ها را بصورت تکرار پذير و متناوب ببيند.

تاريخ کهن ايران زمين علاوه بر مکتوب نمودن حوادث بشري، حوادث طبيعي را نيز ثبت نموده است. گاهي چنين به نظر مي رسد که در کوچکترين فعاليتهاي روزمره از وجود چنين گنجينه کهني غافل مي شويم و همان اشتباهي را که نياکان ما مرکتب شده اند را دوباره تکرار مي کنيم. بحث زمين لرزه نيز از چنين مقوله اي مستثنا نيست و تاريخ ما گزارشهايي از زمين لرزه هاي مخرب در گوشه و کنار اين مرز و بوم ارائه مي نمايد. در اين بين تاريخ نويسان گزارشهاي متعددي را از زمين لرزه هاي ويرانگري در شهر تبريز ارائه نموده اند.

 

 

 

تاريخ زلزله هاي شهر تبريز

 

تاريخ کهن شهر تبريز امکان ثبت زلزله هاي تاريخي را فراهم آورده است؛ چرا که با وجود تمدن بشري، بلاياي بزرگ در تاريخ آن سرزمين ثبت شده اند که امکان مطالعه علمي پديده­هاي دوره اي و تعيين دوره هاي بازگشت آنها را نيز فراهم مي آورد که بدين دليل بررسي متون تاريخي در جستجوي زلزله هاي گذشته امري بسيار مهم مي باشد. جهت واقف شدن به اهميت موضوع زمين لرزه هاي شهر تبريز، ذکر اين نکته کافي است که زلزله 18 دي ماه سال 1158 هـ.ش. (1780 ميلادي) به عنوان يکي از مخربترين و مرگبارترين زلزله هاي جهان با 77 هزار کشته در ليستي که از سوي سازمان زمين شناسي آمريکا منتشر گرديده است، خودنمايي مي کند.

آقاي يحيي ذکاء در کتابي تحت عنوان "زمين لرزه هاي تبريز" در يک کار تحقيقاتي بزرگ به بررسي پديده زمين لرزه در کتابهاي تاريخي و سفرنامه هاي مربوط به شهر تبريز پرداخته است و بترتيب تاريخ آنها را بيان نموده است. در مقاله حاضر نيازي به بيان دقيق يک به يک آنها نيست. فقط بيان اين نکته کافي است که شهر تبريز در طول تاريخ مکتوب خود 12 بار با خاک يکسان شده است  . تعدادي از اين تاريخهاي مهم عبارتند از: سال 791 ميلادي، 858، 1041، 1721، و آخرين زمين لرزه مهيب سال 1780 ميلادي.

 

 

 

 

لرزه خيزي شهر تبريز

 

قرار گرفتن تبريز در مجاورت دو خط گسله شمال تبريز و گسل آذرشهر (دهخوارقان) باعث مي شود تا با جنبا شدن هرکدام از اين گسلهاي فعال، شهر تبريز و اطراف آن در معرض زلزله مهيبي قرار بگيرد. تحقيقات انجام شده توسط دکتر زارع و دکتر قنبري، و نيز تعيين گسل ها توسط بربريان نشان از خطر بسيار بالاي زلزله در اين شهر تاريخي دارد. سيستم گسل شمال تبريز در شمال و شمال شرقي فروافتادگي درياچه اروميه، يک پهنه شکستگي با طول عمومي حدود 250 کيلومتر مي باشد. از طرف ديگر سيستم گسل دهخوارقان (آذرشهر)  تبريز با روند شمال شرقي جنوب غربي در قسمت غربي شهر تبريز قرار دارد که اين دو سيستم دقيقا در محل شهر تبريز با هم تداخل مي کنند.

 

در پژوهشهاي پيشين نشان داده شده است که چنين پهنه هاي برخوردي در ناحيه شمال غربي ايران عموميت داشته و اساسا رخداد زمين لرزه هاي مخرب با روندهاي ياد شده کنترل مي گردد. داده هاي بدست آمده از شبکه لرزه نگاري آذربايجان نشان از تراکم رويدادهاي لرزه اي با بزرگاي 1 تا 4 در پيرامون اين دو سيستم گسل دارد. چنين داده هايي مويد فعال بودن اين گسل حتي در حال حاضر است بگونه اي که زمين لرزه سال 1641 ميلادي دهخوارقان ( آذر شهر کنوني ) به احتمال زياد بر اثر جنبا شدن سيستم گسله اخير است. به اين ترتيب با در نظر گرفتن مرزها و گرههاي لرزه زمين ساختي ( که يکي از آنها بر شهر تبريز منطبق است )، گسيختگي مجدد گسل شمال تبريز محرز مي باشد .

 


 

گسترش شهر

 

در سالهاي اخير شاهد گسترش اکثر شهرهاي ايران بوده ايم که با افزايش جمعيت امري غيرقابل انکار است. ولي اينکه شهرها در چه مناطقي گسترش يابند، و با چه روندي اين ساخت و سازها انجام بپذيرند مهم است. شايد بتوان گفت که در شهري مثل تهران، گسترش شهر به سمت گسلها قبل از پيشرفت علوم وابسته به زلزله شناسي که به شناسايي گسلها انجاميد، اتفاق افتاده است و در اين مرحله امکان جلوگيري از اين روند وجود ندارد. اما در بسياري از شهرهاي ايران از جمله شهر تبريز وضعيت چنين نبوده است. مناطق بسيار وسيعي که تا چند سال اخير کاملا خالي از سکنه بوده اند و با وجود مشخص بودن محل دقيق گسل و دلايل کافي مبني بر فعال بودن آن، ساخت و ساز به اين سمت هدايت شده است. گسل شمال تبريز که زماني از 3 کيلومتري شهر تبريز عبور مي کرد، در حال حاضر جزو يکي از محله هاي شهر تبريز به حساب مي آيد. شهرک هاي باغميشه، ولي امر، يوسف آباد و ارم دقيقا بر روي روند اصلي گسل شمال تبريز احداث شده اند.

 

 

 

فرض اينکه هرکجا ميخواهيم بسازيم، ولي محکم بسازيم، امري است که بشدت از سوي کارشناسان علم زلزله رد مي شود. چرا که در تحقيقات اخير مشخص گرديده است که در نزديکي محل گسل شرايط خاص و ويژه اي حاکم است از جمله شتاب قائم بسيار زياد همانند آنچه که در زلزله بم شاهد بوديم و نيز تاثير بسيار مخرب زلزله هاي نزديک بر ساختمانهاي بلند بدليل ايجاد تغيير مکان بسيار زياد در اين سازه ها. بر اساس تحقيقي که در زمينه حريم گسلهاي ايران بصورت کلي انجام پذيرفته است، اين حريم حداقل 2 کيلومتر تعيين گرديده است.

 

 

 

خسارتهاي ناشي از زمين لرزه در تبريز

 

خسارتهايي که در اثر زمين لرزه ايجاد مي شوند، خسارتهايي مشخص و تجربه شده هستند که در زلزله هاي گذشته ايران و جهان، شاهد تکرار اين خسارتها بوده ايم. اما آنچه که در تبريز علاوه بر خرابي معمول سازه ها شاهد خواهيم بود، خسارتهايي همچون زمين لغزش است که قبلا هم در اوايل دهه هفتاد در تپه هاي وليعصر شاهد آن بوده ايم. خطرات ثانويه ديگري که در شهر تبريز انتظار مي رود، خطر آتش سوزي بر اثر لوله کشي گاز، و نيز وجود پالايشگاه و پتروشيمي در مجاورت شهر تبريز است. از سوي ديگر يک سد تفريحي در منطقه بارنج تبريز در حال احداث است که در صورت عدم طراحي مناسب اين سد، با وجود اينکه مخزن سد زياد بزرگ نيست، ولي باز هم احتمال بروز سيل در صورت شکست احتمالي آن در مناطق پشت درياچه اين سد وجود دارد.

 

 

 

مسئول کيست؟

 

گسترش شهرها بر اساس طرح جامع انجام مي پذيرد. طرح جامع، محدوده هاي شهري را مشخص مي کند و نيز کاربري اراضي مختلف را نيز تعيين مي کند. از طرف ديگر گسترش شهر تبريز بر روي منطقه گسلي شمال تبريز، گسترش بي رويه نيست. چرا که شاهد ساختارمند بودن اين مناطق هستيم که مشخص مي کند بر اساس طرح جامع و يا طرحي که از سوي سازمانهاي متولي زمين و مسکن ديکته شده، انجام پذيرفته است. ساخت برجهاي نسبتا بلند دقيقا بر روي خط گسلي و نيز شهرکهايي که هنوز هم با شدت هرچه بيشتر گسترش آنها به پاي دامنه کوههاي شمالي شهر ادامه دارد، حاکي از برنامه مند بودن چنين گسترشي دارد. پس فرض اينکه اين گسترش توسط مردم و بدون در نظر گرفتن قوانين توسعه شهري انجام پذيرفته، کاملا رد مي شود. پس مسئول کسي است که اجازه ساخت و ساز در اين منطقه را داده و مي دهد.

 

 

 

 

نتيجه گيري

مدتهاست که بحث مديريت بحران در شرايط بروز حوادث غيرمترقبه از جمله زلزله، تبديل به بحث روز شده است. چرا بايد هميشه منتظر بروز شرايط بحراني باشيم و سپس اقدام به مديريت آن نماييم. چرا بايد همواره شاهد تلفات هزاران تن از هموطنان باشيم و سپس اقدام به مديريت اين شرايط کنيم و در نهايت با ارائه آمارهاي مربوط به زنده يابي و کفن و دفن و نيز بازسازي مناطق آسيب ديده افتخار کنيم؟ همين امروز، روزي است که بايد مديريت بحران را شروع کنيم. تمام متخصصان علم زلزله بر حتمي بودن بروز زلزله در شهر تبريز صحه ميگذارند و با توجه به نزديک شدن دوره بازگشت زمين لرزه هاي اين منطقه، خود را براي بروز فاجعه انساني و اقتصادي ديگري آماده مي کنند. و به قول يکي از اساتيد، از همين امروز زمين لرزه آينده ايران را تسليت ميگويند. چرا بايد شرايطي را بوجود آوريم که جامعه علمي کشور که سالهاست در زمينه لرزه خيزي کشور تحقيق مي کنند، حالا فقط بر اساس تصميم اشتباه، فقط به ابراز تاسف بسنده کنند. جامعه علمي کشور ايران، قدرت اجرايي ندارد و اين وظيفه مقامات اجرايي است که به تحقيقات کارشناسي ارج نهاده و به عنوان يک ارزش به آن بنگرند و با بکار بستن اين راهکارها حافظ جان و مال مردم باشند.

 

 

 

 

يک گفته قديمي است که مي گويد: "عاقل کسي است که از يک سوراخ دوبار گزيده نشود"! آيا کشته شدن بيش از 30 هزار نفر از هموطنانمان در شهر بم، به اندازه کافي تکان دهنده نبود و باز هم منتظر زنگ خطر ديگري هستيم؟

آنچه که مسلم است عدم وجود ارگانهاي ناظر قوي و بي طرف در نظام ساخت و ساز کشور، باعث گرديده تا از بي اطلاعي مردم، در گسترش شهرها سوء استفاده گردد. در اين بين سازمان نظام مهندسي که خود را نماينده قشر مهندسان مي ­داند، بايد با هوشياري هرچه بيشتر، اقدام به جلوگيري از تصميمات نادرست و خطرساز نمايد ولي آنچه که در سالهاي اخير از اين سازمان ديده ­ايم کاملا نااميد کننده بوده است و متاسفانه اين سازمان به غير از تاييد نقشه، به هيچ عنوان جايگاهي در تصميم گيري هاي کلان ندارد و اين به ضعف ساختاري اين سازمان برمي گردد. پس لازم است تا مردم خود با هوشياري نسبت به خطري که زندگي آنها را تهديد مي کند اقدام به تهيه مسکن نمايند و اين چيزي نسيت که فقط در شهر تبريز مطرح باشد، چرا که در شهر مشهد، بندرعباس و بسياري از شهرهاي کشورمان شاهد اين معضل هستيم.

 

 

 

 

پی نوشت : با تشکر از وب سایت www.Hamkelasy.com در انتشار این مقاله ارزشمند .

نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۱ ساعت: 22:53




بعد از سالها عادت به زندگی در حصارهای مشخص و خلوت و تنهایی و نظم و برنامه ریزی ..

به یکباره مهمان خانواده بزرگی شدم که در اتاقهای متعدد خانه دو طبقه شان علاوه بر اعضای خانواده  همیشه جمع بزرگی از فامیل و دوست و آشنا مهمانشان بودند که یا برای دیدار آمده بودند و یا برای حل و فصل بیماری و مراجعه به پزشک و انجام کارهای اداری و همیشه درب خانه شان مثل هتلی بزرگ باز بود و اتاقهای مخصوص مهمانان حاضر و همیشه غذا به اندازه زیاد طبخ می شد و عجیب مرا به یاد خانه پدربزرگ می انداخت و داستانهای مادر از زمانهای قدیم که اهل خانواده با هم زندگی می کردند از عروس تا داماد و بچه ها و نوه ها ...

 

 

 

و نسل جدید کشور امارات که والدین اصرار بسیار دارند بر تحصیلات دانشگاهی شان و اغلب به زور هم شده باید در حد توان و استعدادشان در دانشگاههای محلی تحصیل کنند و اگر دامنه هوش و استعدادشان قد بدهد که بهترین دانشگاههای اروپا و آمریکا برایشان مهیا است و این استعداد بسیار جالب در تجارت که انگار در خون آنها جریان دارد و هر فن و تخصصی هم داشته باشند تجارت مکمل زندگیشان است و مرد و زن هم ندارد و هر کدام در جایی و رشته ای سرمایه گذاری می کنند و چقدر هم خوب بازار را می شناسند .

 

 

 

دوست خوب ما 4 پسر و 4 دختر دارد و پسر بزرگش پزشک است و دختر بزرگش مهندس شیمی و بقیه دختران و پسران هرکدام در مهندسی و بازرگانی درس خوانده اند و تنها دخترک کوچک 5 ساله اش هنوز به مدرسه نمی رود و چه علاقه ای دارند بچه ها به یکدیگر و چه مراقبت و مواظبتی از هم می کنند و این علاقه ریشه در همان هم بستگی عجیب این مردمان دارد با فامیل و قبیله و تبار  و از همه جالبتر برایم جایگاه بسیار رفیع پدران و مادران و پدربزرگها و مادربزرگها است که حرف روی حرفشان کسی نمی گوید و با عزت و احترام در خانه پسرها و دختران زندگی می کنند و برای مهمان شدنشان همه با اشتیاق روزشماری می کنند چرا که معتقدند برکت زندگیشان به خاطر دعای پدر و مادر است و خیلی برایم جالب بود که نوعروس تحصیل کرده ساعتها پای حرف مادربزرگ  هشتاد و چند ساله می نشست و نصیحتش را به جان میخرید و غذا در دهانش می گذاشت و چون چشمان مادربزرگ نابینا بود دستهایش را با ملاطفت می شست و خشک می کرد .  

 


 

معمول سنت پدرانشان ، دختران و پسران اماراتی حتی الامکان در فامیل ازدواج می کنند و عموزاده ها و فرزندان دایی و خاله از همان کودکی برای هم نشان می شوند و هزینه مراسم و خانه و زندگی و ماشین زوج جوان به عهده والدین است و  اگر امکانات باشد خانه و زندگیشان هم نزدیک به هم است و فرزندان به شدت وابسته به والدین هستند و کلام بزرگترها حجت و حرف آخر است ، اگرچه این امر باعث شده تا بیماریهای ژنتیک و ارثی به شدت میانشان رواج داشته باشد .

 

 

البته گاه گاهی هم استثنایی هست و داماد یا عروس غریبه هم وارد خانواده می شود که نادر است و ثروت و مراتب شغلی و موقعیت اجتماعی نقش مهمی در این ازدواجها دارد و به علت همین ازدواجهای از پیش تعیین شده مردان اماراتی اگرچه تا سالها به همسر اول وفادارند ولی در سنین میانسالی و کهنسالی گاهی تجدید فراش می کنند و تا چهار همسر رسمی برایشان مجاز است و صیغه اصلا مرسوم نیست و برای همه همسران خانه و زندگی جداگانه فر اهم میکنند و تعداد فرزندان هم به همین علت بسیار زیاد است .

 

 

خوشبختانه این امر در میان نسل  جدید کم کم در حال رنگ باختن است و مردان و زنان جوان سعی بیشتری دارند تا استقلال مالی و خانوادگی داشته باشند و در حال حاضر اغلب مشاغل دولتی در امارات به عهده نسل جدید تحصیل کرده است و خانمهای جوان در عرصه کار و فعالیت خوب می درخشند و حتی در تجارت وبازرگانی هم فعالند.

 


از " اسماء " عروس جوان در باره همسرش که پسر دائی اش هست می پرسم .

لبخندی  محجوبانه دارد و می گوید مرد خوبی است و تحصیلکرده است و خوشبختانه خوش سیما است و با کاراو در خارج از منزل مخالفتی ندارد و مهمتر از همه خیلی اهل گردش و تفریح و مسافرت به اروپا است اگرچه برایم نقل می کند که همه ازدواجها به این خوبی نیست و گاهی دختران جوان مجبور به تحمل زندگی از پیش تعین شده هستند و خلق و خوی تند همسر و خانواده او و تنها راهشان هم تسلیم است چرا که سنت شکنی ، تابوی بسیار سختی در جامعه کوچک امارات است و به علت عدم استقلال مالی و حرمت آداب و رسوم اجتماعی فرزندان مجبور به اطاعت از پدران و مادرانشان هستند .

 

مراسم ازدواج بسیار پر تشریفات و پرهزینه  است و در سالنهای مجلل انجام می شود و  نشاندهنده سطح اجتماعی دو خانواده است و برای همین از سادگی خبری نیست اگرچه اسماء سعی کرده ساده ترین لباس را انتخاب کند و آرایش ملایمی را برای عروسی داشته باشد ولی مادربزرگ دستور داده تا طلا و جواهرات را فراموش نکند .چشم به نقش و نگار خوشرنگ حنا بر دستان اسماء دارم که کار هنرمندی از دیار هند است و امیدوارم نقش و نگار زندگیش نیز زیبا بر هم تنیده شود .


نويسنده :بهار
تاريخ: چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۱ ساعت: 0:31


پانصد روز پس از برکناری حسنی مبارک رئیس جمهوری سابق مصر که این روزها را در بیمارستانی نظامی پشت سر می گذارد و در ماراتنی نفس گیر که از میدان التحریر قاهره آغاز گردید و به صحنه آمدن 13 نامزد انتخابات ریاست جمهوری در دور اول و حذف و رد صلاحیت 10 نامزد توسط کمیته عالی انتخابات ریاست جمهوری مصر سرانجام احمد محمد شفيق نخست وزير سابق مصر و وزير سابق هواپيمايي اين کشور و محمد مرسی رئیس حزب آزادی و عدالت، شاخه سیاسی جماعت اخوان المسلمین به دور دوم راه یافتند و سرانجام رئيس کميته عالي انتخابات مصر در نشستي خبري، آقای  "محمد مرسي" را با 51 درصد آراء و 13 میلیون و دویست رای به عنوان رئيس جمهور قانوني و نهايي اين کشور معرفی نمود .

 

" محمد محمد مرسی عیسی العیاط  " در سال 1951 در روستای "العدوة" در استان الشرقیه به دنیا آمد و در سال 1978 در رشته مهندسی فلزات از دانشگاه قاهره در مقطع کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شد و در سال 1979 میلادی با "‏نجلاء‏ ‏علي‏ ‏محمود" که دختر ‏دایی‌اش بود ازدواج کرد و سپس برای ادامه تحصیل به کالیفرنیا رفت و در سال 1982 موفق به اخذ دکتری در رشته متالوژی از دانشگاه جنوب کالیفرنیا شد و تا سال 1985 به عنوان استادیار در دانشگاه نورت ریج کالیفرنیا به تدریس پرداخت و بعدها به مصر بازگشت و بعنوان استاد و رئیس بخش مهندسی مواد در دانشکده مهندسی"الزقازیق" مشغول به کار شد.

 

او  از سال 1992 در دايره سياسي جماعت اخوان المسلمون مشغول به فعاليت شد و در سال 1995 و همچنين سال 2000 کانديداي انتخابات پارلمان الشعب شد که در سال 2000 موفق به راه‌يابي به پارلمان الشعب مصر شد و سمت سخنگوي جماعت اخوان المسلمون در پارلمان مصر را برعهده گرفت و این موفقیت تا حدود بسیار زیادی مدیون سخن ‌وری و توانایی گفتاریش در قانع کردن طرف مقابل بود . اگرچه این موفقیت آسان به دست نیامد و به گفته او برای جلوگیری از نامزد شدن وی در انتخابات ، پسرش احمد توسط ایادی رژیم حسنی مبارک و پس از آن خود مرسی به مدت هشت ماه بازداشت می‌شود.

 

 

شخصیت میانه رو و محافظه کار ولی وفادار و بسیار قابل اعتماد وی و 12 سال فعالیت سیاسی و اجتماعی از جمله دلایل موفقیت او در میان جماعت اخوان المسلمین بوده و موجب می شود تا با تأسیس حزب "آزادی و عدالت" نخستین حزب سیاسی جماعت اخوان المسلمین، مجلس شورای جماعت "مرسی" را به عنوان رئیس آن برگزیند.

از دوستان بسیار نزدیکش می توان به آقای خیرت الشاطر و محمد بدیع از رهبران جماعت اخوان المسلمین و "محمد ‏سعد‏ ‏الكتاتني"‌ رئیس پارلمان ملی مصر و عبدالمنعم ابوالفتوح نامزد دور اول انتخابات مصر اشاره کرد .

اگرچه همه در جماعت اخوان المسلمین چشم به شخصیت کاریزماتیک  "خیرت الشاطر"  داشتند اما رد صلاحیت وی باعث شد تا محمد مرسی به عنوان نامزد رسمی جماعت اخوان المسلمین و حزب آزادی و عدالت در انتخابات ریاست جمهوری مصر معرفی شود .

 

او دارای پنج فرزند است : احمد، پزشک اورولوژیست است و به تازگی متأهل شده ؛ شیما، دانش آموخته دانشکده علوم و دارای سه فرزند است ؛ اسامه، وکیل دادگستری است؛ عمر، دانش آموخته بازرگانی و اقتصاد و "عبدالله" هم دانش آموز است. در این بین، احمد و شیما به دلیل اینکه در آمریکا به دنیا آمده‌اند، دارای تابعیت آمریکایی نیز هستند.  همسرش می‌گوید او مردی بسیار صبور است و همواره در کارهای خانه کمک اوست. آشپزی را خوب می‌داند و انسانی قانع است و‌ هرآنچه برایش آورده شود بدون اعتراض می‌خورد.  آنها در آپارتمان زندگی می‌کنند و اوقات فراغت خود را مانند بسیاری از مصری‌ها به سواحل شمالی مصر در "اسکندریه" و "مطروح" و "العین الساخنه" می‌روند و در روز جمعه همه خانواده گرد هم جمع می‌شوند.

 

اهالی الزقازیق او را فرد دلسوزی می‌دانند که او همواره جویای حال مردم محل است و ممکن نیست مشکلی برای اهالی منطقه پیش آید و مهندس محمد تا جایی که در توان داشته باشد آن را رفع نکند، به همین دلیل محبوبیت خاصی در الزقازیق دارد و در این محل کسی نیست که او را نشناسد.  دفتر کارش صرف نظر از محل کار، محلی برای رفع مشکلات مردم و کمک به آنها نیز هست. 

نجلاء‏ ‏علي‏ ‏محمود در زمان تحصیلات مرسی در آمریکا، به گروه اخوان المسلمین پیوست، و پس از بازگشت به مصر بعنوان یک عضو فعال در کارهای خیریه و آموزش این گروه به فعالیت پرداخت . او می گوید تا یک سال و نیم پیش هیچ امیدی نداشتند و جمال مبارک را رئیس جمهور آینده می دیدند  اگرچه می دانستند با خواست مردم تغییر انجام خواهد شد و همین طور هم شد ، همچنین اصلأ تصور نمی کرده که همسرش برای انتخابات ریاست جمهوری نامزد شود و فکر می کرده او  نهایتاً به عنوان نخست وزیر انتخاب شود نه رئیس جمهور .

 

محمد مرسی درباره برنامه‌های خود پس از پیروزی و موفقیت در انتخابات می گوید :

«به اعتقاد من، 100 روز اول ریاست جمهوری هر رئیس جمهوری بسیار مهم است، چون ظرف این سه ماه باید مردم، تغییر و تحولات را به شکلی محسوس درک کنند و دریابند که انتخاب او، موجب ایجاد تغییر و تحولاتی در اوضاع و احوال آنها شده است، به همین دلیل باید پیش از هر اقدامی به وضعیت معیشتی مردم رسیدگی شود و این وضعیت در تمام سطوح بهبود محسوس و قابل توجه پیدا کند.»

اصلاح و رسیدگی به بخش‌های آموزش و پرورش ، کاستن از نظارت و کنترل دولت بر بخش خصوصی و تاکید بر استفاده و به خدمت گرفتن نیروهای متخصص و کارشناس و کارآمد از دیگر طرحهای ارائه شده توسط او است .

 

 

اگرچه محمد مرسی در اولین سخنرانی بعد از اعلام پیروزی وی در انتخابات ریاست جمهوری گفت که به خون شهدا متعهد باقی خواهد ماند و انقلاب مصر تا تحقق تمامی اهدافش ادامه خواهد یافت و به تمامی نیروهای پلیس مصر و  قضات مصر تحیت و سلام رساند و از اراده مردم مصر سخن گفت اما اقدام شورای عالی نظامی مصر در انحلال پارلمان و کاستن از اختیارات رئیس جمهور تا اندازه زیادی از حلاوت این پیروزی  کاسته و ابرهای تیره ای در افق آینده مصر خودنمایی می کنند .

 

منابع :

ویکی پدیا 

http://www.ammariyon.ir      

 

 

پی نوشت :

ترانه «یا المیدان»، اثری از گروه راک مصری :  «Cairokee»

با صدای خانم «عایده الایوبی» خواننده، نوازنده و آهنگساز مصری است....

او متولد 1964 است و از اواسط دهه ۱۹۹۰، عالم موسیقی را ترک کرده بود ....

و بعد از قیام مردم مصر با اجرای چند ترانه به صحنه موسیقی بازگشته ...

نويسنده :بهار
تاريخ: سه شنبه دوم خرداد ۱۳۹۱ ساعت: 8:25


مهردشت يكي از شهرهاي استان يزد در بخش بهمن شهرستان ابر كوه است .

جايي در نزديكي كوير ابر كوه ...

سه روستا دارد :

مهرآباد، اِردی و نصرت‌آباد كه آقاي عباس فلاح زاده ساكن روستاي مهر آباد است .


مردي كه 126 سال از خداوند عمر گرفته و حالا در خانه اي خشتي و ساده زندگي مي كند .

در جواني چوپاني مي كرده و گوسفندان را به چرا مي برده و پانزده ساله بوده كه در سال 1279 براي او شناسنامه مي گيرند .

هنوز خاطرات بسياري را در گنج خانه ذهنش دارد . خاطراتي كه به روايتهاي مردم هم آميخته شده ..

از اجمد شاه قاجار و ماشين دودي تا كشف حجاب زمان رضاخان و ملي شدن نفت و انقلاب 57 را هم در ذهنش ضبط كرده ...

نقل هم خوب مي گويد آن هم با لهجه شيرين و پر آب و تاب و حماسي :

" یک زمانی در روستا دزد و راهزن زیاد بود. یادم هست یک تفنگچی در روستایمان بود به نام علی کریمی. او تفنگچی قابلی بود و در همین حد برایتان بگویم که اگر یک سکه به آسمان پرتاب می‌کردید او سکه را میان زمین و آسمان نشانه می‌گرفت و تیرش خطا نمی‌رفت. یک روز که من مثل همیشه گوسفندان را برای چرا به دشت برده بودم راهزن‌ها به من حمله کردند و مرا به درختی بستند.

در این میان چند نفر از اهالی روستا که شاهد این صحنه بودند خبر را به گوش تفنگچی روستا رساندند. علی کریمی هم خودش را به سرعت به محلی که مرا را به درخت بسته بودند رساند. راهزن‌ها سه نفر بودند .خیلی ترسیده بودم. تفنگچی روستایمان به راهزن‌ها گفت اگر عباس را‌‌ رها نکنید گوش اسبتان را نشانه می‌گیرم. راهزن‌ها این موضوع را جدی نگرفتند و علی کریمی با تفنگ گوش اسب‌های راهزن‌ها را نشانه گرفت.

اما باز راهزن‌ها کوتاه نیامدند و این بار تفنگچی به آن‌ها گفت می‌خواهید کلاه‌تان را هم هدف بگیرم . در این میان راهزن‌ها که موضوع را جدی نگرفته بودند زدند زیر خنده و به تفنگچی گفتند اگر راست می‌گویی بزن. آن‌ها کلاه‌های نمدی که به کلاه‌های ناصرخانی معروف بود روی سرشان گذاشته بودند.

این بار تفنگچی قابل روستایمان، کلاه‌های راهزنان را زد. شاید اگر آن‌ها می‌دانستند کریمی چگونه مردی است هیچ‌گاه او را مسخره نمی‌کردند چراکه تفنگچی بعد از زدن کلاه‌ها سه تیر خلاص را در قلب راهزنان خالی کرد و من از آن مهلکه نجات پیدا کردم.

یک بار هم یکی از بستگانم به دام آن‌ها افتاد و این بار خودم خبر را به گوش علی کریمی، تفنگچی روستا رساندم و کریمی بار دیگر راهزن را از فاصله‌ای دور نشانه گرفت و او را از پا درآورد.

عباس آقا می‌گوید:

«آن زمان راهزن خیلی زیاد بود . در حقیقت تعداد زیادی راهزن در حدود ۷۰ نفر به روستا‌ها حمله می‌بردند و اموال مردم را از آن‌ها می‌گرفتند و پس از آزار و اذیتشان روستا را ترک می‌کردند. اما وقتی این راهزنان به روستای ما رسیدند امیر مفخم که آن زمان هنوز عنوان سرداری نداشت به راهزنان حمله برد و آن‌ها را از پا درآورد و آرامش بار دیگر به روستا‌ها بازگشت.

اما موضوع جالب اینجا بود که این راهزنان یک بار شتر به همراه داشتند که وقتی افراد مفخم در حال تجسس آن بودند کودک ۳ ساله‌ای را پیدا می‌کنند که خشکش کرده بودند و داخل شکم آن پر از جواهرات بود،.


بعد از این ماجرا، احمدشاه قاجار زمانی که متوجه شد امیرمفخم دست به چنین کاری زده از او تقدیر کرد و در لوح تقدیری از این مرد به عنوان سردار یاد کرد و به رسم تشکر به او تفنگی هدیه اد که قنداقش طلاکوب شده بود. دیگر از آن زمان بود که همه به امیرمفخم می‌گفتند سردار امیرمفخم. "

آقاي فلاح‌زاده زمان شیوع طاعون را هم به خاطر دارد. او حتی پدر و مادرش را در طاعون از دست داد و زیر دست یکی از برادر‌ها و یکی دیگر از بستگانش بزرگ شد.

در سن ۴۵ سالگی ازدواج کرد. زنش ۳۰ سال از خودش کوچک‌تر است و او حالا ۶ دختر دارد و یک پسر در حدود ۷۰ نوه و نتیجه . او از زندگی آرامی که دارد راضی است و خدا را به خاطر طول عمر و زندگی سالمی که به او داده است شکر می‌کند.

به گفته اهالی روستای مهرآباد پیرمرد هنوز هم مثل زمان جوانی‌اش گوسفندان را برای چرا به دشت و بیابان می‌برد و هیچ وقت کسی او را ندیده که نشسته نماز بخواند.

با وجود کهولت سن هنوز چهارشانه و سرحال است و همه اهالی روستا این مرد را به رفتارهای شایسته و سنجیده‌اش می‌شناسند .

لب به خوراکی‌های صنعتی نمی‌زند و ترجیح می‌دهد موادی که برای خورد و خوراکش استفاده می‌کند طبیعی باشند. از روغن حیوانی گرفته تا میوه و سبزیجات تازه.

صبح زود برای خواندن نماز صبح بیدار می‌شود و بعد از آن با خوردن صبحانه‌ای ساده راهی دشت می‌شود. همراه با گوسفندانش.

عادت دارد در هوای پاک روستا و دشت پیاده روی کرده و نفسی تازه کند. غذایش نان و ماست و روغن حیوانی است و وقتی گوسفندی ذبح می‌شود پیرمرد روغن دمبه را به راحتی استفاده می‌کند.

تا به امروز قرص هم نخورده و اگر مشکلی پیدا کند ترجیح می‌دهد با داروهای گیاهی خودش را درمان کند. مثلا با دم کردن پونه و گیاهان دیگری که خاصیت درمانی دارند.

از گوشت مرغ هم استفاده نمی‌کند مگر اینکه مرغش رسمی باشد نه مرغ‌هایی که در بیرون می‌فروشند.

معتقد است مرغ‌های هورمونی برای بدن زیان دارد و او ترجیح می‌دهد به جای استفاده از گوشت مرغ که به نظرش مزه کاه می‌دهد، از گوشت قرمزی که از قربانی کردن گوسفندان خودش به دست می‌آید استفاده کند. پیرمرد هنوز کمرش خم نشده و با ۱۷۰ سانتی متر قد به گفته اطرافیانش نمازش را ایستاده می‌خواند. ریزش مو ندارد و مو‌هایش نسبت به پیرمردان دیگر روستا زیاد سفید نشده و به اصطلاح جوگندمی است.

او  راز طول عمرش را تغذیه سالم و پیاده روی می‌داند.

منبع خبر :

www.ghatreh.com


 

نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت: 13:1


برنامه «شادونه در سرزمین دونه ها»

برنامه ای شاد و مفرح از گروه کودک و نوجوان شبکه دو سیما است .

با تهیه کنندگی و کارگردانی علی اکبر ذاکری و اجراي خانم مليكا زارعي و شخصيتهاي عروسكي چون «میدونه» و  «نازونه» و «یه دونه» و «رنگ دونه ».

و  اتفاقات جالب و بامزه كه سعی دارد به چگونگی ارتقاء قدرت و خلاقیت کودکان بپردازد.

اين برنامه در چند نوبت به صورت زنده در شهرستانها اجرا شده است .

بر اساس گزارش وبلاگ خبري باربد نيوز در تاريخ 1390/11/9 موسسه فرهنگی هنری "آوای شهر پارسی" اقدام به برگزاري برنامه " خاله شادونه " با اجرای خانم ملیکا زارعی در سالن فرجام شهرستان جهرم مي نمايد كه تبلیغات آن در سطح شهر از چند روز قبل در معرض دید قرار گرفت و بليط آن به مبلغ 5 هزار تومان به فروش رفت .

سئانس اول اجرا به خوبي پيش رفت ولي در سئانس دوم به علت فروش بليط بيش از ظرفيت سالن و هجوم افرادي بدون بليط به محل نمايش و اجراي ناقص و بي نظم ، كساني كه بليط تهيه كرده بودند موفق به ديدن برنامه نمي شوند و مسئولین انتظامی نیز به خاطر بوجود نیامدن خطر برای حضار در اثر ازدحام، که همگی کودکان و خانم ها بودند، دخالت نموده و از ورود افراد بیشتر به سالن ممانعت می کنند .


سردرگمی حضار باعث اعتراض شديد آنها مي شود و صندليهاي محل اجرا را مي شكنند و با دخالت نيروي انتظامي و با توجه به عدم وجود مدرکی قابل قبول جهت پرداخت خسارت به زیان دیده گان، مدیر گروه اجرای برنامه به کلانتری منتقل می شود تا توسط دستگاه قضایی، مشکل بوجود آمده به نحو مطلوب برطرف شود.

 

در تاريخ 12/2 /1391 اين برنامه در سالن ورزشي تفت در شهرستان گناوه در شمال استان بوشهر اجرا شد كه عليرغم تبليغات چند روزه هيچ برنامه ريزي و ساماندهي براي مديريت جمعيت انبوه داخل سالن كه اكثريت آنها خردسال و خانمها بودند به عمل نيامد و به علت آنكه برنامه فقط در يك روز و يك سئانس اجرا مي شد مردم هجوم آوردند و بسياري عليرغم در دست داشتن بليطهاي 5 و 7 هزار توماني پشت دربهاي بسته ماندند و ناچار به خانه هايشان باز گشتند .

به گفته والدين به دلیل ازدحام جمعیت، دما و رطوبت داخل سالن به حدی بالا بود كه برخی تماشاچیان بویژه كودكان دچار تهوع و استفراغ شدند و تعداد كثیری نیز در اثر فشار مضاعف آسيب هاي بدني ديدند و عليرغم اينكه برنامه ويژه خانمها و كودكان بوده تعدادي از آقايان نيز در سالن و بين آنها مشاهده شدند و ترافیك و شلوغی بیش از حد در خيابانها هم مزيد بر علت شد .


آقاي مصطفي محسني رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی گناوه كه مجوز اين برنامه را صادر كرده بود از  برنامه ریزی و نحوه اجرای آن توسط مدیران و دست اندركاران این برنامه و بليط فروشي بيش از حد ظرفيت سالن به شدت گله كرد .

 

و حالا در عصر پنج شنبه 21 ارديبهشت ماه 1391 اجراي  اين برنامه در شهرستان خرم دره از توابع زنجان به فاجعه اي باور نكردني انجاميد .


تبليغات وسيعي در سطح شهر انجام شده و سالن ورزشی سه هزار نفري يراي اين برنامه در نظر گرفته شد .

مسئولين اجراي برنامه كه سه هزار بليط اوليه را به سرعت فروخته بودند و با درخواستهاي مردم روبرو بودند برگه هاي سفيد رنگ بليط های باقيمانده را به قسمتهاي كوچكتر تقسيم كردند و رويشان مهر زدند و در حدود  7000 بليط به فروش رفت .

بچه ها شاد و بي تاب به همراه مادرانشان با بليطهاي در دست به سالن رفتند .

جمعيت انبوهي پشت دربهاي سالن جمع شده بود و برگزاركنندگان ،‌ بچه ها در كنار هم و مادران را در قسمت ديگري جاي دادند . وقتی در‌بها بسته شد ، نفس کشیدن هم سخت شده بود و با وجود این که ازدحام جمعیت بیشتر از دو برابر ظرفیت سالن بود اما برنامه با بی‌نظمی‌‌های زیادی شروع شد.

بعد از يك ساعت اجراي برنامه خانم مجري از بچه ها خواست تا نزد مادرانشان بروند و به محض آنكه مجري برنامه سالن را ترك كرد غوغايي بر پا شد .


بچه هاي كوچك به دنبال مادرانشان مي گشتند و چون گروه نمایش قرار بود از در بزرگ سالن خارج شوند، پس از خروج آنها در بسته شد و جمعیت زیادی که داخل سالن بودند به سمت در‌های کوچک دو طرف سالن هجوم بردند. جالب اینکه داربستهایی که در دو طرف درب های سالن برپا شده بود، فشرده شدن جمعیت را بیشتر می‌کرد..

بچه هايي كه مادرانشان را پيدا نكرده بودند بي اختيار و همراه با هجوم جمعيت به طرف دربهاي خروجي كشيده مي شدند در حاليكه صداي گريه و فريادشان سالن را پر كرده بود . هيچ كس توجهي به اين كودكان نداشت و آنها مضطرب و ترسان به زير دست و پاي ديگران مي لغزيدند و كسي صدايشان را نمي شنيد .

 

به دلیل ازدحام زیاد و خفگي و ضربه مغزي ،‌سه كودك زير 7 سال :

نگار صالحی 7 ساله از هیدج، مهدی مولایی 3 ساله از ابهر و بهاره شادمهر 6 ساله از خرمدره، كشته شدند و فاطمه محمدی 4 ساله، سیدعلی موسوی 7 ساله، نیلوفر قهرمانی 10 ساله و عسل محمدلو 6 ساله از خرمدره نیز در این حادثه بشدت زخمی شده و در بیمارستان‌‌های آيت الله موسوي زنجان و بيمارستان های ابهر و خرم دره تحت درمان قرار گر فته اند .

در ميان كودكان كشته شده ‌، تنها مادر نگار صالحي در لحظه آخر دخترش  را دیده که برای وی دست تکان داده اما در یک لحظه از جلوی چشمش ناپدید شده و پس از چند دقیقه جنازه وی را روی دست یکی از زنان دیده است.

همچنین بنا به اعلام رئیس بیمارستان بوعلی سینای خرمدره، به دلیل عدم هماهنگی برگزاری برنامه با نیروهای امدادی و اورژانس، این نیروهال در محل مستقر نبودند ولی بعد از اطلاع از وقوع حادثه در کمترین زمان در محل حادثه حاضر شدند و به امداد رسانی به مصدومان پرداختند. آقای عزیز رسولی افزود: پنج دستگاه آمبولانس در کمتر از شش دقیقه در محل حادثه حاضر شدند.

بنا به گفته های آقاي نوری پور فرماندار شهرستان خرمدره، مسئولان برگزاری "برنامه خاله شادونه" هیچگونه هماهنگی برای اجرای برنامه با فرمانداری خرمدره نکرده بودند.


رئیس مرکز اطلاع‌رسانی پلیس زنجان  گفته است :

در حال حاضر مسئول برنامه، مدیر برنامه، مجري برنامه خاله شادونه و مسئول سالن از سوی پلیس دستگیر شده‌اند و خانواده قربانیان نیز از آنان شکایت کرده‌اند و تا پیگیری پرونده آنها مهمان پلیس هستند و با دستور قضایی سالن ورزشی خرمدره نیز تا اطلاع ثانوی پلمب شده است.

 

با خود فكر مي كنم براي همه ما ...

و مسئولين و برگزار كنندگان اين برنامه هاي به اصطلاح فرهنگي ...

و مقامات قضائي و فرمانداري و وزارت ارشاد و .......

و والدینی که تحت هر شرایطی بچه ها یشان را به مراسمی این چنین می برند...

قيمت اخلاق و فرهنگ و آداب و اصول و تفریح و مهمتر از همه جان بچه هاي كوچك چقدر است ؟

ده ميليون ؟!!!

صد ميليون ؟!!!

يك ميليارد ؟!!!

يا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

منابع :

http://barbodnews.blogfa.com

مشرق نيوز

وب سايت تابناك

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت: 15:31

 


اروپا شاهد برگزاری دو انتخابات متفاوت است.

یکی در فرانسه که از ستون های اتحادیه اروپاست ...

و دیگری در یونان که در حال فرو ریختن این اتحادیه است.

در یونان دو حزب قدیمی و اصلی این کشور یعنی احزاب محافظه ‌کار و سوسیالیست در  انتخابات پارلمانی با یکدیگر به رقابت مي پردازند . اگرچه بحران اقتصادی شدیدی که دامنگیر این کشور شده بعید است با تغییرات پارلمان فروکش کند.


اما در فرانسه ۴۵ میلیون فرانسوی واجد شرایط شرکت در انتخابات ریاست جمهوری این کشور پای صندوق‌های اخذ رأی فراخوانده شدند  تا تصمیم بگيرند  فرانسوا اولاند را به کاخ الیزه بفرستند یا اجازه دهند نیکلا سارکوزی همچنان در آنجا اقامت داشته باشد.

سارکوزی رئیس جمهور کنونی فرانسه متعلق به حزب راست میانه است .

كه در سال 2007 در رقابت با سگولن رویال ،‌ توانست با کسب 53 درصد آراء به عنوان جانشین "ژاک شیراک" برگزیده شود .


 

او متولد ۲۸ ژانویه ۱۹۵۵ در پاریس است و پدرش ناشري اهل مجارستان و مادرش وكيل يهودي تبار كه 57 نفر از خانواده اش در اردوگاههاي مرگ نازي ها در زمان جنگ جهاني كشته شده اند .

مدرک فوق لیسانس حقوق خصوصی و دانشنامه افتخاری علوم سیاسی از مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی پاریس دارد .

فعالیت‌های سیاسی خود را در سال 1977 با شغل مشاور شهردار در شهر نویی سورنس فرانسه شروع کرد. بعد از آن متصدی پست‌های متفاوت و متعددی از جمله شهردار، نماینده مجلس و ... بود.

بیشترین فعالیت حزبی او در غالب احزاب راستگرا خلاصه می‌شود و هم اکنون دبیرکل حزب UMP (اتحاد برای جنبش مردمی) است، این حزب در سال ۲۰۰۲ و از ادغام دو حزب لیبرال دموکرات و اتحاد جمهوری‌خواهان و به جهت حمایت از ژاک شیراک تشکیل شد.


 


او بين سالهاي 1995 – 1993 وزیر بودجه و دارایی و سخنگوي دولت ....

1995 – 1994   وزیر ارتباطات ...

2004 – 2002  وزیر کشور .....

و از ماه مارس تا نوامبر 2004 ،‌  وزیر اقتصاد، دارایی و صنایع فرانسه بوده  .

بعد از استعفای رافارن، از ماه مه 2005 ،‌مجدداً پست وزارت کشور فرانسه را در اختیار گرفت.

او تا قبل از پست وزارت، وکیل بود و عضو کانون وکلای پاریس است و حامیان قدرتمندی در بین صاحبان صنایع فرانسه و اصحاب هنر و رسانه دارد و در میان روزنامه‌های فرانسه ،‌ فیگارو نزدیک‌ترین روزنامه به سارکوزی شناخته می‌شود.

در دوره قبلي انتخابات ،‌ مهم‌ترین اهدافش را تلاش در جهت کاهش کسر بودجه، افزایش امنیت کشور، سامان‌دهی وضع مهاجرت و مبارزه با نژادپرستی عنوان کرده بود كه از نظر بخشي از مردم فرانسه در انجام آنها موفق نبوده .

 


تحليلگران سياسي او را بلند پرواز ، جاه طلب و پر سر و صدا مي دانند .

و زندگي شخصي اش هم تا اندازه اي گوياي همين ويژگيها است.

در سال 1982 با  ماریا دومینیک کولیولی ازدواج مي كند و صاحب دو فرزند مي شود  .


 


در سال 1996 پس از طلاق از همسر اولش با سسیلیا سارکوزی كه مانكن بود ازدواج مي كند و صاحب يك فرزند پسر مي شود .


 


و بعد از جدايي پر سر و صدا از او در سال 2008 براي بار سوم با كارلا بروني كه مانكن و خواننده ايتاليايي تبار است  ازدواج مي كند و از او نيز صاحب يك فرزند دختر مي شود .

از جمله مهمترين اقدامات او در دوره 5 ساله رياست جمهورري :

طرح تشکیل "اتحادیه مدیترانه‌ای"  ،   ریاست شورای اروپا در سال ۲۰۰۸

و ریاست "گروه ۲۰" متشکل از وزرای اقتصاد و دارائی و مسئولان بانک‌های مرکزی بیست اقتصاد مطرح دنیا  در سال ۲۰۱۱ است .

تاثيرات بحران مالي جهاني و بحران بدهي هاي حوزه يورو در داخل فرانسه در انتخابات تاثیرگذار بود.

اگر این بحران اقتصادی و مالی نبود، چه بسا سارکوزی می‌توانست موفق‌تر باشد و ایرادات دولت او چندان مطرح نمی‌شد و خود را نشان نمی‌داد. اما این بحران به ضرر سارکوزی و جناح محافظه‌کار تمام شد.


 


مشکل اصلی مردم فرانسه مسائل اقتصادی و معیشتی، رفاه بیشتر و خدمات درمانی و آموزشی بهتر، کاهش سن بازنشستگی و اشتغال است كه طی سال‌های گذشته با توجه به بحران اقتصادی و تجاری حاکم در اروپا، این شرایط برای مردم فرانسه سخت‌تر شد.

لذا مردم در پای صندوق‌های رای واکنش نشان دادند و براي اولين بار در تاريخ جمهوری پنجم فرانسه یک رییس‌جمهوری در مسند کار، در مرحله اول انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه دوم شد .

و در اوج نگراني بسیاری از رهبران اروپایی از جمله خانم آنگلا مرکل صدراعظم راستگرای آلمان

فرانسوآ اولاند، نیکلا سارکوزی معروف به نیکلای آمریکایی را در مرحله دوم انتخابات با بيش از 51 درصد آرا خانه‌نشین كرد .


 


فرانسوا اولاند نماينده سوسیالیست های این کشور است که از زمان کنار رفتن میتران تا کنون قدرت را در دست نداشته اند.

او با شعار تغيير به ميدان رقابت پاي گذاشت و از احترام و برابري اجتماعي سخن گفت و عدالت و نسل جدید فرانسه را از  اولویت های نخست خود دانست  .

58 ساله است و متولد 1954 در شهر روآن و پدرش پزشك و مادرش مددكار تامين اجتماعي بوده .



مدرک لیسانس حقوق از پاریس و دو دیپلم مطالعات سیاسی و اقتصاد به طور جداگانه از کالج مطالعات عالی اقتصادی است دارد .

اولاند پس از کسب این مدارک وارد کالج انا ENA( کالج معروف مطالعات عالی سیاستمداران) شد.



جایی که با همسرش سگولن رویال آشنا شد و حاصل زندگی مشترک او با رویال 4 فرزند به نام های توماس (وکیل) ، کلمانس (انترن) ، ژولین (فارغ التحصیل در رشتۀ سینما) و فلورا( دانشجوی روانشناسی است.

اولاند در شب انتخابات پارلمانی فرانسه در سال 2007 جدایی خود را از رویال اعلام و رابطۀ خود با والری ترییرویلر، روزنامه نگار فرانسوی علنی کرد.



او به شدت شیفتۀ میتران بود و در سال 1979 به حزب سوسیالیست پیوست و دو سال بعد به عنوان رقیب شیراک وارد مبارزات انتخاباتی از استان کورز شد.

در آوریل 1993، فرانسوا اولاند به همراه فردریک برودن کمیته مدیریت حزب سوسیالیست را ترک و از مدیریت حزب سوسیالیست در پاریس استعفا دادند. در 18 اکتبر1995 لیونل ژوسپن، دبیرکل حزب سوسیالیست اعضای جدیدی را وارد حزب کرد که در آن اولاند سخنگوی حزب بود .

در سال 1997 نماینده مجلس فرانسه از شهرستان کورز شد .

خیلی زود پله های ترقی را طی کرد و توانست بعد از ژوسپن به مقام دبیرکلی حزب در سال 1997 برسد و به مدت 11 سال در این پست باقی ماند.

و بين سالهاي 2001 تا 2008 به سمت شهردار تولوز انتخاب شد .

در سال 2008 از این سمت کنار کشید و ترجیح داد زمان بیشتری برای تمرکز بر انتخابات ریاست جمهوری صرف کند و به راهنمایی های مشاورش، والری ترییرویلر، روزنامه نگار فرانسوی(و شریک فعلی زندگی اولاند) گوش کند.

در مارس 2011 رسماً اعلام کرد که قصد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را دارد. هرچند به اعتقاد بسیاری از کارشناسان برای اعلام کاندیداتوری بسیار زود بود، اما شاید همین دلیل پیروزی نزدیک او باشد.

تحليلگران سياسي او را شخصيتي آرام ولي با ثبات و پر تلاش و پيگير ارزيابي مي كنند .



 


در عرف سیاسی فرانسه، دولت حاکم صرف‌نظر از این که دست راستی و محافظه‌کار باشد یا دست چپی و سوسیالیست، مسوول مشکلاتی است که در جامعه وجود دارد.

دولت سارکوزی و حزب او طی مدت 5 سال هم ریاست‌جمهوری را در اختیار داشت، هم نخست‌وزیری ، و همچنین اکثریت مجلس ملی ،‌  بنابراين مردم هر‌گونه کاستی و مشکلی را كه می‌دیدند، آن را پای این حزب می‌گذاشتند.

یکی از دلایلی که باعث شد فرانسوا اولاند، نامزد سوسیالیست فرانسه بتواند  از این شرایط بهره ببرد.

نزديكي جناح سارکوزی به  طبقات بالاتر و ثروتمند‌تر جامعه هم بر افكار عمومي تاثر قابل توجهي داشت و سوسیالیست‌ها بعد از شکست سنگینی که در انتخابات قبلی در برابر سارکوزی متحمل شدند، سعی کردند که جبهه خود را متحد و کاستی‌ها و ضعف‌های خود را برطرف و با شعار و برنامه مشخص وارد میدان شده و منسجم‌تر عمل کنند.


 


در رابطه با سیاست‌خارجی ،‌روند صلح خاورمیانه و روند صلح میان اعراب و اسرائیل در شعار‌های انتخاباتی کاندیداهای همه احزاب عمده یعنی هم سارکوزی، هم اولاند و هم ژان لوک ملانشن – رهبر حزب چپ افراطی جبهه چپ- و هم خانم مارین لوپن – رهبر حزب راست افراطی جبهه ملی- بوده و در این زمینه تفاوت چندانی بین سیاست‌های آنها وجود ندارد .

اما به نظر می‌رسد در دولت جديد ملاحظات بيشتري در رابطه با آمريكا لحاط شود .

شايد يكي ديگر از دلايل عمده شكست ساركوزي را در رقابتي تنگاتنگ ، بايد عدم توافق او با جبهه ملي و خانم لوژن دانست  كه مي توانست تعدادي از آراء آنها را به سوي او جلب كند .


 


فرانسوا اولاند برنده  انتخابات ریاست جمهوری فرانسه ...

در نخستین نطق انتخاباتی خود از سارکوزی به خاطر حضور در الیزه در 5 سال گذشته قدردانی كرد .

و از تمام زنان و مردانی که با رای خود این پیروزی را ممکن کردند تشكر نمود .

و عده داد كه فرانسه بر مشكلاتت غلبه خواهد كرد.

حالا بايد ديد كه اين مرد آرام سياست فرانسه با چالشهاي پيش رو چه خواهد كرد ...


پی نوشت :

موسیقی وبلاگ ترانه ای است با صدای کارلا برونی همسر آقای سارکوزی 

نويسنده :بهار
تاريخ: چهارشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت: 14:47


انجمن صنفی زنان مدير کارآفرين براي گسترش فرهنگ کارآفرينی در جامعه زنان ايرانی...

به همت تعدادی از کارآفرينان و صاحبان کسب و کار شکل يافته ...

و در اسفند ماه ۱۳۸۳ در وزارت کار و امور اجتماعی به ثبت رسيده است.

مؤسسين و اعضای انجمن از تجارب مؤثر در فرآيند کارآفرينی برخوردارند ...

و براي ايجاد و توسعه کسب وکارهای جديد به تعامل و هم انديشی با يک ديگر پرداختند ...

و تشکلی حرفه‌ای را ايجاد كردند تا ضمن ارتقاء ظرفيت مديريت کارآفرينان...

پيوند با ديگر عناصر مؤثر در محيط کارآفرينی از جمله دولت، سازمان های غير دولتی مرتبط، نهادهای عمومی هم چون بانک ها و دانشگاه ها تسهيل شود .

علاوه بر آن زمينه پرورش و توسعه استعدادهای جوان دارای ايده های خلاق در عرصه کارآفرينی نيز فراهم شود.

توضيحات بيشتر در باره اين انجمن و فعاليتها و اعضاي آن را مي توانيد در آدرس

http://www.ea.wenet.ir/fa/   مطالعه و پيگري كنيد .



خانم زهرا نصراللهي يكي از خانمهايي بود كه در همايش انجمن شركت كرد و در باره خود گفت ...

متولد 1330 است در شهرستان بروجرد ...

شهری در غرب ایران و  از توابع استان لرستان با دشتهاي سرسبز و حاصلخیز سیلاخور ...

كه قله هاي مرتفع گرّین از مجموعه رشته کوههای زاگرس ...

مانند نواری شمال غرب تا جنوب شرق آن را در بر گرفته‌اند ...



7 خواهر و 3 برادر دارد و همه بي سواد و نتوانست به مدرسه برود و فقط سواد اكابر دارد ..

خيلي زود شوهرش دادند و همسرش خشت کار بود و در کوره کار می کرد ...

 7سال با مادرشوهر و خواهر شوهر زندگي كرد و  شوهرش روزي 3 هزار تومان حقوق مي‌گرفت...

اما بعدها به جوشکاری رو آورد و در عرض 5 سال جوشكار شد ...

وضعش خوب شد و زمين و خانه خريد....

3 پسر داشتند كه به شهر آمدند و روزهاي خوب زندگيش شروع شد  ...

اما دوستان ناباب باعث اعتياد شوهرش شدند ....

اول ترياك و بعد هروئين و تزريق ...

 بساط شبانه شوهرش با دوستانش و دعواهایی که هیچ وقت تمامی نداشت ...

و گاهی به کتک کاری هم ختم می شد.

تا چند سالی كه وضعش خوب بود، می فروخت و می کشید،...

یک مثقال شیره را با ده قرص والیوم می‌خورد،  5 گرم هروئین را تزریق می‌کرد.

تا آنكه طاقت خانم نصراللهي طاق شد ...

همه گفتند طلاق بگير و رهايش كن ..

اما نمي توانست ....

3  پسر داشت و بايد مراقبت مي كرد كه آنها به سرنوشت پدرشان مبتلا نشوند ...

خواست با بدبختي هاي زندگيش بجنگد ..

خواهرش ميناب بود ،‌ دست شوهر  و بچه هايش را گرفت و آمدند ميناب  ....




شهري با 2500 هزار سال قدمت در استان هرمزگان و ساحل آبي رنگ و آفتابي داغ ...

كنار مردماني از اقوام عرب حاشیه خلیج فارس، ایرانیان اصیل فارس زبان و سیاهان آفریقایی ...

که در گذشته برده قوم ثروتمند و قدرتمند هرموزی (مینابی) بودند  ...

و بلوچ‌های ناحیه بلوچستان و مردمان مهاجر ...


مي گويد فقط خدا كمك كرد ...

شوهرش در يك جوشكاري كار گرفت اگرچه هنوز گاه گاهي دودي مي زد ..

تا شهريور 1368 كه برگشتند بروجرد و شوهرش دوباره گرفتار شد...

آسنينها را بالا زد و خانه بروجرد را اجاره داد و وسايل را جمع كرد و برگشتند ميناب ..

ولي به خاطر اعتياد شوهرش هيچ كس حاضر نبود آنها را به خانه راه دهد  ...

رفتند روستايي و خانه گرفتند و بعد از مدتي آمدند شهر ....

شوهرش با موتور تصادف كرد و پايش شكست و از كار افتاد ..

مجبور شد التماس كند تا پسرش سر كار برود براي خرجي خانه ..

بدبختي ها پشت سر هم رديف شد ...

سال 74شوهرش سكته كرد و او ماند و 7 تا بچه ....

به اداره بازرگاني مراجعه كرد بلكه مغازه‌اي بگيرد ...

نمي خواست  بچه‌هايش اسير و سربار جامعه شوند و روي بازگشت به شهرشان را هم نداشت ...

همیشه از کار کردن لذت می برد و قبلا در خانه قالی بافی می کرد ...



سال 79 یکی از آشنایانشان در میناب ...

تصمیم گرفت كوره پزخانه اش را به قيمت سه ميليون تومان بفروشد.

خانه كوچكش در بروجرد را فروخت و كوره پزخانه را خريد ...

كوره خودش يك ماشين نيمه اتوماتيك داشت....

در بروجرد با قالب‌هاي دستي كار مي‌كردند ولي اين‌جا با ماشين آجر مي زدند ...

شوهرش نمي توانست كاري كند ....




پس آستين بالا زد و خيلي زود همه فوت و فن های ریز و درشت کوره پزخانه را از بر شد ...

تا مدت ها کارش این بود كه خاک را دپو می کرد و  آب داخل آن می ریخت تا خودش را بگیرد.

و بعد که خاک دلخواهش را به دست می آورد آن را در دستگاه می ریخت و چرخش می کرد..

و خشت مي ساخت و مي گذاشت جلوي آفتاب تا خشك شود و بعد داخل كوره مي چيد ...

پسران بزرگش هم کار مادر را یاد گرفته بودند و کمکش می کردند....

هرچه را هم نمي دانست از دیگر کوره پزخانه داران سوال مي كرد تا استاد كار شد ...

ماشين نداشتند و بايد آجرها حمل مي شد ..

با پولي كه برايش مانده بود يك كمپرسي ده تني را قسطي خريد ...

پسرها سر و سامان گرفتند و صاحب زندگي شدند ...

يكي شان افسر شد و يكي گروهبان و يكي هم تازه ديپلم گرفته  ....

و بقيه هم كنار مادر در كوره پزخانه كار مي كنند ...

تا چند سال اول مدام قسط پرداخت مي كرد ...

و چون ماشينش قديمي بود نمي توانست آجرها را بيرون از ميناب بفروشد  ..

بعد كه اطرافيان و همكاران ديدند كوره دارد مي‌چرخد، جاده‌اي را كه ماشين بارگيري مي‌كرد  بستند...

بايد جاده ديگري مي كشيد اما نتوانست وام بگيرد ..

خانه اش را فروخت و جاده را خريد و برايش آب و برق كشيد ..

حالا 4 عروس دارد و 5 نوه و 15 كارگر ...

همه از يك سفره نان مي خورند ...



شوهرش 6 بار سكته كرده و در خانه است و حالش خيلي بد و دائم بايد مراقبت شود و دارو مصرف كند..

خودش هم مريض احوال است و حالا پسرانش كوره را مي چرخانند ..

ولي آرزو دارد كه بتواند وام كار آفريني بگيرد و كوره را صنعتي كند ...

و كارگران بيشتري را سر كار بگذارد تا زندگيشان رونق بگيرد  ...

مي گويد :

" اگر بخواهم از سختی های زندگی ام بگویم یک شاهنامه می شود. اما شاهنامه آخرش خوش است و زندگی من هنوز با سختی همراه است. گرچه من همیشه خدا را به خاطر همه داشته ها و نداشته هایم شکر می کنم و راضی ام به رضای او. "‌



بهترین خاطره اش زماني است كه که در تهران به عنوان کارآفرین نمونه انتخاب شد و از او تقدیر کردند.

 «خیلی خوشحال بودم که به عنوان کار آفرین مرا شناختند و به من یک تقدیرنامه دادند که هنوز هم آن را در طاقچه خانه مان گذاشته ام تا همه ببینند.»

تقدير از زني كه زندگي را با دستاني ساخت كه بارها در آتش كار سوخت ..

اما دم برنياورد تا خانواده اش سربلند زندگي كنند ..

او مادربزرگي نمونه براي نوه هايش و همه ما است ....

روز 12 ارديبهشت روز جهاني كار و كارگر بر همه زحمتكشان ايران زمين مبارك باد



 

پي نوشت :

موسيقي وبلاگ دو نوازي گيتار و جفتي است

از آقاي قنبر راستگو و عيسي بلوچستاني  

نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت: 15:10


دکتر اسماعیل کهرم ...

پس از اخذ مدرك ليسانس در رشته كشاورزي ...

برای ادامه تحصیل به انگلستان رفتند ...

و پس از كسب مدرك فوق لیسانس و دکترای محیط زیست طبیعی در رشته پرنده شناسی از انگلستان

به ایران بازگشتند و از ۲۹ سال پیش تا کنون در حال تدریس در دانشگاههای زیر هستند :

دانشکده منابع طبیعی کرج

دانشگاه شهید بهشتی

دانشگاه علوم و تحقیقات

خودشان مي گويند شغل اصلیشان شکاربانی است و خود را یک شکاربان مي دانند ...

و در مقالات بسياري ،‌ در باره چالشهاي محيط زيست در ايران قلم زده اند ...

امروز در وبلاگ گيتي عزيز

http://anzalinews.blogfa.com/

به مقاله جالبي برخوردم كه ايشان به نقل از آقاي كهرم آورده بودند ...

شايد خواندن آن براي شما هم خالي از لطف نباشد ...

 



به گزارش سبزپرس ، دکتر کهرم از کارشناسان خبره محیط زیست می‌گوید:

انتقال آب در مقیاس بالا از دریای خزر هم در مبدا ایجاد اشکال می‌کند هم در مسیر و هم در مقصد. به گفته دکتر کهرم این پروژه نیاز به سازه‌های عظیم، کانال‌ها و تشکیلات گسترده دارد و به این سادگی نیست که با یک بیل جوب بکنند و اوستا حسن‌بنا کار انتقال آب را به نحو احسن انجام دهد!این پروژه‌مستلزم کانال‌ها و پمپ‌های عظیم است تا آب توسط آن پمپ‌ها به داخل کانال، کشیده شود و مسیر چند هزار کیلومتری را طی کند تا به کویر مرکزی برسد.

این یک قسمت ماجراست. قسمت مهم دیگر در این پروژه استفاده از آب شیرین کن‌هاست تا آب شور دریای خزر را شیرین کرده و به آب قابل استفاده جهت کشاورزی و مصارف شهری تبدیل کنند که این آب شیرین کن ها هم برای خودشان ماجرایی دارند. به گفته دکتر کهرم این آب شیرین کن‌ها خطراتی را برای دریای خزر به همراه دارد که یکی از این خطرات بالارفتن درجه حرارت آب در اطراف آب شیرین کن‌هاست که باعث برهم خوردن تعادل حرارتی آب و از بین رفتن موجودات آبزی خزر می‌شود.

 

از سوی دیگر این دستگاه‌ها باعث ایجاد سروصدا و آلودگی در آب می‌شوند. همچنین نمک جدا شده از آب توسط آب شیرین کن‌ها در دریا رها می‌شود و غلظت نمک آب به شدت بالا می‌رود و در نهایت این انتقال آب، دریای خزر را به قتل می‌رساند.

 

این کارشناس محیط زیست در ادامه گفت: انتقال آب دریاچه خزر که 13 گرم در لیتر نمک دارد به هیچ وجه مقرون به صرفه نیست. به گفته وی چنانچه شهرهای مرکزی ایران با مهاجرت و کاهش جمعیت مواجه می‌شوند علت آن فقط کمبود آب نیست بلکه این مناطق مشکل خاک هم دارند. خاک این مناطق ماسه‌ای است و از نظر مواد غذایی بسیار فقیر است. چنین خاکی اصلا برای کشاورزی مناسب نیست.بنابراین اگر تمام آب دریای خزر هم به این مناطق انتقال پیدا کند فایده‌ای ندارد.آب دریای خزر اگر با هزینه بسیار گزاف منتقل شود فقط به درد شرب و شست‌و شو و مصارف صنعتی می‌خورد که مناطق مرکزی ایران قطب صنعتی هم نیستند.

وی افزود: حالا تصور کنیم که آب از دریا به کویر منتقل شد و هیچ آسیبی هم به دریا نرسید. از این آب برای کشاورزی هم استفاده شد و محصولات کشاورزی هم وارد بازار شد.این محصول کشاورزی که با آب انتقال یافته از دریای خزر تولید می‌شود چقدر برای دولت هزینه خواهد داشت؟

 

دکتر کهرم گفت: درحال حاضر که آب را از دریا منتقل نمی‌کنیم و هزینه انتقال آب را متحمل نمی‌شویم چاقاله بادام کیلویی40 هزار تومان است. حالا محصولات کشاورزی با آبی که با میلیاردها تومان هزینه تولید می‌شوند کیلویی چند خواهد بود؟

 

به گفته دکتر اسماعیل کهرم  انتقال آب از دریای خزر به کویر مرکزی ایران قابلیت اجرایی ندارد.وی افزود: وقتی قرار شد از رودخانه ارس آب وارد دریاچه ارومیه کنند، کشور آذربایجان مدعی شد که این رودخانه یک رودخانه مشاع است و ایران حق ندارد از آب آن استفاده کند. حالا اگر قرار باشد ما از آب دریای خزر و دریای عمان بهره‌برداری کنیم به طور حتم کشور‌های ساحلی پس از مطالعه، اعتراض خواهند کرد. چرا که این عملیات خطرات بسیار جدی را در سطح بین‌المللی برای دریاهای مشترک ایران با کشورهای همسایه به همراه خواهد داشت.



در انتها به مقاله بسيار جالبي برخوردم  :

روشهاي شيرين سازي آب دريا (مطالعه موردي جزيره خارگ)  Fulltext

نويسند‌گان:

 

آقاي محمد واقفي  -

استاديار گروه مهندسي عمران، دانشكده فني و مهندسي، دانشگاه خليج فارس، بوشهر، ايران

خانم  محبوبه شمسا  -

دانشجوي كارشناسي مهندسي عمران، دانشكده فني و مهندسي، دانشگاه خليج فارس، بوشهر، ايران

 

خلاصه مقاله:

 

بخش عمدهاي از سطح زمين را آب فرا گرفته است. نزديك به 97 درصد اين آب ها شور و غير قابل نوشيدن هستند و باقي مانده نيز بخشي به صورت يخ زده و غير قابل مصرف در قطب ها و بر فراز قله كوه ها وجود دارد. به همين دليل نزديكبه يك پنجم جمعيت جهان از كمبود آب آشاميدني رنج مي برد.

يكي از گزينه هاي مطرح براي مقابله با اين بحران، شيرين كردن آب درياها و نمك زدايي از آنهاست كه راه حلي گران و پرهزينه است و به مقدار قابل توجهي انرژي نياز دارد. در نتيجه، با توجه به تلاش كشورها براي كاستن از مصرف انرژي و بحث گرمايش زمين، ادامه دادن به طرح هاي شيرين سازي آب درياها با استفاده از روشهاي سنتي، توجيه چنداني ندارد.

فناوريهاي شيرين سازي آب دريا را مي توان به دو گروه كلي تبخيري و فيلتري تقسيم نمود.

در فناوريهاي تبخيري به كمك انرژي حاصل از بخار توليد شده در واحد بويلر، آب مقطر توليد ميشود و در مراحل بعد نيز املاح مورد نياز آب به آن اضافه مي شود.

در فرايندهاي فيلتري جريان آب به كمك پمپاز ميان فيلترهاي ويژه عبور مي كند تا املاح زائد همراه آب گرفته شود و در نهايت با تنظيم املاح، آب آشاميدني توليد مي گردد. آب شيرين كنهاي تبخيري به انرژيهاي فسيلي و واحدهاي فيلتري به انرژي الكتريكي نياز دارند. كشورهايي كه انرژي الكتريكي ارزانتر و ساده تر دارند از واحدهاي فيلتري (ايالات متحده) و كشورهايي كه منابع انرژي فسيلي ارزان و فراوان دارند از روشهاي تبخيري استفاده ميكنند. (امارات متحده عربي)

 

منبع :

http://www.civilica.com

 

 

پي نوشت : موسيقي وبلاگ

Chopin - Favorite Piano Works by Vladimir Ashkenazy

- Nocturne No.1 in B flat minor - Op.9 No.1

 

 

نويسنده :بهار
تاريخ: چهارشنبه سی ام فروردین ۱۳۹۱ ساعت: 0:45



دوست خوبم  مریم عزیز در ایمیلی که برایم فرستاده از واقعه ای برایم نوشت به نام :

Christmas Truce یا  " آتش بس  کریسمس "

در ماههای اول شروع جنگ جهانی در سال 1914 ...

حمله نیروهای آلمان به فرانسه از طریق بلژیک توسط نیروهای نظامی بریتانیا و فرانسه دفع می شود .

و هر سه قوا در بلژیک مستقر میشوند .

در 24 دسامبر و شب کریسمس،  نیروهای آلمانی درختی را تزئین می کنند و سرود کریسمس می خوانند ..

نیروهای انگلیسی نیر در سوی دیگر جبهه به هم آوازی با آنها می پردازند ..

پرچمهای سفید بالا می رود ...



و سربازان سه ارتش در کنار هم به جشن و پایکوبی برای کریسمس می پردازند ...

در کنار هم غذا می خوردند و در مناطق هم آزادانه به رفت و آمد می پردازند ...

کشته شده گان خود را به خاک می سپارند ..

و هدایایی به رسم یادگار رد و بدل می کنند ...

در روزهای بعد هم چون با هم آشنا شده بودند ، دست و دلشان به جنگ نمی رفت ...

باز هم پرچمهای سفید بالا رفت ...



و تصمیم گرفتند به جای جنگیدن با هم فوتبال بازی کنند ...

آنها با هم عکس یادگاری می گیرند ...

سیگار می کشند ..

از علایق و خانواده و شهرشان تعریف می کنند ..




و آدرس خانه هایشان را به هم می دهند تا بعد از جنگ با هم دیدار کنند ..

و این آتش بس تا روز سال نو ادامه پیدا می کند...



تا آنکه یکی از افسران انگلیسی به نام بروس برینزفاتر BRUCE BRAISFATHER  

که کاریکاتوریست هم بود در نامه ای برای همسرش ...

از تجربه بی نظیر آن روز و نزدیکی به افسران آلمانی و هدایایی که به هم داده بودند نوشت .



ژنرال سر هوراس اسمیت – دورین Horace Smith-Dorrien که فرمانده تیپ دو ارتش بریتانیا بود ..

از شنیدن این خبر برآشفته و عصبانی می شود ...

و هرگونه ارتباط دوستانه با نیروهای دشمن را منع می کند ..

از سوی دیگر هم آدولف هیتلر که در آن زمان در تیپ پیاده رزرو باواریا بود ...

از مخالفان هرنوع صلح و نردیکی نیروها بوده ...

این رویداد علیرغم نظارت شدید بر اخبار جنگ ...




برای اولین بار در روزنامه " نیویورک تایمز " در روز 31 دسامبر 1914 منتشر می شود ..

و بعد به سرعت نامه های سربازان و تصاویر و عکسهای آنها منتشر می شود ...

و مورد استقبال مردم نیز قرار می گیرد ..

در آلمان اما پوشش خبری کمتر بوده ...

و بعضی روزنامه ها به شدت از کسانی که در این امر شرکت داشتند انتقاد کردند ...

اخبار سانسور شد و گفتند فقط کمی آواز خوانی بوده ...

ولی این واقعه شگفت آور و بی بدیل به نام " Christmas Truce " در تاریخ ثبت می شود ...

و  متعاقب آن ،  بعدها نیر در روزها و مناسبتهای مذهبی ...

نیروهای های متخاصم به متراکه می پرداختند ...

و در آن روزها  صلح و دوستی را جایگزین جنگ می کردند  ..

سالها بعد خواننده مشهور " کریس دی برگ " متن نامه یکی از سربازان را در یک حراجی می خرد ..

و پل مک کارتنی ترانه ای مشهور برای یادبود آن روز به نام   pipes of peace  می سراید ...

و کریستین کاریون در سال 2005 بر اساس وقایع این روز تاریخی ...



فیلمی به نام Joyeux Noël   یا به انگلیسی    Merry Christmas  " کریسمس مبارک "

در جشنواره فیلم کان در همان سال روی اکران می برد ...

که نامزد جایزه بهترین فیلم به زبان خارجی هفتاد و هشتمین اسکار نیز می شود ..

آتش بس روز کریسمس به همه جهانیان نشان داد كه :


"‌جنگ عبارت است از دو گروه که با هم می جنگند و هم را نمی شناسند برای کسانی که با هم نمی جنگند اما هم دیگر را می شناسند .

و ما را دسته جمعی می بردند در آنجا نابود می شدیم وقتل عام میشدیم و نابود میکردیم و قتل عام می کردیم و به هر حال شکست می خوردیم.

داغ و دردش را پدران و مادران ما و روستاهای متروک ما و مزارع خراب ما تحمل می کرد و اگر پیروز می شدیم افتخار و قدرت نصیب کسانی می شد که ما هرگز و هیچ گاه در فخر و غنیمتش سهیم نبودیم ."‌

(دکتر شریعتی-آری اینچنین بود برادر)




پی نوشت :

با تشكر از فريدون عزيز و كامنتهاي هميشه خوبش

منبع : ویکی پدیا

ترانه وبلاگ : pipes of peace  با اجرای پل مک کارتنی است .


نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۱ ساعت: 19:17



دوستی عزیز برایم ایمیلی فرستاده ..

از تفاوتها در آموزش به کودکان در مدارس جهان ...

دانش آموزانی که ابتدا با تاریخ و جغرافیای کشورشان آشنا می شوند ..

آن طور که بوده و هست ...

با تاکید روی ناداشته های جغرافیا و اشتباهات تاریخی ...

تا بدانند چقدر باید تلاش کنند برای ساختن داشته ها و عدم تکرار اشتباهات ...

 

کودکانی که در بازیهایشان به جای رقابت ، همکاری را می آموزند ...

و ترجیح منافع گروهی به منافع شخصی ...

 

 

کودکانی که با تهیه محیطهای آموزشی استاندارد به آنها احترام و مسئولیت جمعی می آموزند ..

و بارم بندی موفقیتهایشان بر اساس تلاش و تحقیق است نه نمره محفوظات ...

و یادم آمد که ما ...

 


فقط از هزاران سال تمدن و پادشاهی و ثروت و مکنت و نفت و معادن  ، با آنها سخن می گوییم ..

بی توجه به اشتباهات مسلم و بی تدبیری ها و سوء مدیریتها ...

و اندوخته هایی طبیعی که باید برای حفظ و حراستشان تلاش مداوم و همه جانبه داشت ...

 

 

و بازیهای دبستانی که در آنها فقط رقابت است و برنده تنها یک نفر ...

تا خودخواهی و منفعت طلبی از همان کودکی در روح نوپایشان جوانه بزند ..

و به جای همکاری ، حذف یکدیگر را بیاموزند ...

و نتیجه می شود ...

نسلهای خودخواه و متکبر که انتظار بهترینها را در زندگی دارند بدون هیچ تلاشی  ...

و به جای کار تیمی و همکاری گروهی ...

 

بی رحمانه به حذف یکدیگر می پردازند برای رسیدن به قله موفقبت ...

و والدینی که تنها هدفشان از تربیت کودکان نمره بیست است ..

شالوده حسرت عدم موفقیتها و ناداشته های خودشان  ...

و این می شود که در جایی از این کره زمین ..

 

آشپزهای جوان و شاداب در بهترین عرصه های بین المللی موفق و پیشتازند ...

و دانشمندان و مهندسین و دکترهای ما افسرده و مضطرب و ناراضی به دنبال معیشت هر روزه دوان ...

 

 

باید افسانه زندگی را دوباره از نو نوشت ..

به جای یکی بود یکی نبود ...

 

یکی بود ، دیگری هم بود ، همه با هم بودند ....

همه " ما " بودند ...

و قصه راست بود ...

نويسنده :بهار
تاريخ: پنجشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت: 18:57


سنت ارتش عثماني و نقش پررنگ و برجسته ارتش تركيه،...

هم در سياست ها و هم به عنوان يك كاتاليزور براي اصلاحات، ريشه هاي تاريخي عميقي دارد ..

بعد از جنگ جهانی اول مصطفی کمال پاشا " کمال آتاتورک " ...

با کودتای نظامی دولت خلیفه عثمانی را در سال 1918 سرنگون کرد و در سال 1923 ترکیه نوین را بنیان گذاشت  

" کمالیسم  " تركيبي از ملي گرايي، پوپوليسم، بي ديني و اصلاح طلبي به شمار مي رفت...

بر اساس قانون اساسي سال 1921 ...

آتاتورك يك تفكيك نظامي از سياست ها را قالب ريزي كرد....

ماده 148 قانون مجازات عمومي، افسران نظامي را از عضويت يا فعاليت در احزاب سياسي منع ...

و اعلام نمود كه ارتش در حمايت خود از سيستم سياسي بي طرف خواهد بود...

 



با اين وجود، همزمان ماده مذكور به ارتش اختيار داد در صورتي كه حيات دولت به مخاطره افتد،...

به عنوان «پيشگامان انقلاب» حق مداخله در حوزه سياسي را داشته باشد....

 ماده 34 از قانون خدمات داخلي ارتش مصوب سال 1935 نيز بيان مي دارد...

كه ارتش به طور قانوني متعهد به حفظ و دفاع از سرزمين و جمهوري تركيه است. ...

اين بند بوسيله نسل هاي بعدي مقامات تركيه طوري تفسير شد تا به رهبران نظامي اين كشور اجازه دهد هرگاه سياست هاي داخلي تركيه، اين جمهوري را بي ثبات ساخت، مداخله نمايد.

و بعد از آن ارتش به عنوان حافظ نظام سکولار، همیشه نقش کلیدی درصحنه سیاسی این کشورایفا کرده است.

 

عدنان مندرس ، اولین نخست وزیر ترکیه بود که در یک انتخابات آزاد برگزیده شد....

او  از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ در ترکیه حکومت کرد ولی برخی اقدامات افراطی او در طی این سال‌ها، مانند ...

شرکت ارتش ترکیه در جنگ کره، تضعیف لائیسیته در کشور،...

سرکوب خشن اقلیت مسیحی و بویژه یونانیان و نیز سیاست نادرست در برابر کردهای طرفدار خودمختاری،..

به نارضایتی شدیدی در میان نظامیان ترکیه انجامید و در تاریخ ۲۷ مه ۱۹۶۰ نظامیان ترکیه با کودتا قدرت را در این کشور به دست گرفتند....

 


رهبر کودتاگران ژنرال " سمال گورسل  " بود...

 مندرس و برخی از مقام‌های دولتی محاکمه و اعدام  شدند....

و بعد از یک سال ارتش قدرت را به دست یک نظامی به نام " سودت سونای " ...

با نخست وزیری  " سلیمان دمیرل " سپرد ...

بين سال هاي 1965 تا 1969، گروه هاي چپ گرا در كنار ملي گراهاي راستگرا رشد نمودند..

كسري تعادل پرداخت ها بدتر شد،‌ تورم افزايش يافت و در سال 1970 دولت ارزش پول جاري را كاهش داد...

در اوايل سال 1971، خشونت ها به سرعت در تركيه افزايش يافت...

 


در 12 ماه مارس سال 1971 ارتش تركيه ...

نامه هايي به «سودت سوناي» رييس جمهور و «دميرل» نخست وزير تركيه فرستاد ...

 كه در آن بر ضرورت تعيين يك دولت جديد جهت اعاده نظم و حل مشكلات اقتصادي گسترده تأكيد شده بود.

و کودتایی برای سرکوب احزاب چپ از طرف فاشیست‌ها و ارتش صورت می‌گیرد ...

که به کودتای سفید مشهور می شود ...

بین سال هاي 1971 و 1980، يازده دولت متوالي روي كار آمدند...

تركيه همچنان بي ثبات باقي ماند....

 تورم بالا، قطع هزينه هاي عمومي و مناقشات كارگري منجر به اعتراضات و تظاهرات متعددي شد...

ضعف سیاسی ،  به توافق نرسیدن نمایندگان مجلس ملی ترکیه برای انتخاب نخست وزیر..

تظاهرات قدس در 6 سپتامبر به رهبری نجم الدین اربکان در قونیه که رهبران کودتا آن را به قیام مذهبی تعبیر کردند.

ضعف اقتصادی  ، وقایع خشونت بار سیاسی و اجتماعی ، قتل های سیاسی که گاهی  روزانه به 30 نفر می رسید.

 

 

 

کودتای بعدی در 12 سپتامبر 1980 ...

در ساعت 3 نیمه شب آغاز و ساعت 5.30 ابلاغیه ای از طرف کنعان اورن رئیس ستاد مشترک ارتش  ...

به سلیمان دمیرل (نخست وزیر وقت) بولنت اجویت (رهبر وقت حزب جمهوری خواه) ...

و نجم الدین اربکان (رهبر حزب سلامت ملی) ...

فرستاده شد که متن آن از قرار زیر بود:

"حکومت تان فسخ شد. عضویت پارلمانی تان از بین رفت. دستورات آورنده ابلاغ نامه را اجرا کنید."

سلیمان دمیرل و بولنت اجویت به مکانی در استانبول و نجم الدین اربکان نیز به مکانی در ازمیر فرستاده شدند.

 

 

پس از 12 سپتامبر 1980 احزاب منحل و رهبران آن بازداشت و محاکمه شدند.

کمیته ای متشکل از :

ژنرال کنعان اورن - رییس ستاد مشترک ارتش،

فرمانده نیروی زمینی ژنرال نورالدین ارسین،

فرمانده نیروی هوایی ارتشبد تحسین شاهین کایا،

فرمانده نیروی دریایی دریاسالار نجات تومر

و فرمانده کل نیروهای ژاندارمری ارتشبد سدات جلاسون

تشکیل می شود و بیانه ای که با این جملات شروع می شود  :

"بر اساس وظیفه حراست و حفظ منافع ملت والای ترک تصمیم به کنترل امور و اداره نظام امور کشور گرفته ایم".

 

 

طی این بیانیه ، کل کشور به 13 منطقه نظامی با فرماندهان تقسیم شد...

در بیانیه شماره هفت کودتا اعلام شد که فعالیت احزاب سیاسی ممنوع می باشد و به جز تشکیلات هوایی ترکیه، سازمان سرپرستی از کودکان و صلیب سرخ، فعالیت دیگر تشکل ها هم متوقف شده بود.

تشکیلات پلیس و حتی مهم تر از آن رییس امنیت ملی هم باید از فرمانده کل ژاندارمری دستور می گرفت.

روز کودتا افسران دستگاه های امنیتی و MIT (سازمان اطلاعات ملی) به دفتر رییس ستاد مشترک ارتش دعوت شده و همراه با مدیران TRT (رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه) و PTT (پست و تلگراف و تلفن) برکنار شده بودند.

در 20 سپتامبر، کنعان اورن دریاسالار سابق نیروی دریایی بولنت اولوسو را به عنوان نخست وزیر تعیین و در 21 سپتامبر فهرست وزیران پیشنهادی اولوسو توسط شورای امنیت ملی مورد تایید قرار گرفت.

حکومت نظامی که توسط رییس ستاد مشترک ارتش ترکیه اداره می شد تا انتخابات 1983 تمام تصمیمات حساس را به نام ترکیه می گرفتند.

 

 

نخستین اعدامی پس از کودتا " مصطفی پهلوان اوغلو "  ایده آلیست و " نجدت آدالی " چپ گرا بودند..

و بعد از آن نیز حکم اعدام " اردال اریف " با وجود اینکه دو بار توسط دادستان لغو شده بود، با تایید شورای امنیت ملی در 19 مارس در زندانی در آنکارا اجرا شد.

سه سال بعد از کودتا تمام قوانین مهم تغییر یافته و به وسیله شورای مجلس که خونتای نظامی تعیین کرده بود قانون اساسی دیکته شده در رفراندومی فرمایشی که هرگونه تبلیغات علیه اش ممنوع بود بالای 92 درصد رای آورد.

در جریان رای گیری برای تحت فشار گذاشتن افراد مخالف از پاکت هایی استفاده شد که رنگ محتویات آن از بیرون نمایان بود. البته ناگفته نماند یکی از عللی که باعث شد قانون اساسی جدید تا این حد مقبولیت یابد جنگ های خیابانی و گروهی بود که شهروندان عادی را نگران جان و مال خود کرده بود.

 


در همان همه پرسی کنعان اورن اتوماتیک وار به عنوان رییس جمهور انتخاب شد و به اعضای نظامی حکومت در ماده 15 قانون اساسی مصونیت محاکمه در محاکم عمومی داده شد و پس از آن نیز به وسیله دولت هایی که با رای مردم بر سر کار آمدند در این مورد تغییری به وجود نیامد و مصونیت سران کودتا کماکان به قوت خود باقی است.

سالها بعد از کودتا بر اساس پیامی از پاول هنزه مسوول میز ترکیه در شورای امنیت ملی آمریکا...

که محمد علی بیراند تحلیلگر سیاسی با نشان دادن تصویر و صدای مصاحبه خود با هنزه برملا ساخت.

 مشخص شد که کاخ سفید از کودتا باخبر بوده است...

 و در شب کودتا جیمی کارتر در جریان جلسه ای پیغامی با این مضمون دریافت کرد "بچه ها کار را تمام کردند"

 

در 210 هزار دادگاهی که برگزار شد 230 هزار نفر محاکمه شدند.

برای هفت هزار نفر از متهمان درخواست اعدام شد.

حکم اعدام 517 نفر تصویب و 50 نفر از آنها اعدام شدند.

16 هزار نفر از حقوق شهروندی محروم شدند.

171 نفر زیر شکنجه کشته شدند.

937 فیلم به بهانه مورد دار بودن توقیف شدند.

برای 400 روزنامه نگار در مجموع چهار هزار سال زندان درخواست شد.

31 روزنامه نگار زندانی و 3 روزنامه نگار کشته شدند.

روزنامه ها 300 روز به چاپ نرسیدند

به گزارش روز چهارشنبه ایرنا به نقل از منابع خبری ترکیه،...

 

دادگاهی در آنکارا پیش از پایان مهلت 15 روزه بررسی ادعانامه دادستانی در زمینه محاکمه کودتاگران نظامی سال 1980 میلادی ترکیه با قبول این ادعانامه راه را برای محاکمه این دو نظامی عالیرتبه هموار کرد.

'کنعان اورن' رییس جمهور اسبق در کودتای نظامی 1980 رییس ستاد ارتش ...

و ژنرال ' تحسین شاهین کایا' فرمانده وقت نیروهای هوایی ارتش ترکیه  ...

در دو سال گذشته بسیاری از نهادهای مدنی ترکیه ...

 شکایاتی در زمینه کودتای نظامی 1980 میلادی تقدیم دادگاه های ترکیه کرده ...

و خواهان محاکمه دو ژنرال باقیمانده از چهار ژنرال عامل آن کودتا شده بودند...

در این ادعانامه علاوه بر انجام کودتای نظامی ...

به برخی رخدادها و سوء قصدهای سیاسی در قبل از سال 1980 میلادی نیز اشاره شده است ...

و نظامیان وقت متهم به دست داشتن در آن رخدادها و سوء قصدها شده اند....

در بخش دیگری از این ادعانامه آمده است:

متعاقب کودتای نظامی 1980 میلادی در ترکیه ...

بیش از 191 نفر بر اثر شکنجه جان خود را از دست داده اند.

 

 

کنعان اورن رییس جمهوری اسبق ترکیه و عامل کودتای نظامی 1980 میلادی این کشور...

در حال حاضر 95 سال دارد.

و ژنرال بازنشسته  تحسین شاهین کایا نیز که در حال حاضر بیمار و بستری است 87 ساله است.

این دو ژنرال در ماههای گذشته تحت بازجویی قرار گرفته بودند.

رفراندوم تغییرات قانون اساسی ترکیه در روزهای پیش همزمان با سالگرد کودتا برگزار شد ...

که بی گمان تغییر اصل 15 از جنجالی ترین آنها خواهد بود ...

زیرا مصونیت قضایی نظامیان کودتا را از میان برداشته ...

 و راه را برای به دادگاه کشیدن عاملان کودتای 1980 ...

و در راس آنها کنعان اورن رهبر کودتا می گشاید ...

شاید سایه سنگین نظامیان بر کشور ترکیه در حال غروب باشد ....

 

 


نويسنده :بهار
تاريخ: چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت: 23:17

 


کتاب را که در دستم می گیرم ....

همچون اسمش عطر خاک می دهد ...

یادگاری قدیمی در کتابخانه ام ....

" خاک خوب "

داستانی از " پرل باک " با ترجمه روان آقای " غفور آلبا " ...

داستان زندگی دهقان جوانی از کشور چین ...

که زندگیش به خاک مزرعه اش گره خورده ...

و رویاهای بسیار در سر دارد ...

نگاهی بسیار دقیق و جستجوگر  به سنتها و آئین و ارزشهای جامعه روستایی و شهری...

و حرص و ولع آدمی برای دستیابی به پله های بالاتر زندگی ..

و تاوانی که می پردازد ..

و هزارتوی روابط خانوادگی پیچیده  ...

و آرزوی او که زمینش و خاک خوبش را از دست ندهد ....

و همه و همه از نگاه نویسنده ای که در کشور چین بزرگ شده است ...

 



" روز عروسی ونگ لانگ بود . اول وهله که در میان سیاهی پرده های تختخواب چشم باز کرد و به اطراف نظر انداخت نتوانست بفهمد که چرا این سپیده دم با روزهای دیگر تفاوت دارد . خانه آرام بود و جز صدای خفیف سرفه پدر پیرش که از اتاق روبرو با خش خش تنگ نفس به گوش می رسید ، چیز دیگری سکوت آن را به هم نمی زد . هر بامداد صدای پیرمرد اولین آوازی بود که در این خانه بر می خواست . " ونگ لانگ " معمولأ در بستر گرم خویش دراز می کشید و به این صدا گوش می داد . از جای خود حرکت نمی کرد مگر وقتی که صدای سرفه ها نزدیکتر می گشت و ناله پاشنه چوبی در اتاق پدر پیرش به گوشش می خورد . اما این بامداد دیگر منتظر نشد .

از جای جست و پرده های تختخواب را پس زد . صبح تاریک سرخ فامی بود و از میان روزنه پنجره که تکه پاره ورق کاغذی بر آن می لرزید گوشه ای از آسمان برنزی رنگ به چشم می خورد . به طرف روزنه رفت . پاره کاغذ را کند و به دور انداخت ، در حالیکه زیر لب می گفت :

" بهار است و دیگر احتیاجی به این ندارم ."

 

 

پرل کامفورت سیندنستریکر باک (Pearl Comfort Sydenstricker Buck)

در سال 1892 در هیلزبورو ، ویرجینیای غربی به دنیا آمد ...

خانواده او از مبلغین مذهبی بودند که برای تبلیغ به کشور چین سفر کردند....

او از سه ماهگی تا ۴۱ سالگی در چین زندگی کرد ...

و زبان انگلیسی را به عنوان زبان دوم آموخت....

 مادرش زنی ادیب بود و نخستین آموزگار او به شمار می‌رفت....

در هفده سالگی، دو سال در مدرسه آمریکایی پاریس تحصیل کرد و مجددأ به چین بازگشت ...

و با یکی از همکاران خود ازدواج نمود....

در سالهای بعدی او مکررأ به کشورهای دیگر مسافرت کرد ...

نخستین اثر او به عنوان «نسیم مغرب» در سال ۱۹۲۵ در آمریکا منتشر شد....

 او در چین به عنوان یک نویسنده چینی و با نام سای ژن ژو (به چینی: 賽珍珠) معروف است....

 او نخستین زن آمریکایی است که جایزه نوبل ادبیات را در سال ۱۹۳۸ دریافت کرده‌است.

حدود شصت اثر از او به یادگار مانده است که بیشتر آنها رمان است  ...


 

 

در این کتابها او ،  ناتورالیسم ، بشردوستی و شیوه بدیهه سازی داستانهای عامیانه چینی  ...

و آنچه در طول زندگی خود در این کشور پهناور و با مردمان آن تجربه نموده بود را به هم آمیخته است ...

خانم " باک " در سال ۱۹۳۲ به خاطر کتاب " خاک خوب  " جایزه پولیتزر را برای بهترین رمان سال دریافت کرد ...

این کتاب به متجاوز از سی زبان ترجمه شده و بارها بر صحنه تاتر و سینما رفته است ...

فیلمی که بر اساس این اثر در سال 1937 با بازیگری لوئیز رینر Luise Rainer ...

ساخته شد دومین اسکار را برای این هنرپیشه ، به همراه داشت ....




این نویسنده بزرگ در 6 مارس 1973 در دانبی ، ورمونت آمریکا درگذشت ...

از آثار او " مادر " توسط محمد قاضی در سال 1347 ...

" نامه ای از پکن " توسط بهمن فرزانه در سال 1341 ...

" کودکی که هرگز نمی میرد " با ترجمه همای آهی در سال 1341

" نسل اژدها " با ترجمه محمد قاضی ...

به زبان فارسی برگردانده شده اند ...

 

 


" سال نو نزدیک می شد و در هر خانه ای از خانه های دهکده تهیه و تدارک دیده می شد . " ونگ لانگ " به شهر به دکان شمع سازی رفت و کاغذهای چهارگوش قرمزی که بر روی آنها با مرکب طلائی حرف مخصوص خوشبختی نقش بسته بود و چند تا هم از آنهایی که بر رویشان حرف مخصوص ثروت و تمول کشیده شده بود خریداری کرد و این کاغذهای چهارگوش را بر روی ابزار و آلات کشاورزی خود چسباند تا در سال آینده برای او خوشبختی بیاورد . "  

 

 

آقای " غفور آلبا " در سال 1296 در تهران به دنیا آمد  ...

در رشته علوم تربیتی و زبان و ادبیات انگلیسی در کالج آمریکایی تهران ...

و سپس در دانشگاه ایالتی نیویورک به ادامه تحصیل پرداخت ...

به خدمات اجتماعی و ورزش بسیار علاقه داشت ..

بارها به ریاست فدراسیون های تنیس و تنیس روی میز منصوب شد ...

و تلاش بسیاری برای پیشبرد این دو رشته ورزشی در ایران داشت ...

آقای آلبا به زبان انگلیسی کاملأ مسلط و با زبانهای فرانسه ، ترکی  عربی و اسپانیولی نیز آشنا بود ...

به ترجمه علاقه زیادی داشت ..

 

 

داستانهای کوتاه بسیاری و دو رمان را با تبحر به فارسی ترجمه کرد ...

" خاک خوب " نوشته خانم پرل باک ...

و " نشان سرخ دلیری "  نوشته استیفن کرین از جمله این آثارند ...

غفور آلبا در 28 آذر 1348 به علت عارضه قلبی با مرگی ناگهانی از دنیا رفت ...

او مورد احترام و علاقه بسیار دوستانش بود ..

و از او نقل است که :

" اگر در زندگی موفقیتی نصیبم شده است بر اثر سادگی ، محبت نسبت به دوستان ، علاقه به خدمت ، پشتکار ، صداقت ، صمیمیت و جدیت و ایمانم بوده است "

 

 

" بهار گذشت و تابستان و موسم درو نیز سپری شد و " ونگ لانگ " هنگام خزان در آفتاب سوزان قبل از زمستان همانجا که پدرش به دیوار تکیه داده و نشسته بود نشست . و حالا در باره هیچ چیز فکر نمی کرد مگر خوردنی و آشامیدنی و زمینش . ولی وقتی در باره زمینش فکر می کرد دیگر به این فکر نبود که محصولش چه و چطور خواهد بود یا اینکه چه بذری خواهند کاشت یا اینطور چیزها ، بلکه فقط در باره خود زمین فکر می کرد و بعضی اوقات خم می شد و مشتی خاک از زمین بر میداشت و در دست می گرفت و به نظرش می آمد که خاک لای انگشتانش جان دارد و قدرت زندگی در آن احساس می کرد . "


پی نوشت :

تصاویر مربوط به فیلم good earth است ساخته شده در سال 1937

به کارگردانی سیدنی فرانکلین ، ویکتور  فلمینگ ، گوستاو ماچاتی ...


نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت: 19:7



حزب اتحاد ملی برای دموکراسی کشور برمه ...

با کسب 43 کرسی از 44 کرسی خالی پارلمان در انتخابات میان دوره ای کشور ...

توانست خانم آنگ سان سو چی رهبر 67 ساله اش را راهی پارلمان کند ....

زنی پولادین    ...

با زندگی سراسر مبارزه و تحمل و صبر ...

پدرش را  وقتی تنها دو ساله بود از دست داد ...

بنیانگذار ارتش نوین برمه و از مذاکره کنندگان استقلال برمه از انگلستان در سال ۱۹۴۷ ...

که در همان سال به دست رقیب خود کشته شد ...

استقامت را از مادر آموخت ...

چهره ای سیاسی در دولت جدید برمه و سفیر برمه در هند و نپال ...

علوم سیاسی خواند و در فلسفه و اقتصاد در دانشگاه آکسفورد ادامه تحصیل داد ...

با مایکل اریس ، محقق فرهنگ ازدواج کرد ...

در سال 1985 دکترایش را از دانشکده مطالعات مشرق زمین لندن دریافت کرد و صاحب دوپسرشد  ...

می توانست در آرامش و رفاه در کنار خانواده اش زندگی کند و به تحقیقاتش بپردازد ...

 

 


ولی به برمه بازگشت نزد مادر بیمار و مردمان مستاصل کشورش در بند حکومتی نظامی و مستبد ...

مبارزات حزبش و مردم کشورش به شدت سرکوب شد ..

پانزده سال زندان و حبس خانگی از ژوئیه 1989 تا نوامبر 2010 ...

دوری از فرزندانش و مرگ همسری که عاشقانه دوستش می داشت ...

و نتوانست او را در حالیکه به سرطان مبتلا بود ملاقات کند در سال 1999 ...

هسته سخت وجودش را خم نکرد  ...

 


بدون حتی یک قدم عقب نشینی از مواضع سیاسی ..

با صبر و تحمل به مبارزه مسالمت آمیز و پیگیر ادامه داد ...

مقاومتی که جایزه صلح نوبل  در سال ۱۹۹۱ ...

جایزه جواهر لعل نهرو در سال ۱۹۹۲ به منظور تفاهم بین‌المللی را از دولت هند ...

و جایزه بین‌المللی سیمون بولیوار را از دولت ونزوئلا ...

برای او به ارمغان داشت ...

 

این انتخابات آزادترین انتخابات در سال‌های گذشته در میانمار شناخته شده است...

با این وجود آنگ سان سوچی می‌گوید که نمی‌تواند این انتخابات را آزاد و عادلانه ارزیابی کند ...

اما برای تثبیت فرآیند دموکراسی در آن شرکت کرده است....

 


و حالا او در میان مردمی  است ...

که دوستش دارند و به او احترام می گذارند و او را بعنوان رهبر خود برگزیده اند  ...

لبخند می زند و دستشان را می فشارد و به آینده فکر می کند ...

چرا که آینده همواره از آن کسانی است که با تحمل و صبر برایش هزینه کرده اند ...

 

نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت: 13:13

اساس سلطنت در دوره اشکانی بر ملوک الطوایفی بود .

شاهنشاهان ، خود را شاه ممالک و شاه شاهان می خواندند .

علاوه بر شهربانان که نماینده شاهنشاه در استانها بودند.

 ویسبذان یا تیولداران نیز وجود داشتند که قسمتی از ولایات را که ویس خوانده می شد به طور تیول به آنان واگذار شده بود .

ظاهراً نه تنها فرمانروایانی که از نسل شاهان بودند ، عنوان شاه داشتند بلکه هر یک از ایالات هیجده گانه اشکانی نیز پادشاه داشتند که او را به پهلوی " کذک خوذای "‌ یعنی کدخدا می نامیدند .

شاهنشاه اشکانی همواره با دو مجلس که یکی شورای خاندان سلطنتی و دیگری مجلس ریش سفیدان یا سنا بود مشورت می کرد .

ظاهراً مجلس سومی هم وجود داشت که از ائتلاف آن دو مجلس در مواقع ضروری تشکیل می شد که آن را مهستان می نامیدند . مجلس مهستان همیشه پسر شاه را به جای او برمی گزید و گاهی برادر شاه یا عموی او را به سلطنت بر می داشت .

مهستان نخستین جلسه خود را در نوروز سال ۱۷۳ پیش از میلاد با حضور مهرداد اول- شاه وقت ـ برگزار کرد .

و اولین مصوبه آن انتخابی کردن شاه بود. عزل شاه نیز در اختیار همین مجلس قرار گرفت، البته طی شرایطی از جمله خیانت به کشور، ابراز ضعف و نیز جنون، بیماری سخت و از کار افتادگی.

پس از حمله اعراب به ایران بساط مجلس در حکومت‌های ایران برای بیش از هزار سال برچیده شد.


در زمان ناصرالدین شاه وی در چند مورد مجوز تشکیل مجالسی را صادر کرد.

در ۲۳ محرم ۱۲۷۵ هجری قمری در روزنامه وقایع اتفاقیه فرمانی از ناصرالدین شاه منتشر شد که وظایف حکومت را میان وزارت خانه‌های امورخارجه، جنگ، مالیه، عدلیه و فواید عامه تقسیم نمود و در این میان میرزا جعفرخان مشیرالدوله (دیپلمات تحصیل کرده بریتانیا) نیز به عنوان رییس مجلس ۲۵ نفره «مصلحت خانه» یا به اختصار «مجلس مشورت» معرفی شده بود .

هرچند این مجلس مشورتی همانگونه که از نامش پیدا بود بیشتر جنبه تشریفاتی داشت، اما به هر حال پس از چندین قرن می‌توان آن را بارقه‌ای از اصلاح ساختار سیاسی ایران دانست.

پس از آن و در شوال ۱۳۰۱ قمری، جمعی از تجار و بازرگانان نیز توانستند اجازه تاسیس مجلس وکلای تجار ایران را از ناصرالدین شاه بگیرند که مرامنامه آن بسیار مترقی و برخوردار از جنبه پررنگ اصلاح‌طلبانه بود .

به دنبال تحصن علما و مردم در دوره قاجار  ...

و اعتراض به انعقاد قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای ...

و به چوب بستن بازرگانان به جرم گران کردن قند و چاپ عکس «مسیو نوز» بلژیکی در لباس روحانیون ...

فرمان مشروطیت در 14 مرداد 1285 صادر شد.

كه بر اساس آن مردم مي توانستند  مجلسی مرکب از نمایندگان منتخبشان را برای مشاوره در امور مهم مملکتی و نظارت بر کار وزرا تشکیل دهند.

مظفرالدین شاه متعهد شد که «نظامنامه و ترتیبات این مجلس و لوازم تشکیل آن را مرتب و مهیا» کند.

پس از بازگشت روحانیون مهاجر از قم به تهران و انجام دید و بازدیدهای معمول در 27 مرداد 1285..

مجلسی با حضور سه تا چهار هزار نفر از روحانیون، تجار، وزرا، شاهزادگان و عموم مردم در مدرسه نظامیه تشکیل شد.

مشیرالدوله صدراعظم نطقي كرد و چون نياز به وفت ديگري بود براي تنطيم لايحه قواعد انتخابات و نظامنامه مجلس شواري ملي ، حاضران به صرف شربت و شيريني پرداختند و سپس مجلس را ترک کردند.


به این ترتیب مجلس موقتی تشکیل شد که نمایندگان آن از طریق آراء مردم انتخاب نشده بودند.

این مجلس موقتی تا تشکیل مجلس منتخب هفته ای دو روز تشکیل جلسه داد و از طرف آن دوازده نفر ...

كه مرتضی‌قلی خان صنیع‌الدوله، مخبرالسلطنه، حاج امین‌الضرب، محقق‌الدوله، صدیق حضرت، حاج معین بوشهری و آقا میرزا محسن از جمله آنها بودند،..

مأمور نوشتن نظامنامه انتخابات مجلس شدند.

پس از تهیه نظامنامه و تأیید آن توسط مظفرالدین شاه انتخابات تهران در 25 شهریور 1285 آغاز شد.

براساس اولين نظامنامه انتخاباتي، كساني مي‌توانستند رأي بدهند كه صاحب ملكي باشند و يا حداقل ملك آنها هزار تومان قيمت داشته باشد..

همچنین قرار شد فقط با حضور نمایندگان تهران مجلس شورای ملی را افتتاح کنند و منتظر نتیجه انتخابات شهرستانها نمانند.

هیئت ناظر بر انتخابات تهران عبارت بودند از مخبرالسلطنه رئیس، مشیر دیوان منشی باشی از طرف صدراعظم، اعظم‌السلطنه و خازن‌الملک از طرف حکومت تهران، اسدالله میرزا و ثقه‌السلطنه از طرف شاهزادگان، امجدالسلطان از طرف قاجاریه، آقا سید حاج آقا و میرزا طاهر تنکابنی و سید محمدتقی هراتی و شیخ سیف‌الدین از طرف علما و طلاب، حاج سیف محمد صراف از طرف تجار، حاج محمدابراهیم و آقا شیخ حسین سقط فروش از طرف اصناف.

انتخابات تهران برگزار شد و تقریباً اکثر نمایندگان تا 11 مهر انتخاب شدند.

در مجلس اول، 156 نماينده حضور داشتند .

در مورد نحوه انتخاب نمایندگان گفتگو بسیار است.

ناظم الاسلام کرمانی در كتاب " تاریخ بیداری ایرانیان " مدعی است ...

که «این مجلس بر وفق نظامنامه نمی باشد و دست تقلب و تدلیس در کار داخل شده» ...

و معتقد است که متمولین با رشوه نتیجه انتخابات را تعیین کرده اند نمونه هایی هم برای اثبات ادعایش ذکر می کند.

روز جمعه 13 مهر 1285 دعوتنامه رسمی از طرف مشیرالدوله صدراعظم برای عموم علما، وزراء، شاهزادگان، اعیان و سفرای خارجه ارسال شد و از آنها برای افتتاح مجلس شورا در روز یکشنبه 15 مهر دعوت به عمل آمد.


در روز موعود مدعوین در اتاق برلیان عمارت گلستان جمع شدند.

مظفرالدین شاه در مجلس حضور یافت و نظام الملک خطابه شاه را قرائت کرد.

پس از پایان خطابه موزیک نظام نواخته شد و بعد از پایان جلسه سلام، نمایندگان به مدرسه نظام که برای تشکیل مجلس شورا در نظر گرفته شده بود رفتند ...

و در جلسه بعد درروز دوشنبه 16 مهر صنیع‌الدوله به ریاست مجلس برگزیده شد و برای نخستین بار مجلس شورای ملی در ایران کار رسمی اش را آغاز کرد

بیدار کنندگی روحانیت در کنار حضور نویسندگان و شخصیت‌های روشنفکر ...

تأسیس مدرسه دارالفنون به‌دست امیرکبیر ...

 انتشار روزنامه‌هایی در داخل و خارج از ایران مانند «عروه‌الوثقی» (پاریس)و «صوراسرافیل» (تهران)، ...

علاوه بر بی‌کفایتی شاهان  قاجار ...

مجموعه عواملی بودند که تغییر ساختار قدرت و خواست مردم برای رسیدن به آزادی و قانون مداری را به نتیجه رساندند و فرمان امضا شد.

 

مظفرالدین شاه بیمار ده روز پس از امضای قانون اساسی با 51 اصل، درگذشت.


پسرش محمدعلی شاه دو سال بعد مجلس را به توپ بست ...

و گروهی از آزادی‌خواهان مانند میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، مدیر روزنامه «صور‌اسرافیل» و ملک‌المتکلمین واعظ معروف را در باغ شاه دار زد.

دوران استبداد آغاز شد و مردم شهرهای مختلف به رهبری افرادی چون ستارخان و باقرخان در تبریز، سردار اسعد در اصفهان ‌و محمدولی‌خان تنکابنی در رشت قیام  و در نهایت تهران را فتح کردند.

و مجلس بعدي  از 1288 تا 1299 تشكيل  و مشغول به كار گشت ...


و کودتای سوم اسفند و روی کار آمدن حکومت پهلوی ، آغاز دوره جديد مجلس از سال  1320 تا 1332 شد ...

و پس از کودتای 28 مرداد و سرنگون شدن دولت مصدق مجلس بعدي بر سر كار آمد ...



تا سال 1336، دوره مجلس دو ساله بود ...

و پس از آن تا سال 1357، چهار ساله شد ...

طي اين مدت 34 دوره مجلس برگزار شد ...

 زنان در سال 1343 حق رأي بدست آورند...

علاوه بر مجلس قانون‌گذاري، در سال 1328 هـ.ق، مجلس سنا نيز فعاليت حضور خود را آغاز كرد.


دوره اين مجلس ابتدا 6 ساله بود و در سال 1345 به 4 سال كاهش يافت.

30 نفر از 60 عضو سنا (15 نفر تهران + 15 نفر شهرستان‌ها) انتصابي بودند.

اعضاي سنا را مالكان و تجار بزرگ، وزرا و نظاميان ارشد بازنشسته، سفرا يا استانداران و ... تشكيل مي‌دادند.

و مجلس بيست و چهارم در سومين سال خود با پيروزي انقلاب منحل شد ..

 در جریان بازنگری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران  نام آن از مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی تغییر پیدا کرد.

نام مجلس شورای اسلامی یک بار نیز در فرمان مشروطیت آمده بود.



منابع :

وب سایت کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی

http://www.ical.ir/

ویکی پدیا

 

نويسنده :بهار
تاريخ: شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت: 22:31

امروز شنبه چهارم مارچ 2012 "روز سکوت" در سراسر روسیه اعلام شده است ....

هرگونه تبلیغ انتخاباتی ممنوع است ...

و روس ها فردا یکشنبه ...

رئیس جمهوری خود را که به مدت شش سال این کشور را مدیریت خواهد کرد...

از بین پنج مرد  انتخاب می کنند....



ولادیمیر پوتین نامزد 59 ساله حزب " روسیه متحد " ...

که از عالی ترین مقامات اطلاعاتی و امنیتی به عرصه سیاست پا گذاشت ..

و دو دوره رئیس جمهور و یک دوره نخست وزیر بوده است ...

و مهم‌ترین برنامه اش اشتغال‌زایی و بالا بردن سطح اقتصاد روسیه است ...

با برنامه اقتصادی بیست ساله و پیش بینی ایجاد 25 میلیون شغل ...

گنادی زبوگانف  رهبر حزب " کمونیست روسیه " و میراث دار حکومت کمونیستی شوروی سابق ...

و عاشق استالین با برنامه ملی کردن منابع طبیعی روسیه ...

ولادیمير ژیرنوفسکی بنیانگذار و رهبر حزب " لیبرال دموکرات روسیه " ...

با شعارهای تند ناسیونالیستی برای جلب توجه عامه مردم  ...

و برنامه مبارزه با فساد اداری و قاچاق مواد مخدر ریشه کن کردن بیکاری و حل مشکل مهاجرت غیر قانونی..

و ادعای حل همه مشکلات روسیه طی دو سال ...

سرگئی میرونوف  رهبر حزب "فقط روسیه" ....

یکی از وفادار ترین متحدان ولادیمیر پوتین که رییس شورای فدراسیون، یا مجلس علیای پارلمان روسیه، بوده است.

برنامه سیاسی او رهبری یک دولت انتقالی دو ساله است با اصلاحات اولیه ..

و ملی کردن منابع طبیعی، بهبود سیستم جمع آوری مالیات و تامین اجتماعی تضمین شده برای بازنشسته ها و کارمندان بخش دولتی در دراز مدت ...

میخائیل پروخروف میلیاردر مجرد 46 ساله و سومین مرد ثروتمند روسیه با 18 میلیارد دلار سرمایه و دارایی...

او تنها نامزد مستقلی است که صلاحیت او برای انتخابات تایید شده ...

برنامه او کاهش دوره ریاست جمهوری و اصلاحات سیاسی و انتخابی شدن مقامهای محلی مثل فرماندارها ...

لغو خدمت اجباری سربازی تا سال 2015 و تقویت روابط اقتصادی با اتحادیه اروپا ...

علیرغم تظاهرات اعتراضی برپا شده در هفته های گذشته از سوی مخالفین آقای پوتین ..

و دستگیری افرادی که مظنون به همکاری در نقشه ترور او هستند ...

و گزارشات و تفسیرهای بسیار از این مبارزه انتخاباتی ..

قریب به اتفاق تحلیلگران بر این باورند که ولادیمیر پوتین ملقب به " مرد آهنین " پیروز انتخابات خواهد بود ...


در سال 1952 در شهر لنینگراد به دنیا آمد ...

پدربزرگش آشپز شخصي لنين و استالين بوده ...

و پدر و مادرش كارگران يك كارخانه  ...

در سال 1975 در رشته حقوق از دانشگاه لنینگراد فارغ التحصیل شد ..

دوستان دوران دانشجویی اش او را فردی خوددار می دانستند که کمی هم احساساتی بود ...

و نمی داست چطورسر صحبت را باز کند اگرچه حالا او سخنران زبردستی است ..



در دانشگاه با دختری به نام لودمیلا آشنا شد که در رشته پزشکی درس می خواند ..

دختری با روحیه بسیار قوی و همه چیز برای ازدواج مهیا شد حتی خرید لباس عروسی ..

و ناگهان پوتین در آخرین لحظه پا پس کشید ..

می گوید اگرچه این تصمیم یکی از سختترین تصمیمات زندگیش بوده ولی باید انجام می شده ..

ماجرائی پیچیده و ناراحت کننده و البته لودمیلا با شخص دیگری ازدواج کرد ...



و پوتین هم چند سال بعد با همسر فعلی اش آشنا شد ..

که تصادفا او هم لودمیلا نام دارد ..

" لودمیلا پوتینا "

فارغ‌ التحصیل‌ دپارتمان‌ زبان‌شناسی‌ در دانشگاه‌ ایالتی‌ لنینگراد ..

که  مهماندار هواپیما در کالی‌ نینگراد بوده و بعدها معلم مدرسه ...

او به‌ زبانهای‌ آلمانی‌، اسپانیولی‌ و فرانسوی‌ کاملا تسلط دارد ...

و حالا مادر دو دختر به نامهای ماریا و کاترینا است....  

ولادیمیر پوتین چند سال بعد مدرک دکتری خود را در رشته اقتصاد دریافت کرد ..

ک. گ .ب سازمان امنیت شوروی سابق از او دعوت به همکاری کرد ...

و او از سال 1985 تا سال 1990 از سوی سازمان اطلاعات روسیه در آلمان به کار مشغول شد...

در سال 1990 مشاور رئیس دانشگاه دولتی لنینگراد در امور خارجه شد ..

و سپس مشاور رئیس شورای شهر لنینگراد ...

و در ژوئن 1991 رئیس کمیته روابط بین‌الملل شورای شهر سن پترزبورگ ...

که همان لنینیگراد سابق است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نامش تغییر یافت ...

پله های ترقی را به سرعت بالا رفت ...

در سال 1994 با حفظ سمت معاون شهردار شهر شد ..

دو سال بعد به دایره اداری ریاست جمهوری رفت با سمت معاونت ..

و یک سال بعد معاون اجرایی دفتر ریاست جمهوری روسیه و رئیس دایره مرکزی تحقیقات و نظارت  دولت ...

در ژوئیه 1997 مدیر سرویس امنیت فدرال روسیه و چندی بعد با حفظ سمت ...

 مقام دبیرکل شورای امنیت ملی روسیه را نیز به عهده گرفت...



و سرانجام در اوت 1999 اوج صعود سیاسی او ...

و رياست جمهوري روسیه پس از استعفای بوریس یلتسین، ...

مردم روسیه چهره جوان و قوی و مصمم او را دوست داشتند و برای دومین بار نیز در مارس 2004 او را  به کرملین فرستاند ...

او به خوبی به زبانهای انگلیسی و آلمانی صحبت می کند ...



عاشق ورزش است ..

از شنا تا بوکس و ورزشهای رزمی به خصوص جودو که در آن مهارت بسیار بالائی دارد  ...

رانندگی انواع و افسام وسایل نقلیه را نیز بسیار دوست دارد  ...

از زیردریایی هسته‌ای و لوکوموتیو تا کامیون‌های عظیم‌الجثه ...



به شکار نیز علاقه دارد و تفریحش شکار ببر است ..

و علیرغم آنکه سالها در رژیمی کمونیستی رشد و پرورش پیدا کرده  ....

از معتقدان کلیسای ارتدوکس روسیه است ....



او در دوره ریاست جمهوری خود از نفوذ سرمایه‌داران در امور سیاسی کاست ...

و قدرت حکومت مرکزی را در سراسر روسیه بسط داد ....

از سیاست‌های یکجانبه نگرانه ایالت متحده آمریکا در جهان حمایت نکرد ....

و به مخالفت با  استقرار سپر موشکی آمریکا در دو کشور لهستان و جمهوری چک پرداخت ...

البته مخالفانش او را به انحصار طلبی در قدرت متهم می کنند ..

و معتقدند قیمت بالای نفت فساد را بیشتر کرده و فاصله غنی و فقیر ابعادی عجیب یافته ...

و زیر ساختهای اقتصادی محقق نشده ..

با این همه ...

در ورای نگاه سخت و سرد چشمان آبی رنگش ...

می توان شعله های آرزوئی دیرین را ...

برای برپایی دوباره شکوه دوران جنگ سرد شوروی سابق را دید ...

آروزیی که حاضر است با تمام قوا برای بدست آوردنش مبارزه کند  ...

نويسنده :بهار
تاريخ: شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۰ ساعت: 15:20

رئيس جمهور آلمان كريستين وولف ...

در پي درخواست دادستان هانوفر براي لغو مصونيت قضائي اش استعفا داد..

لغو مصونيت به معناي آن بود كه قوه قضائيه مي توانست او را بازجويي كند ....

و حتي كاخ رياست جمهوري را مورد تفتيش قرار دهد  ...

صدر اعظم آلمان خانم مركل سفر خود به ايتاليا را لغو كرد ....

و ضمن اظهار تاسف از اين استعفا كارنامه او را در راه ایجاد «آلمانی مدرن و متنوع» ستایش کرد...

كريستين وولف در سال 1959 در شهر اورنا در شمال غرب آلمان به دنيا آمد ...

وقتي 14 ساله بود پدر و مادرش از هم جدا شدند ...

و او مي بايست مراقب مادر بيمار و خواهر كوچكتر خود مي شد ...

پله هاي ترقي را در حزب دمكرات مسيحي آلمان به سرعت طي كرد  ....

تنها 34 داشت كه با گرهارد شرودر براي كسب نخست‌وزيري ایالت لوور ساكسوني به رقابت پرداخت.

دو بار تلاش كرد تا در سال 2003 كنترل اين ايالت را از دست زيگمار گابريل، وليعهد شرودر و رهبر كنوني سوسيال دموكرات‌ها درآورد.

وولف 52 ساله از سال 2003 تا 2010 در حالي كه بسيار جوان بود، اداره ايالت لوور ساكسوني را كه محل استقرار يكي از كارخانه‌هاي اصلي اتومبيل آلمان يعني فولكس واگن است، برعهده گرفت.

در سال 2006 ،‌ كريستيان، همسر قديمي خود را ترك كرد و با بتينا كورنر، مدير روابط عمومي‌اش ازدواج كرد.

آنها علاوه بر دختر نوجواني كه از ازدواج سابق وولف بر جاي مانده بود، يك پسر كوچك نيز دارند. .

در پي اختلافات هورست كوهلر رئيس جمهوري سابق و صدراعظم آلمان خانم مركل ....

بر سر استفاده از قدرت نظامي در محافظت از منافع اقتصادي كشور كه منجر به استعفاي او شد ...

خانم مركل كريستين وولف را به عنوان كانديداي جايگزين معرفي نمود كه انتخابش بسيار پر مناقشه بود ...

و نياز به سه دور راي گيري در مقابل يك هيات ويژه پارلماني داشت  تا اكثريت آرا را بدست آورد ...

روزنامه بيلد كه در سال 1952 توسط شركت اكسل اشپرينگر ( AXEL SPRINGER AG   ) منتشر شد ..

يكي از روزنامه هاي پرفروش با ميزان فروش روزانه 3/5 ميليون نسخه در روز در  33 شهر آلمان است ...

كه  مقام ششم صد روزنامه برتر جهان را در سال 2005 دارد  ..

اگرچه به خاطر استفاده از روشهاي جنجالي و چاپ عكسهاي نامتعارف و دامن زدن به شايعات در رده روزنامه هاي زرد قرار مي گيرد ..

اين روزنامه پر تيراژ در زماني كه آقاي وولف اداره ايالت لوور ساكسوني را داشت به بازيابي وجهه او به عنوان مرد خانواده بسيار كمك كرد ...

اما هنگامي كه  در دو موقعيت جداگانه روزنامه نگاران  را به سبب گزارش هايشان تهديد كرد اين رابطه از هم گسست و حملات آغاز شد ...

 گزارشي در اين روزنامه به چاپ رسيد كه بر اساس آن آقاي وولف در اكتبر سال 2008 براي خريد خانه  يك وام 500 هزار يوروئي با بهره پائين از همسر يك بازرگان ثروتمند دريافت كرده است ...

و بعدها اين بازرگان موقعيت بهتري در اقتصاد ايالت پيدا كرد  ..

و همچنين افشا شد كه چند بار با همسرش به خرج يك تهيه كننده فيلم به نام ديويد گرونه والد به سفرهاي تفريحي رفته ..

كه اين آقاي تهيه كننده در مقابل توانسته با پادرمياني آقاي وولف ضمانت نامه هاي مالي بانكي از ايالت نيدرساكسن دريافت كند ..

همچنين كمك مالي به گروههاي لابي براي برگزاري جلسات و كنفرانسها از ديگر اتهامات پرونده او است ..

در بيانيه اش او  اعلام كرده كه بررسي پرونده اش منجر به تبرئه اش خواهد شد و بي گناه است ولي به دليل خدشه دارد كردن اعتماد عمومي استعفا مي دهد و اضافه كرده است كه :

" رییس‌جمهوری آلمان باید تکیه‌اش بر اکثریت قاطع مردم باشد و تنها به اکثریت آرا بسنده نکند"

این حادثه دردسری برای خانم مرکل است که میزان رضایت از عملکرد او در میان عموم بالاست.

با این حال درحالی که آلمان با بحران بدهی اروپا دست و پنجه نرم می‌کند و خانم مرکل نیازمند مشکلات تازه نیست.


نويسنده :بهار
تاريخ: جمعه چهاردهم بهمن ۱۳۹۰ ساعت: 13:0

جدیدترین خبر از خشونتی دیگر علیه زنان کشور افغانستان ..

قتل مادری 22 ساله  به جرم به دنیا آوردن فرزند دختر به دست شوهر و مادر شوهرش در ایالت قندور ...

که مسلمأ اولین و آخرین اخبار از این دست نخواهد بود ...

خشونتی سخت به سختی تاریخ کشور افغانستان ..

سرزمینی محصور در خشکی در آسیای میانه که محل تلاقی تمدنهای بزرگ تاریخ بوده ...

نقطه مرکزی راه ابریشم و محل تاخت و تاز نظامیان و همواره در معرض جنگی تازه و فتحی دیگر ...

از هخامنشیان تا اسکندر مقدونی و سلسه های پادشاهی سامانیان و صفاریان و غزنویان و حمله چنگیز و تیموریان ..

تا سال 870 میلادی و تسلط اعراب بر این سرزمین و شرق امپراتوری فارس در پی شکست ساسانیان...

و چنین شد که تقدیر تاریخ به علت موقعیت خاص استراتژیک آن که شرق و جنوب و غرب آسیای میانه را به هم متصل می سازد ، خاک این سرزمین را همواره در معرض هجوم لشگرهای بیگانه قرار داد ..

و جنگ و خونریزی را با زندگی مردمانش گره زد ..

و موزائیکی از فرهنگ ها و تمدنهای بزرگ همچون ایرانی و یونانی و بین النهرینی و هندی را شکل داد که پیکره های یونانی – بودائی گندهارا تا نگاره های دیواری مغاره های بامیان و نقوش تذهیب و خوشنویسی بناهای دوره اسلامی از نمادهای برجسته آن می باشند  ..

اگرچه تاریخ سیاسی افغانستان در قرن هجدهم توسط قبایل پشتون که به نام اوغان یا ( افغان در زبان فارسی) پایه گذاری شد  و با ایجاد سلسله هوتکی در قندهار شکل گرفت اما گروههای متفاوت نژادی همچنان بافت موزائیکی اجتماعی آن را حفظ کرده اند ..

هزاره‌ها در مناطق مرکزی کشور زندگی می‌کنند ...

و پشتون‌ها در نیمه جنوبی کشور  ...

قوم بلوچ در جنوب باختری ...

قوم‌های ازبک و ترکمن در شمال ...

و اقوام نورستانی و پشه‌یی در مناطق مرکزی و شرقی کشور به سر می‌برند.

در سال 1747 احمد شاه درانی که از سربازان نادر شاه افشار بود ، امپراتوری درانی را پایه گذاشت و پایتخت از قندهار به کابل منتقل شد و بخشی ار این سرزمین بدر سال 1893 به امپراتوریهای همسایه واگذار گشت .

و در اواخر قرن نوزده میلادی دستمایه بازی بزرگ بین امپراتوریهای  انگلیس و روس شد تا آنکه پس از جنگ سوم افغان و انگلیس و امضای معاهده راولپندی در سال 1919 این کشور توسط امان الله خان اعلام استقلال کرد  و روابط مستقیم خود را با کشورهای دیگر برقرار ساخت ..


آخرین پادشاه این کشور محمد ظاهر شاه بود که دوره کوتاه ده ساله ای از آزادی نسبی اجتماعی برای مردمانش فراهم کرد که این دوره بسیار کوتاه آرامش با کودتای داوود خان در 1973 خاتمه یافت ...

و انقلاب ثور در سال 1978 موجب ایجاد رابطه نزدیک با شوروی گشت ولی تجاوز کشور شوروی در سال 1973 منجر به آغاز جنگی داخلی و خونین گشت که با پایمردی و مبارزات گروههای شبه نظامی مجاهدین به رهبری احمد شاه مسعود در سال 1989 نیروهای متجاوز از خاک کشور بیرون رانده شدند ..


و کابل به تسخیر مجاهدین درآمد و دولتی موقت تشکیل شد و لی نبرد قومی و قبیله ای ادامه یافت و نیروهای تندروی مذهبی طالبان که از حمایت مالی و نظامی کشورهای عربستان و پاکستان برخوردار بودند در سال 1996 پایتخت افغانستان را تصرف کردند و دکتر محمد نجیب الله احمدزی رئیس جمهور و برادرش را به قتل رسانیدند و سه چهارم خاک کشور را به تصرف خود در آوردند و نام حکومتشان را امارت اسلامی افغانستان گذاشتند که تنها سه کشور پاکستان ، امارت متحده عربی و عربستان ان را به رسمیت شناخت و این دوره یکی از سیاهترین و خشونت بارترین دوره های سیاسی در تاریخ افغانستان گشت ..  

خارجیان اخراج شدند ، تمام مراکز آموزشی و دانشگاهی و رادیو و تلوزیون تعطیل شد و موسیقی و نقاشی و مجسمه سازی حرام اعلام شد و مجسمه های بامیان که نماد فرهنگ و تاریخ کشور بودند منهدم شدند  ..

و قرائت بسیار خشن آنها از حکومتی اسلامی مردان را مجبور نمود تا ریش بلند بگذارند و به اجبار در مساجد نماز بر پای کنند و زنان در خانه و در زیر برقع محبوس شدند و تنها با همراه محرم مرد باید بیرون می آمدند و مردم همه روزه شاهد صحنه های قطع دست و اعدام و سنگسار بودند و بسیاری از مردم ناچار به مهاجرت از کشورشان شدند ..

رژیم طالبان در سال ۱۳۸۰ با حملهٔ ائتلاف بین‌المللی به رهبری ایالات متحده آمریکا از هم پاشید.

از سال ۱۳۸۰ (۲۰۰۱ میلادی) پس از کنفرانس بن در اثر توافق گروه‌های افغان دولت موقت به رهبری حامد کرزی روی کار آمد . دولت جدید در پاییز ۱۳۸۳ (۷ دسامبر ۲۰۰۴) به ریاست جمهوری حامد کرزی شکل گرفت و در پاییز ۱۳۸۴ (۱۹ دسامبر ۲۰۰۵ میلادی) نیز انتخابات مجلس قانون‌گذاری برگزار شد ..

مذهب غالب مردمان افغانستان اسلام است و شیعیان تنها حدود بیست درصد از آنان را تشکیل می دهند ..

تنها 21% درصد جمعیت در شهرها زندگی می کنند و فقط 36% درصد مردم باسواد هستند که زنان تنها بیست و یک درصد جمعیت باسواد را تشکیل می دهند ...

افغانستان یکی از کشورهای فقیر با نرخ توسعه پایین است که بیش از 42% درصد جمعیتش با کمتر از یک دلار درآمد در یک روز زندگی می کنند ..

سالها جنگهای داخلی و خارجی شیرازه اقتصاد کشور را از هم پاشیده است و حوادث طبیعی همچون خشکسالی و سیل  نیز به مشکلات روزمره اضافه شده است  ..

81% درصد مردم کشاورز هستند و 11% درصد در صنعت ( اغلب بافندگی ) مشغول به کارند و  95 % در بخش خدمات ...

اگرچه این کشور با وجود معادن بسیار غنی و نیروی کار ارزان قیمت قابلیت تبدیل شدن به کشوری رو به توسعه را دارد ولی با وجود میلیاردها دلار کمک خارجی فقط  توانسته اندکی اقتصاد خود را رشد دهد ...

فرهنگ غالب مناطق افغانستان بر اساس روابط قبیلگی و قومی در جوامع روستائی است که نسبتهای فامیلی در آن رل مهمی دارند و روسای قبایل نقش و نفوذ بسیاری در اداره منطقه و کشور را دارند  ..

خانواده نیز بر اساس همین بنیان شکل گرفته و اداره می شود و در فضای بسته آن افراد ذکور روسای خانه هستند و زنان جزو اموال و دارائی ها تلقی می شوند و از آنها با القاب " عاجزه " و یا " سیاه سر " یاد می شود و خشونت نسبت به آنها مجاز و برای تربیتشان لازم و واجب شمرده می شود و با توجه به فقر گسترده اغلب به عنوان کالا مورد مبادله و خرید و فروش برای ازدواج قرار می گیرند و گاهأ باید تن به ازدواجهای ناخواسته حتی با مردان بسیار کهنسال بدهند و در صورت تمرد راهی جز خودکشی یا فرار از خانه برایشان نیست که سرانجام این مسیرها هم بسیار سیاهتر و تلختر از وضعیت قبلی است و به قتل و تجاوز و نقض عضو  می انجامد ...

و متاسفانه در بسیاری از این موارد مادران و مادران شوهر ، که خود تجربه تلخ خشونتها را در دوران کودکی و جوانی داشته اند به ابزاری برای تشدید خشونت نسبت به دختران و عروسان خود بدل می شوند  ...

در قانون اساسی ، تساوی حقوق زن در برابر مرد، و حمایت از خانواده تصریح شده که در مطابقت با ماده ی 22 آن، تبعیض میان مرد وزن منع شده است و  تاسیس وزارت امور زنان، ایجاد کمیسیون مستقل حقوق بشر برای رسیدگی به حقوق همه شهروندان که زنان نصف جامعه را تشکیل می دهند، تامین حق حضور فعال زنان در کابینه و شورای ملی و کسب حمایت جامعه جهانی از این حقوق، رشد جامعه مدنی و رشد نهاد های زنان، حق مسافرت در داخل و خارج کشور و تصویب قانون منع خشونت علیه زنان که مطابق به حکم صریح آن، هیچ قانونی در مغایرت با آن نمی تواند قرار بگیرد، ايجاد گروههای ورزشی ويژه زنان و سرانجام تعيين يک زن به عنوان والی يکی از ولايات از دست آورد های مهم چند سال اخیر زنان افغانستان، به شمار می آیند.


برنامه گسترده ای از سوی روحانيون، آموزگاران، راديو و تلوزيون ملی افغانستان راه اندازی شده است تا پيش از اينکه سال جديد آموزشی در اين کشور آغاز شود شمار زيادی از دختران در مدارس نام نويسی کنند.

شعارهای " فراگيری علم بر مرد و زن فرض است" و "وجود دختر باسواد برای خانواده افتخاراست" را برای جذب شمار زياد از کودکان دختر به مدارس برگزيده اند ..

گزارش شده است که در سرتاسر افغانستان حدود شصت درصد کودکان دختر از رفتن به مدرسه، به دلايل مختلف محرومند و بيشتر دختران در پنج ولايت جنوبی افغانستان اجازه رفتن به مدرسه را ندارند.

کمبود مدارس و آموزگاران باتجربه و رسوم ناپسند قبیله ای از دلايلی است که مانع رفتن کودکان دختر به مدرسه می شود .

در حال حاضر وضعیت تحصیل اندک اندک رو به بهبود است و 13 دانشگاه و 6 مرکز تربیت معلم مشغول به کارند و بر تعداد مدارس پسرانه و دخترانه افزوده می شود ...

و این بسیار اسباب تاسف برای سرزمینی است ...

که ادیبانی همچون انوری عنصری بلخی ، سنایی غزنوی ، حمیدی بلخی ، حنظله بادغیسی ، ملا فیض محمد کاتب ، امیر علیشیر نوائی و بسیار بزرگان دیگر را در خاک خود داشته است ....

در حال حاضر 1150 زن در پلیس ملی افغانستان در حال خدمت هستند كه این تقریبا معادل 1 درصد نیروی كل ارتش افغان است وزارت كشور افغانستان در نظر دارد تعداد نیروی پلیس زن را تا سال 2014 به 5000 نفر افزایش دهد .

در دهه 1990، استادیوم کابل به محل اعدام ها و مثله کردن های علنی طالبان مبدل شده بود، و جهانیان این استادیوم را بعنوان نماد سبعیت آن گروه می شناختند. اکنون که چیزی بیشتر از یک دهه از آن زمان می گذرد و زنان و مردان برای ورزش به اینجا می آیند.

باوجود کمبود شدید امکانات و ورزشگاه ها، و محدودیت های سنتی در برابر نقش اجتماعی زنان، ورزشکاران زن افغان در جریان دو سال اخیر بیش از 100 مدال طلا، نقره و برونز از مسابقات منطقه ای و بین المللی به کشورشان آورده اند.

خانم سلما حسینی آموزش تکواندو را در سن 14 سالگی در ایران، که در آن زمان بعنوان مهاجر در آنجا زندگی می کرد، آغاز نمود. او تاکنون مدالهای نقره و برنز در مسابقات بین المللی کسب نموده ولی هم اکنون مربی تیم ملی المپیک است  ..

خانم حمیده امید نیز یکی از ستاره های تکواندو می باشد و معتقد است که زنان باید خود به تثبیت جایگاهشان تلاش کنند. به گفته ی او، "آنها باید زنجیر اسارت را از پای خود پاره کرده و حقوق شان را بدست آورند."

او از حمایت کامل محمد مبین، شوهرش، برخوردار است. زمانی که او برای مسابقات به خارج می رود، شوهرش از کودکان مراقبت می کند و به کارهای خانه می رسد. برخی دوستان شوهرش با این کار او مخالف اند، اما او به حرف آنها گوش نمی دهد.

او گفت: "زمانی که از دستاوردهای خانم ام خبر می شوم، توجهی به نظر دیگران ندارم. من از داشتن خانمی چون حمیده بیش از حد خوشحالم."

کمیته  المپیک در شهر هرات ورزشگاه ویژه ی خانم ها را فعال کرده است و به گفته ی " ملالی دقیق " مسئول بخش ورزشهای زنان کمیته ی المپیک، در کابل نیز بزودی ورزشگاه  ویژه ی زنان فعال خواهد شد.

در رشته فوتبال بانوان توانسته‌اند تا كنون چندين سفر پي در پي براي انجام مسابقات و تمرينات داشته باشند.

او گفته است  که "با آنکه مشکلات وجود دارد ولی ما خوشبین هستیم، زیرا ورزش زنان در ولایات رو به پیشرفت است."

«شهلا همتي» عضو کميسيون زنان پارلمان افغانستان در مصاحبه ای راه حل خروج از اين معضل را بالا بردن سطح آگاهي و فرهنگ زنان دانست و خاطرنشان کرد:

اگر سطح سواد زنان افغانستان که فقط  15 درصد از آنان باسوادند بالا برده شود، به مرحله اي خواهند رسيد که قدرت لازم را به دست خواهند آورد و ديگر زير بار ظلم نخواهند بود، در غير اين صورت پوشاندن لباس آزادي به تن زنان افغان لباسي خواهد بود که چند صباحي بر تن آنان خواهد بود و با کوچک ترين تغيير سياسي اين لباس پاره خواهد شد و زنان باز هم آسيب پذير خواهند بود.  اگر دستورات ناب اسلامي نه دستوراتي که مطابق سياست دلخواه تغيير داده شده اند وارد زندگي زنان افغان شود مسلم است که نجات دهنده است.

انسان براي رشد و پرواز به دو بال نياز دارد و اين دو بال عبارتند از «حقوق» و «اخلاق»، اگر يکي از اين دو مولفه نباشد سقوط حتمي است،

وی خاطر نشان کرد که  «اخلاق» و «حقوق» براي رشد و رسيدن به تعالي زنان بهترين راه کار براي زنان افغانستان است و اين همان تفسير روشن اسلام و عزتي است که اين دين به زن ها داده است .


آقای مصطفی کیا، وبلاگ نویس و فیلمساز و عکاس هنرمند افغان فیلم مستندی ساخته است به نام " نامرد "

نامرد همانگونه که از این صفت پیداست  ،  صفتی است که برای زنان بکار می رود و از ناتوانی آنان در برابر مردان می گوید و  به عنوان کوچکترین نماد نابرابری در ادبیات محاوره ای کشور های فارسی زبان از جمله افغانستان می توانست  بهانه خوبی باشد برای شروع و قالب فیلمی که داستان زندگی سه شخصیت زن از سه بخش مختلف جامعه را بعنوان نمونه ای از زنان افغانستان به روایت کشیده است ..

خانم دکتر " سیما سمر " ، رییس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان به عنوان یکی از مطرح ترین زنان فعال در زمینه حقوق بشر ، دو بار برای جایزه صلح نوبل انتخاب شده است  و از قوم هزاره هستند  ...

خانم " ثریا دلیل " سرپرست وزارت صحت عامه یا همان بهداشت ، تحصیلات خود را در دانشگاه هاروارد آمریکا به اتمام رسانده و خود نیز مدرک دکتری دارد و به عنوان یکی از فعالترین وزرا در کابینه رییس جمهور کرزی می باشد و ازبک هستند ..

و خانم " شینکی کروخیل " وکیل پارلمان هستند و برای دومین بار به مجلس نمایندگان راه پیدا کرده و در افغانستان به عنوان زنی با خصوصیات خاص خود مبنی بر تلاش شبانه روزی برای احقاق حقوق زنان معروف می باشد و از قوم پشتون هستند ...

فیلم در کل نگاه مثبتی دارد و در پی آن است تا با یادآوری سه دوره قبلی یعنی رژیم کمونیستی ، مجاهدین و طالبان به دختران و زنان افغانستان گوشزد نماید که زنان در تمام این دوره های چه چالشهایی پیش رو داشته اند اما با تمام این از تلاش دست بر نداشته و همچنان برای احقاق حقوق طبیعی خود در تمام زمینه ها از جمله سیاسی- اجتماعی و … مبارزه کرده اند و می کنند و از نمونه های این مبارزه خود همین شخصیت ها می باشند که هر کدام بعد از تلاش های فراوان توانسته اند تا به مدارج بالا دست پیدا کنند ..

فیلمساز موانع بسیاری برای ساخت این فیلم داشته و برای مصاحبه ای دو ساعته با هریک از شخصیتها گاهأ ماهها انتظار کشیده است ولی تاسف بار ترین وجه این مشکلات دیوارهای نامرئی سنتهایی است که باعث شده تا حتی این زنان تحصیلکرده و آزاده از طرح زندگی شخصی شان در فیلم پرهیز کنند و همسرانشان در فیلم ظاهر نشوند و این گوشه ای از سنگینی و فشاری است که زنان فعال افغانستان در کنار تهدیدات همه روزه از سوی بنیاد گرایان در رابطه با جان عزیرانشان دریافت می کنند و در بعضی اوقات حتی به قتل خودشان یا همسر یا فرزندان آنها می انجامد و از این جمله است قتل خانم " اچکزی " که بانویی فعال بوده  ..

علیرغم همه تلاشهای انجام گرفته بيشتر کارشناسان افغان در امور مسايل اجتماعی بر اين باورند که فرصتها برای رشد زنان در سراسر افغانستان يکسان نيست.

زنان تنها در برخی از شهرهای بزرگ به ويژه کابل می توانند آزادانه گشت و گذار کنند، به مدرسه بروند، تا حدودی به امکانات بهداشتی دسترسی داشته باشند و در بيرون از خا نه مشغول فعاليتهای اجتماعی باشند.
آنچه مسلم است تغییر سنتهای غلط که بر بستری از فقر گسترده و تاریخی خونبار از جنگهای طولانی و زندگی عشیره ای و قبیلگی و قرائت نادرست از دین اسلام شکل گرفته است نیاز به تلاشی مستمر در بهبود وضعیت معیشت مردم و اقتصاد کشور و تلاش در راه آموزش دختران و پسران نسل رو به رشد افغانستان و حمایت همه جانبه مردان این کشور از زنانشان دارد تا شاهد شکوفائی زنان و مادران و دخترانی شایسته در آن سرزمین باشیم .


منابع :

ویکی پدیا

http://www.avapress.com

http://www.humanrights-iran.ir


موسیقی وبلاگ ترانه سرزمین من با صدای داود سرخوش

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /**/

http://www.4shared.com/music/rOZxOLIj/Sarzamin-e_Man.html

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه سوم بهمن ۱۳۹۰ ساعت: 23:46



چراغ که سبز می شود نگاهم می رود به نمای سینما آزادی ...

و پوستری تمام قد به ارتفاع سردر سینما ...

که تبریک بالا بلندی گفته به آقای فرهادی و جایزه ای که ارمغان سینمای ایران کرده ...

و تبلیغ که فیلم را دوباره اکران می کنند ...

امشب می خواستم از آقای اصغر فرهادی بگویم ..

از اینکه تنها 39 سال دارد و از خمینی شهر به تهران آمد و تئاتر خواند...

و با مدرک فوق لیسانس در سال 1365 از انجمن سینمای اصفهان کارش را آغاز کرد ...

از مجموعه تلوزیونی اش ، داستان یک شهر و بعد فیلمهایی که فیلمنامه اش را خودش ویرایش کرد و ساخت ...

از " رقص در غبار " تا " شهر زیبا " و " چهارشنبه سوری " و " در باره الی "  و " جدائی نادر از سیمین "  ...

می خواستم بگویم فیلم آخرش را در سینمایی شلوغ و همراه خانواده و جمعی از دوستان ...

ولی به تنهائی دیدم ..

انگار فقط من بودم و پرده بزرگ ...

و نادر و پدر پیری که دست بر شانه های پسر دارد ...

و چشمهای سیمین که دلش را در باغچه خانه اش کاشته و پایش نای رفتن ندارد ....

و راضیه و آن قسمهایش و صورت رنگ پریده ....

و فریادهای حجت بر سر همسرش و نادر و سیمین و زندگی و آدمها و فقری که مچاله اش کرده ....

و همه آن چیزهایی که ندارد و ندارند و نداریم ..

می خواستم باز هم بگویم ولی می خواهم دوستی نازنین  اینها را بگوید ..

دوستی از دیار سبز حاشیه دریای خزر ..

با قلمی صادق و صمیمی و روان همچون زلال چشمه های آب پای کوه ..

ار ابتدا تا انتهای وبلاگش به گنجی می ماند که سخاوتمندانه و بی دریغ عرضه اش کرده ...

پستهایش همه عطر هیزم است و سبزی کوهی ...

و نقاشی خیابانها و کوچه های شهرش با مردمانی که می بیند ... که می شناسد  ... که با آنها زندگی می کند ...

 

" وبلاگ میچکا کلی "

www.michkakely.blogfa.com

ميچكا در مازندران به معناي گنجشك است و ميچكا كِلي يعني لانه گنجشك...

پست بیست و هفتم دی ماه را در اینجا به امانت می آورم  ...

" وقتی همراه رفیقش به سمت سن می رفت به چشمهای آدمهای سالن نگاه کردم. نگاه های سرد و بی اعتنا. شاید فکر کرده بودند اشتباه شده! چه اهمیت دارد. اصغر فرهادی که بین آنها نبود. بین ما بود. وقتی گفت "مردمم"...  من صدای قلبم را می شنیدم که: بمیرم الهی برای مردمت! آن لحظه درست مثل صحنه حمام ، وقتی نادر گریه می کرد روی شانه پدری که ویران بود،مرده بود و نمیخواست باور کند که "دیگر تمام شد"، مرا کشت. تو مثل کسی که جنازه پدرش را بر دوش گرفته، گفتی "مردمم". آنوقت چقدر باشکوه شدی. چقدر آن فتوحات و  لباس ها و آدمها حقیر شدند. مضحک شدند. دیشب تا نیمه شب، من و همخانه ام که روزها حجت و راضیه ایم،شب ها نادر و سیمین، نشستیم و حرف زدیم و هی حرف زدیم و هی رج زدیم و گل انداختیم. من یقین دارم دیشب هر ایرانی با هر رنگ ،قرمز سبز سفید،آن لحظه که تو حرف می زدی سکوت کرده بود. البته که مهم نیست اما کاش مثلا مریل استریپ بداند پشت چادر بور شده و صورت رنگ پریده راضیه، چه زن زیبایی پنهان است و آن "به امام حسین قسم" اش چقدر موسیقی به فیلم داده بود.

 امروز سر سه راه منظریه سه پشت آدم ایستاده بود دم کیوسک روزنامه فروشی. تیترها را می خواندند. عکس تو بزرگ جلوی چشم بود. زن تنکابنی پای دیوار «زایشگاه حمایت مادران» مرکبات می فروخت. جوانک دانشجو روزنامه دست گرفته ٬می خواند و می رفت که پاگذاشت روی پرتقال. پرتقال فروش داد زد: یابو! شه چش پیش نوینی؟ برکت خدا ره پامال هاکردی؟... جوانک ایستاد دو کیلو خرید و پول و خنده را باهم تحویل داد.

 

***

میچکا متن صحبت فرهادی را حفظ شده. گوگل را اوراق کرده. آن لحظه که ف پیامک داد "گلدن گلوب،جدایی نادر از سیمین" ، من مراقب جلسه امتحان بودم. به صفحه گوشی ام لبخند زدم. بچه ها تند تند تقلب ها را به هم رساندند.  "

 

پی نوشت :

سینمای ایران آینه دل مردم است ..

و افتخارش شادی دل مردم  ...

موسیقی وبلاگ تیتراژ پایانی فیلم " جدائی نادر از سیمین " است ...

بعد نوشت :

فیلم جدائی نادر از سیمین آقای اصغر فرهادی کاندید بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم خارجی  اسکار شد ..

این موفقیت  را به سینمای ایران و کارگردانان خوب این خاک ...

از سپنتا تا ساموئل خاچکیان تا مسعود کیمیائی تا بهرام بیضائی تا داریوش مهرجوئی تا علی حاتمی تا عباس کیارستمی تا رخشان بنی اعتماد تا ابراهیم حاتمی کیا و بسیاری دیگر از  اعضای برجسته و ارزشمند سینمای ایران  که آثارشان همواره در تاریخ جاودان خواهد ماند تبریک می گویم  ...

 

نويسنده :بهار
تاريخ: جمعه سی ام دی ۱۳۹۰ ساعت: 0:4

خبر را خیلی دیر شنیدم  ...

ساعت 16/07 امروز ...

زلزله ای به قدرت 5/6  ریشتر ....

درحوالی نیشابور و در عمق 10 کیلومتری زمین  ...

تمام منطقه مشهد و طرقبه و نیشابور و سبزوار را به شدت لرزانده  ...

گفته اند تقریبا 10 ثانیه طول کشیده و همه وحشت زده شده بودند ...

در نیشابور و اطرافش شیشه های خانه ها شکسته و دیوارها ترگ برداشته ..

و عده ای زیادی مصدوم و زخمی شده اند اگرچه هنوز خبرهای دقیقتری مخابره نشده است ...

تلفن را برداشتم و با وجود شلوغی خطوط مخابرات با هر زحمتی که بود از اقوام و دوستان خبر گرفتم  ...

نیشابور جای خاصی در دلم دارد ...

تاریخ کهنش و ادیبان و دانشمندانی که درخاکش خفته اند ...

و مردمان مهربان و نجیبش و همه خاطرات خوشی که از آن جا دارم ...

و طرقبه زیبا و ییلاقهای روح نوازش ...

و مشهد عزیز ...

دستهایم به دعا است که پروردگار این ملک نازنین را در سایه حمایت خود نگاه دارد ...

مبادا که فاجعه بم دوباره تکرار شود  ...

 

نويسنده :بهار
تاريخ: پنجشنبه هشتم دی ۱۳۹۰ ساعت: 23:17


اهل بنگلادش است و سی سال دارد و برای کار به امارات متحده عربی رفته ....

کشوری که زنان و مردان مسلمانش با حفظ آداب و رسوم و سنتها ...

به دانشگاه می روند و درس می خوانند و در ادارات مشغول به کار هستند ...

رافیکال اسلام چند روز پیش به کشورش بازگشت ..

نزد همسر جوان 21 ساله اش حوا اختر ...

که برای ادامه تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه نام نوشته بود ...

گفت می خواهد به او هدیه ای بدهد و او را به اتاق دیگری برد و چشمان و دهانش را بست ...

و پنج انگشت دست راستش را با چاقو قطع کرد ...

 و در سطل زباله انداخت تا نتواند آنها را دوباره پیوند بزند ...

تنبیه همسرش برای ادامه تحصیل ...

پلیس او را دستگیر کرده و گروههای بسیاری خواهان مجازات حبس ابد برای او هستند ...


کشور بنگلادش در سالهای 1947 تا 1971 در واقع پاکستان شرقی بوده با فرهنگ سیاسی پدر سالارانه ...

تا 17 سپتامبر 1974 که سه سال پس از اعلام استقلال از سوی سازمان ملل به عنوان کشور عضو پذیرفته شد ..

کشوری با جمعیتی قابل توجه ولی یکی از ضعیفترین کشورهای آسیایی در زمینه اقتصادی ...

بیش از 37 درصد مردمش زیر خط فقر زندگی می کنند و ادامه حیاتشان به کمکهای جهانی متکی است ..

هر ساله گروه کثیری از نیروی کار بنگلادش به امید یافتن شغل و در آمد به کشورهای حاشیه خلیج فارس مهاجرت می کنند ...

اقتصاد بنگلادش با چالش های مهمی همچون بحران انرژی ، فقر گسترده ، مفاسد مالی ، تبعیض و نابرابری ، کاهش دخائر ارزی ، تورم و کاهش رشد اقتصادی روبروست که اجازه رشد مطلوب را نمی دهد و متاسفانه موجب فساد گسترده مالی در کشور شده است ...

دو دهه اول پس از استقلال ، ثبات سیاسی وجود نداشت و نزاع قدرت با به قتل رسیدن شیخ مجیب الرحمان  که رهبر حزب " عوامی لیگ " بود آغاز گردید ...

کودتا منجر به حکومت نظامیان گشت ...

و ضیاء الرحمان رهبر حزب ملی بنگلادش به قدرت رسید ...

و در کودتای ژنرال ارشاد او نیز به قتل رسید ...

تا سال 1990 که دولت ارشاد سقوط کرد و حکومت نظامیان پایان پذیرفت  ...

طی انتخاباتی آزاد در سال 1991 خالده ضیاء از حزب ملی بنگلادش به قدرت رسید ...

و حالا نیز قدرت در دست شیخ حسینه است  ...

علیرغم آنکه در قانون اساسی بنگلادش زن و مرد داری حقوق مساوی هستند  ولی زنان از همان لحظه تولد تبعیض را تجربه می کنند ...

در کودکی از نظر تغذیه ، بهداشت ، پوشش و تحصیل در مقایسه با پسران کمبودهای بیشتری دارند و مرگ و میرشان نیز بسیار بیشتر است ..

علت عمده هم سوء تغذیه و مرگ به هنگام بارداری و زایمان است ..

قوانین مصوب هم ضمانت اجرائی چندانی ندارند ..

و تحصیلات کم و بیسوادی و نبود آگاهی سیاسی و اجتماعی کافی و پایبندی به سنتهای قدیمی باعث شده تا زنان تا اندازه زیادی از مشارکت در عرصه های اجتماعی باز داشته شوند ..

 

اگرچه در عرصه کلان قدرت ...

جدال قدرت بین شیخ حسینه دختر شیخ مجیب الرحمان و خالده ضیاء بیوه ضیاء الرحمان ...

به شدت در جریان است و با تمام قوا در صدد حذف یکدیگر از عرصه سیاسی کشور هسنند ..

زنانی که تنها وارث قدرت مردان خانواده خویشند ...

و تلاش احزاب که با حفظ نام رهبران کاریزماتیک قبلی بتوانند ضمن حفظ تشکل خود نظر توده های مردم را همچنان جلب کنند ...

و در واقعیت امر زنان دیگر ، به علت پایین بودن قدرت اقتصادی و فقدان دسترسی به منابع مالی لازم و کنترل مردان بر تشکیلات حزبی و نفوذ بسیارشان در میان عوام  ، عرصه چندانی در رقابت ندارند ...

با همه اینها طارق العسان معاون وزیر امور زنان و خانواده بنگلادش در سومین نشست وزرای امور زنان و خانواده کشورهای اسلامی گفته است ...

که نرخ بیسوادی در بین زنان در حال کاهش است و با طرحهایی که در سالهای اخیر در مدارس اجرا شده به شمار دختران دانشجو اضافه شده است ...

و همچنین میزان مرگ و میر کاهش داشته و تعداد بیشتری از زنان وارد پارلمان کشور شده اند و وزرای زن در کابینه موجب تشویق و گسترش مدیریت زنان در جامعه گردیده ...

و تلاش می شود تا با توسعه کار آفرینی زنان در حوزه اقتصاد روستائی  با فقر گسترده مقابله گردد ...

 

حوا اختر با چشمانی اشکبار و دستانی باند پبچی شده و اندامی کوچک و نحیف به دوربین نگاه می کند ..

از همسرش شکایت کرده و او را به قانون سپرده ...

و حالا  می خواهد نوشتن با دست چپ را تمرین کند ...

چون مصمم به ادامه تحصیل برای داشتن آینده ای بهتر است ...

 

منابع :

ویکی پدیا

بولتن اقتصادی سازمان تجارت جهانی

خبرگزاری ایلنا

 پی نوشت :

با تشکر از همه دوستانی که با این پست همراهی می کنند ..

علاقه دارم فقط چند لحظه چشمانتان را ببندید و خود را به جای این دختر جوان تصور کنید ..

آن وقت پی خواهید برد پشت این نگاه معصوم اشکبار چه اراده آهنینی نهفته است ...

که دستی را از دست داده و دست دیگر را سرمایه آرزویش در کسب علم و دانش می کند ..

و این همان قدرتی است که هیچ خشونتی قادر به درهم شکستنش نیست ...


نويسنده :بهار
تاريخ: جمعه چهارم آذر ۱۳۹۰ ساعت: 16:13

نیمه های شب مشغول به کانال گردی هستم ...

به دنبال برنامه ای دندان گیر ...

در کانالی از نمی دانم کدام کشور فیلمی به زبان انگلیسی در حال پخش است ..

فیلمی امریکایی و کارگردانش را نفهمیدم و هنرپیشه های خیلی معروفی نداشت ...

از آن دسته فیلمهای مخصوص کانال های تلوزیونی با داستانی درام و اکشن و پر هیجان ..

ولی چیزی که مرا تا به انتهای فیلم کشاند داستان پردازیش بود و صحنه های خاص و تکان دهنده اش  ...

مامور پلیسی با هیکلی تنومند و با قدرت که در کارش بسیار موفق است و دوستان پلیسش احترام بسیار برایش قائلند و مهارتش و خشونتش با مجرمین زبانزد ...

سکانس شروع فیلم مراسم ازدواجش هست با زنی زیبا و با احساس و مهربان ..

همه به او غبطه می خوردند و زن بسیار خوشحال است و چشمانش برق می زند و در لباس سپید همچون فرشته ای است ...

بر خلاف آرایش صحنه که شاد و رنگارنگ است و پر از گلهای زیبا ...

موسیقی فیلم نتهای پیانویی است که دلهره می آورد و انتظار  .... 

مرد وارد می شود و برای موردی به او تذکر می دهد و زن نمی پذیرد و دست مرد محکم بر گونه اش می کوبد ...

نمای کلوز آپ از چشمان خشمگین مرد و نگاه ترسیده و متعجب زن ...

و البته عذرخواهی های بعدی و سر هم آوردن مسئله و زن که متاسفانه گذشت می کند و قول مرد را می پذیرد و امیدوار که هرگز تکرار نخواهد شد ..

و گره روانی داستان از اینجا شروع می شود ..

ازدواج و همخانگی و روزهای خوب و زوج زیبا و تبریک دوستان و ناگهان دوباره بحثی و جدلی و ضرب و شتم شدیدتر ..

دستهایی که بی محابا بر تن و جان زن فرود می آید بدون امکان دفاعی از جانب او  ..

و مرد که درب را به هم می کوبد و می رود ..

و باز کلوز آپ از چهره زن ..

ترسیده و نگران و مستاصل و شکننده ...

و این خشونت روز به روز بیشتر می شود و زن افسرده  و ناتوان از حل مشکل ...

حتی همکاران و دوستانشان نیز پی به این مسئله برده اند و مرد دیگر  حاضر به پرده پوشی نیست ..

خشونتش را نوعی ابراز مردانگی می داند ، از همان جنس رفتاری که با مجرمین دارد و همواره تحسینش کرده اند..

و زن نا امید از حل مشکل متوسل به نزدیکترین دوست همسرش می شود ...

او هم مامور پلیس است ولی رفتار مرد را نمی پذیرد و مهر زن زیبا در دلش هست و نمی خواهد ببیند که آزارش می دهند ..

مرد حاضر به طلاق و جدایی نیست و چون مامور پلیس است می تواند به راحتی اتهامات علیه خود را حل و فصل کند و این است که زن تصمیم می گیرد مرد را به قتل برساند ..

وقتی که به این موضوع فکر می کند خطوط چهره اش آرام است و برای اولین بار اراده ای قوی در چشمانش ظاهر می شود   ..

دوست مرد می پذیرد ..

سکانس نهایی بسیار زیبا و تکان دهنده است  ..

غروب است و زن منتظر همسرش ..

لباس زیبایی پوشیده و با حوصله آرایش کرده و در آشپزخانه غذا درست می کند ..

غذای مورد علاقه مرد ....

نمای کلوزآپ از دستانش که با حوصله و آرامش تکه های گوشت را داخل ماهیتابه می گذارد و سالاد را به هم می زند ...

و در همان زمان مرد در خارج از خانه با شلیک گلوله به قتل می رسد ..

رد خون روی برفها به نمای تکه های گوشت در ماهیتابه کات می شود ..

در لحظه شلیک گلوله فقط برقی در چشمان زن می دود و به آرامی کارش را ادامه می دهد ..

ماشین دور می شود ..

و شب که از راه می رسد و دانه های برف روی جسد مرد را می پوشانند ...

خشونتی افسار گسیخته  که قربانی را به قاتل بدل می کند ..

امروز بیست و پنج نوامبر است ..

روز جهانی منع خشونت علیه زنان  ..

بر اساس آمارهای سازمان بهداشت جهانی در هر 18 ثانیه یک زن مورد حمله یا بدرفتاری قرار می گیرد ..

و این البته به علت کتمان موضوع از جانب قربانیان ، تنها بخشی از آمار واقعی است ...

زنان و کودکان بیشترین قربانیان خشونت هستند ..

معمولأ کسانی دست به خشونت می زنند که در دوران کودکی مورد آزار یا خشونت از سوی نزدیکان خود بوده اند ..

خشونت تنها ضرب و شتم نیست ...

هر نوع فشار روحی و روانی و تحقیر کلامی و محدودیت نیز می تواند باعث ایجاد بحران روحی در افراد شود ..

مقابله با خشونت نیاز به قدرت روحی و شخصیتی و ابزارهای قدرتمند قانونی و اجتماعی دارد ..

مهمترین نکته این است که نباید ترسید ..

ترس بزرگترین عامل رواج خشونت است ..

به امید جامعه ای بدون خشونت ...

 

 

 

نويسنده :بهار
تاريخ: جمعه بیستم آبان ۱۳۹۰ ساعت: 18:45


باز هم حکایتی  زیبا ...

از دوستی مهربان ...

که محبتش تسلای خاطرم هست  ....

 .......                                    

پانزدهم ژوئن بود و من تا دو روز ديگر وارد سي سالگي مي شدم.

وارد شدن به دهه اي جديد از زندگيم نگران کننده بود ، چون مي ترسيدم که بهترين سالهاي زندگيم را پشت سر گذاشته ام.

عادت جاري و روزانه من اين بود که هميشه قبل از رفتن به سرکار، براي تمرين به يک ورزشگاه مي رفتم.

من هرروز صبح دوستم نيکولاس را در ورزشگاه مي ديدم.

او هفتاد و نه سال داشت و پاک از ريخت افتاده بود. آن روز که با او احوالپرسي مي کردم، از حال و هوايم فهميد که سرزندگي و شادابي هر روز را ندارم. به همين خاطر، علت امر را جويا شد.

به او گفتم که از وارد شدن به سن سي سالگي احساس نگراني مي کنم. با خود فکر مي کردم که وقتي به سن و سال نيکولاس برسم، به زندگي گذشته ام چگونه نگاه خواهم کرد.

به همين خاطر از نيکولاس پرسيدم : «ببينم، بهترين دوران زندگي شما چه موقعي بود؟»

نيکولاس بدون هيچ ترديدي پاسخ داد:

جو، دوست عزيز، پاسخ فيلسوفانه من به سوال فيلسوفانه شما اين است:

وقتي که کودکي بيش نبودم و در اتريش تحت مراقبت کامل و زير سايه پدر و مادرم زندگي مي کردم، آن دوران بهترين دوران زندگي من بود.

 

وقتي که به مدرسه مي رفتم و چيزهايي ياد مي گرفتم که الان مي دانم، آن دوران بهترين دوران زندگي من بود.

 

وقتي که براي نخستين بار صاحب شغلي شدم و مسئوليت قبول کردم و به خاطر کار و کوششم حقوقي دريافت کردم، آن دوران بهترين دوران زندگي من بود.

 

وقتي که با همسرم آشنا و عاشقش شدم، آن دوران بهترين دوران زندگي من بود.

 

جنگ دوم جهاني شروع شد، من و همسرم براي نجات جانمان مجبور به ترک وطن شديم.موقعي که با هم صحيح و سالم، روي عرشه کشتي نشسته، عازم امريکاي شمالي شديم، آن دوران بهترين دوران زندگي من بود.

 

موقعي که به کانادا آمديم و صاحب اولاد شديم، آن زمان بهترين دوران زندگي من بود.

 

موقعي که پدري جوان بودم و بچه هايم جلوي چشمانم بزرگ مي شدند، آن دوران بهترين دوران زندگي من بود.

 

و حالا، جو، دوست عزيزم، من هفتاد و نه سال دارم. صحيح و سالم هستم، احساس نشاط مي کنم و زنم را به اندازه اي که روز اول ديده بودمش، دوست دارم، و اين بهترين دوران زندگي من است.

 

هيچ چيز ارزشمند تر از همين امروز نيست

نويسنده :بهار
تاريخ: شنبه سی ام مهر ۱۳۹۰ ساعت: 15:20


می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند

 

ستایش کردم ، گفتند خرافات است

 

عاشق شدم ، گفتند دروغ است

 

گریستم ، گفتند بهانه است

 

خندیدم ، گفتند دیوانه است

 

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم

 

"دکتر علی شریعتي "

نويسنده :بهار
تاريخ: پنجشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 19:10

گزارشگر از کشته شدن قذافی خبر  می دهد  ...

با تعدادی از نیروهایش در خال فرار از سرت بوده که با انقلابیون درگیر می شود

تمام  صفحه تلوزیون چهره اوست

برهنه و بی جان و خون آلود ....

مردی که از میان مردمی فقیر  برخاست

حکومتی را ساقط کرد

رهبرشان شد

خود را خدایشان نامید

و کتاب سبزش را مقدس خواند

و جان و مال و روح مردم را از آن خود کرد...

هزاران انسان در طول حکومتش

از خانواده هایشان جدا شدند

در زندانهای مخوف شکنجه شدند

تبعید شدند

و بسیاری از آنها کشته شدند ..

مردی که هرگز نمی دانست می میرد

حتی وقتی در حال جنگ با انقلابیون بود و آنها را موش و سگ می نامید

حتی وقتی پایتختش را از دست داد و شهر به شهر آواره شد

حتی وقتی بسیاری از نزدیکانش کشته و یا دستگیر شدند

هنوز خود را خدا می دانست و مافوق هر قدرتی ..

می گفتند بسیار شجاع است

می خواهد تا آخرین لحظه مفاومت کند

ولی او می ترسید  ...

به شدت می ترسید

از دستگیری و محاکمه و چشم در چشم شدن با مردمش می ترسید ...

و حالا خدای کوچک مردم لیبی

به دست آنها  خون آلود و بیجان بر زمین افتاده

و این سرنوشت تمام انسانهای کوچکی است که خود را بزرگتر از مردمشان دانستند

همه دیکتاتورهایی که خود را جاوادانه پنداشتند و دل به این چند روز دنیا بستند

و آبرو و عزت و نام نیک را در محضر شیطان با قدرت تاخت زدند

معامله ای که همه ستمگران در آن بازنده اند ...

چرا که خداوند چنین مقدر کرده است

" إِنَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ"

" براى ستمگران عذاب دردناکى است. "

 

مرگ دیکتاتور و دیکتاتوری در لیبی ...

بر همه مردمان فداکارش از زن و مرد و  پیر و جوان و کودک بسیار مبارک باد ...

نويسنده :بهار
تاريخ: سه شنبه بیست و ششم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 14:26

نوشته جالبي است

كه قدرت مردان و زيبائي زنان را به چالش مي كشد

شايد براي شما هم خواندني باشد


The strength of a man isn't seen in the width of his shoulders

It is seen in the width of his arms that encircle you

قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست

بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه

The strength of a man isn't in the deep tone of his voice

It is in the gentle words he whispers

قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه

بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه

 

The strength of a man isn't how many buddies he has

It is how good a buddy he is with his kids

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق داره

بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست

 

The strength of a man isn't in how respected he is at work

It is in how respected he is at home

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هست

بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست

 

The strength of a man isn't in how hard he hits

It is in how tender he touches

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر دست بزن داره

بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه

 

The strength of a man isn't how many women he's Loved by

It is in can he be true to one woman

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا زن عاشقشن

بلکه به این هست تنها عشق واقعی یه زن باشه

 

The strength of a man isn't in the weight he can lift

It is in the burdens he can understand and overcome

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه وزنه سنگینی رو میتونه بلند کنه

بلکه بستگی به مسائل و مشکلاتی داره که از پس حل اونا بر بیاد

 

The beauty of a woman Is not in the clothes she wears... The figure she carries

Or the way she combs her hair

زیبایی یه زن به لباسهایی که پوشیده... ژستی که گرفته

و یا مدل مویی که واسه خودش ساخته نیست

 

The beauty of a woman must be seen from her eyes

Because that is the doorway to her heart, The place where love resides

زیبایی یه زن باید از چشماش دیده بشه

به خاطر این که چشماش دروازه ی قلبش هستند، جایی که منزلگه عشق میتونه باشه

 

The beauty of a woman Is not in a facial mole

But true beauty in a woman is reflected in her soul

زیبایی یه زن به خط و خال صورتش نیست

بلکه زیبایی واقعی یه زن انعکاس در روحش داره

 

It is the caring that she lovingly gives

The passion that she shows

The beauty of a woman

With passing years-only grows

محبت و توجهی که عاشقانه ابراز میکنه

هیجانی که در زمان دیدار از خودش بروز میده

زیبایی یک زن هست

چیزی که با گذشت سالیان متمادی افزایش پیدا میکنه .....

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 8:28

فائوجا سينگ Fauja Singh )  ) متولد 1911 در مزرعه اي در هند است ...

در حال حاضر در انگلستان زندگي مي كند ...

غذايش نان تست و كاري و چاي زنجبيل است ...

از آدمهاي منفي باف دوري مي كند ...

بيست سال پيش همسر و يكي از پسرانش را از دست داد ...

سعي كرد بدود تا تلخي هاي زندگي را فراموش كند ...

روزي 16 كيلومتر مي دود ..

در 7 ماراتن شركت كرده و از خط پايان گذشته ...

در سال 2003 با نود سال سن ...

و زمان پنج ساعت و 40 دقيقه و يك ثانيه ركورد دوي ماراتن را در رده سني خود كسب كرد ...

و همچنين در انواع دوي 100متر تا 5000 متر دونده هاي محدوده صد سال  ركورد زده است ..

زندگينامه اي دارد به نام " گردباد عمامه به سر " كه در آن نوشته كه از 90 سالگي دوباره جوان شده است ...

حالا فائوجا سينگ صد ساله ..

در مسابقان دوي ماراتن تورنتو كانادا شركت كرده ...

مي خواهد نامش را در كتاب ركورد گينس ثبت كند ...

صد ساله اي كه قرن را به انتهاي خط پايان ماراتن گره مي زند ....

 

 

 

منبع : هرالد تريبون


دانلود سيتار نوازي از استاد بزرگ راوي شانكار

download

نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 14:34


این مطلب را دوستی بسیار عزیز برایم فرستاده ....

که محبتش مالتی ویتامین خالص است ...


چرا من مجموعه ای از دوستان متفاوت را دارم ؟.

چگونه می شود که با تمامی آنها ارتباط داشته باشم ؟

 

من فکر میکنم هریک به من کمک میکنند که یک قسمت مشخص از من نمایان گردد .

 وقتی با یکی از آنها هستم بسیار آدم مودبی جلوه میکنم.

 با دیگری دوست دارم جوک بگویم.

 با یکی از آنان راجع به موضوعات مهم تبادل نظر میکنم.

 با دیگری راجع به هر چیز ساده ای میخندیم.

 با مجموعه ای دیگر در کافی شاپ می نشینم و قهوه و کیک میخورم .

 با تعدادی دیگر در مهمانی های خانوادگی شادمانه میرقصم.

 به مشکلات یک دوست گوش داده ، نظرات مشورتی میدهم.

 به نظرات دیگری که مرا موعظه میکند گوش فرا میدهم.

 با بعضی از آنان به مسافرت رفته و با گرفتن عکس و فیلم لحظات خوش مشترک را جاودانه میکنم.

 بدین سان است که جعبه گنج من شکل گرفته ، جعبه ای کامل از دوستان متفاوت.

  آنها دوستانی هستند که مرا بهتر از خودم درک میکنند.

  که مرا در روزهای خوب و بد یاری میکنند.

 آنها مانند قرصهای ضد افسردگی هستند که هر یک را در روزی متفاوت مصرف میکنم.

 پزشکانی که سالها برای کشف راز طول عمر به تحقیق پرداخته اند معتقدند که وجود دوستان

 (مولتی ویتامین F)برای استمرار سلامتی یک الزام است .

تحقیقات نشاندهنده این واقعیت است که افراد اجتماعی ریسک افسردگی و سکته قلبی را تا 50 در کاهش داده و ظاهرشان تا سی سال جوانتر را نشان میدهد.

من از اینکه چنین مخزنی از ویتامینهای F را در اختیار دارم خرسندم.

برای دوستانمان ارزش قائل شده و همواره تماسمان را با آنها حفظ نمائیم.

از اینکه ویتامین F من هستی خیلی خوشحالم.

 

 

نويسنده :بهار
تاريخ: سه شنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 11:9


انسان های بزرگ در باره عقاید  سخن می گویند

 

انسان های متوسط در باره وقایع سخن می گویند

 

انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند

 

 

انسان های بزرگ درد دیگران را دارند

 

انسان های متوسط درد خودشان را دارند

 

انسان های کوچک بی دردند

 

 

 

انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند

 

انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند

 

انسان های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

 

 

 

انسان های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند

 

انسان های متوسط به دنبال کسب دانش هستند

 

انسان های کوچک به دنبال کسب سواد هستند

 

 

 

انسان های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند

 

انسان های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد

 

انسان های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند

 

 

انسان های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند

 

انسان های متوسط به دنبال حل مسئله هستند

 

انسان های کوچک مسئله ندارند

 

 

انسان های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند

 

انسان های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند

 

انسان های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند

 

نويسنده :بهار
تاريخ: شنبه شانزدهم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 16:14

دوستی نازنین برایم فرستاده  :

 

اگه يه روز فرزندي داشته باشم.....

بيشتر از هر اسباب‌بازي ديگه‌اي براش بادکنک مي‌خرم

بازي با بادکنک خيلي چيزا رو به بچه ياد ميده

 بهش ياد ميده که بايد بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره

بهش ياد ميده که چيزاي دوست داشتني مي‌تونن توي يه لحظه...

حتي بدون هيچ دليلي و بدون هيچ مقصري از بين برن

پس نبايد زياد بهشون وابسته بشه

مهم‌تر از همه بهش ياد ميده که وقتي چيزي رو دوست داره

نبايد اون قدر بهش نزديک بشه و بهش فشار بياره

که راه نفس کشيدنش رو ببنده

چون ممکنه براي هميشه از دستش بده.

 

 

نويسنده :بهار
تاريخ: سه شنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 15:13

وقتي شما به شهر نيويورك سفر كنيد، جالب ترين بخش سفر شما هنگامي است كه پس از خروج از هواپيما و فرودگاه، قصد گرفتن يك تاكسي را داشته باشيد. اگر يك تاكسي براي ورود به شهر و رسيدن به مقصد بيابيد شانس به شما روي آورده است. اگر راننده ي تاكسي شهر را بشناسد و از نشاني شما سر در آورد با اقبال ديگري روبرو شده ايد. اگر زبان راننده را بدانيد و بتوانيد با او سخن بگوييد بخت يارتان است و اگر راننده عصباني نباشد، با حسن اتفاق ديگري مواجه هستيد.

خلاصه براي رسيدن به مقصد بايد از موانع متعددي بگذريد.

هاروي مك كي مي گويد: «روزي پس از خروج از هواپيما، در محوطه اي به انتظار تاكسي ايستاده بودم كه ناگهان راننده اي با پيراهن سفيد و تميز و پاپيون سياه از اتومبيلش بيرون پريد، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفي خود گفت: «لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذاريد.»سپس كارت كوچكي را به من داد و گفت: «لطفا به عبارتي كه رسالت مرا تعريف مي كند توجه كنيد.»بر روي كارت نوشته شده بود: «در كوتاه ترين مدت، با كمترين هزينه، مطمئن ترين راه ممكن و در محيطي دوستانه شما را به مقصد مي رسانم.»

من چنان شگفت زده شدم كه گفتم نكند هواپيما به جاي نيويورك در كره اي ديگر فرود آمده است. راننده در را گشود و من سوار اتومبيل بسيار آراسته اي شدم. پس از آنكه راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من كرد و گفت: «پيش از حركت، قهوه ميل داريد؟ در اينجا يك فلاسك قهوه معمولي و فلاسك ديگري از قهوه مخصوص براي كسانيكه رژيم تغذيه دارند، هست.»گفتم: «خير، قهوه ميل ندارم، اما با نوشابه موافقم».

راننده پرسيد: «در يخدان هم نوشابه دارم و هم آب ميوه.»سپس با دادن يك بطري نوشابه، حركت كرد و گفت: «اگر ميل به مطالعه داريد مجلات تايم، ورزش و تصوير و آمريكاي امروز در اختيار شما است.»آنگاه، بار ديگر كارت كوچك ديگري در اختيارم گذاشت و گفت: «اين فهرست ايستگاههاي راديويي است كه مي توانيد از آنها استفاده كنيد. ضمنا من مي توانم درباره بناهاي ديدني و تاريخي و اخبار محلي شهر نيويورك اطلاعاتي به شما بدهم و اگر تمايلي نداشته باشيد مي توانم سكوت كنم. در هر صورت من در خدمت شما هستم.»

از او پرسيدم: «چند سال است كه به اين شيوه كار مي كنيد؟»پاسخ داد: « دو سال.»پرسيدم: «چند سال است كه به اين كار مشغوليد؟»جواب داد: «هفت سال.»پرسيدم: «پنج سال اول را چگونه كار مي كردي؟»

گفت: «از همه چيز و همه كس،از اتوبوسها و تاكسي هاي زيادي كه هميشه راه را بند مي آورند، و از دستمزدي كه نويد زندگي بهتري را به همراه نداشت مي ناليدم. روزي در اتومبيلم نشسته بودم و به راديو گوش مي دادم كه وين داير شروع به سخنراني كرد.

مضمون حرفش اين بود كه مانند مرغابيها كه مدام واك واك مي كنند، غرغر نكنيد، به خود آييد و چون عقابها اوج گيريد.

پس از شنيدن آن گفتار راديويي، به پيرامون خود نگريستم و صحنه هايي را ديدم كه تا آن زمان گويي چشمانم را بر آنها بسته بودم. تاكسيهاي كثيفي كه رانندگانش مدام غرولند مي كردند، هيچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبي نداشتند.

سخنان وين داير، بر من چنان تاثيري گذاشت كه تصميم گرفتم تجديد نظري كلي در ديدگاهها و باورهايم به وجود آورم.»پرسيدم: « چه تفاوتي در زندگي تو حاصل شد؟»گفت: «سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسيد.

نكته اي كه مرا به تعجب واداشت اين بود كه در يكي دو سال گذشته، اين داستان را حداقل با سي راننده تاكسي در ميان گذاشتم اما فقط دو نفر از آنها به شنيدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال كردند. بقيه چون مرغابيها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوي خود را متقاعد كردند كه چنين شيوه اي را نمي توانند برگزينند.»

اگر به جهان بگويي: «سهم منو بده...»دنيا مانند پژواكي كه از كوه برمي گردد، به تو خواهد گفت: «سهم منو بده...» و تو در كشمكش با دنيا دچار جنگ اعصاب مي شوي.اما اگر به دنيا بگويي: «چه خدمتي برايتان انجام دهم؟»، دنيا هم به تو خواهد گفت: «چه خدمتي برايتان انجام دهم؟»

 

تقديم به دوست بسيار عزيزي كه اين حكايت را براي من فرستاد ...

و اميد كه چون عقابي در زندگي با بالهاي گشاده پرواز نمايد . 


پي نوشت : موسيقي وبلاگ ساز دهني اثر لري آدلر

Bachianas Brasilieras

نويسنده :بهار
تاريخ: چهارشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۰ ساعت: 21:32

نامش " نسرین منصور الفرقانی " است ....

فقط نوزده سال دارد ...

دختری معمولی بوده در خانواده ای معمولی در لیبی ....

بردنش برای آموزش نظامی ..

به اجبار و با تهدید خانواده اش به قتل ...

او و هزاران زن و دختر جوان دیگر در اردوگاههای آموزشی ارتش قذافی ...

قبل از هر آموزشی به آنها تجاوز می شد ...

دهها و شاید هم صدها بار ...

توسط آدمهای مختلف و به کرات ..

آنقدر که دیگر هیچ از شخصیت انسانی اش نماند ....

و همه وجودش و حیثیتش و کرامتش خرد شود ....

و همه خاطران دوران کودکی و خانواده از ذهنش پاک شود ...

و بشود مزدور ...

کسی که سلاحی دستش می دهند و روحش را از کینه و نفرت پر می کنند ...

و می گذارندشان در اتاقی ...

و زندانیان را به ردیف می آورند و می گویند شلیک کن ..

در مغزش و قلبش ...

می گوید مجبور بودم ...

باید می کشتم تا کشته نشوم ...

خودش یازده نفر را یادش هست که با خونسردی کشته ...

وقتی انقلابیون حمله کردند سعی کرده فرار کند ...

و از پنجره ساختمان پریده بیرون و بردنش بیمارستان ..

روانشناس بیمارستان می گوید بیمار است و قربانی ...

و  فقط زنان و دختران نبوده اند ...

اخیرأ مستندی در یکی از شبکه های خبری پخش شد ...

از کسانی که در دوران نوجوانی مجبور به خدمت در ارتش لیبی و طی دوره های نظامی شده بودند ...

دوره هایی که بی شباهت به تربیت سگهای درنده برای دستگیری مجرمین نداشت ...

تمریناتی که یا استخوانهایت را خرد می کرد و به زندگیت پایان می داد...

و یا با روحی خرده شده زنده می ماندی و برای زندگیت باید دریوزگی افسران را می کردی ...

و مردی و مردانگی ات بر باد بود و فقط ماشین کشتار می شدی  ...

این روش معمر قذافی است در رهبری ...

ار بین بردن شخصیت و کرامت و انسانیت ملتش ...

با خشونت و عقب ماندگی و فقر و استیصال و درماندگی ...

آنقدر که همه پپشانی بر پایش بگذارند ...

و کتاب سبزش را مقدس بنامند ...

و در خیابانها برایش هورا بکشند ...

ولی قذافی فراموش کرد ...

که همه حقیر نمی شوند و پست نمی مانند و عصیان می کنند ...

و جان می دهند ..

دسته دسته ..

زن و مرد و کودک ...

 

چرا که خداوند بشر را آزاد و آزاده آفرید ..

نويسنده :بهار
تاريخ: سه شنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۰ ساعت: 0:3

کمتر از ده روز به انتهای تابستان و شروع پاییز مانده ...

این هفته های آخر تابستان حس و حال عجیبی دارد ..

تهیه وسائل مدرسه و کیف و کتاب و دفتر  ...

و بچه هائی که خیلی سالها پیش برای رفتن به مدرسه آماده می شدند ...

و همه دنیایشان چند دفتر بود و مداد سوسمار نشان و تراش فلزی و یک پاک کن ....

سالهای خوب برکت حقوق ماهیانه پدر که هرچه بود عزت و آبروی خانواده را حفظ می کرد ...

و دستان هنرمند و کدبانوی مادر که به تدبیر از کمترین ،  بهترین سر سفره می ساخت ...

به آب و رنگ محبت ...

و ذوق و سلیقه اش که جامه رنگین به تن اهل خانه می شد ...

و روزهای سرد زمستان در جامه های بافته شده پیج پیچ رنگی دستبافت مادر ، چه گرم و مطبوع بود ...  

و معاش به حد کفاف بود و دلخوشی بود و مناعت بود و صبر ...

چند هفته ای مانده به مدرسه پیچ تلوزیون را که باز می کردی ...

صدای خوش آهنگ آگهی می پیچید در خانه ...

می رویم به مدرسه ..

با الفانتن شوهه ....

و آن فیل خوشگل که چه کفشهای بادوامی برایمان هدیه می آورد ..

کفشهای دخترانه جلو بسته با بندی روی مچ که سگگ می خورد در یغل ..

و کفشهای پسرانه چرمی تیره که باید یاد می گرفتی بندهایش را مرتب ببندی ...

و همیشه یک شماره بزرگتر می گرفتند که تا پایان سال بپوشی و  مرگ نداشتند این کفشها ....

و آخر سال باید التماس می کردی به مادر که راضی شود تا کفش دیگری بگیرد ...


شرکت کفش ملی در سال 1336 توسط محمد رحیم متقی ایروانی تاسیس شد ....

او در سال 1330 به کشور چکسلواکی سفر کرده بود ...

و دو کارشناس و یک دستگاه اتو کلاف با خود به ایران آورد و تولید کفش را با 35 کارگر شروع کرد ..

بعد در مهر آباد 700 متر مربع زمین خرید که داخلش 400 مترمربع ساختمان بود  ..

و ماشین دوخت خرید و شرکتی خارجی به نام ولکو را حاضر به سرمایه گذاری کرد ..

و این کارخانه شد " کفش ملی " ..

در شیراز به دنیا آمده و پدربزگش تاجر بوده و خودش هم از شش سالگی در تجارتخانه پدر و پدر بزرگ کار های مختلف می کرد و دبستان که تمام شد رفت به کالج استیوارت اصفهان که انگلیسی ها مدیریتش می کردند ..

و  در آنجا سخت کوشی و انضباط و شیوه کار گروهی و احترام به قانون را آموخت  و در سال 1321 رفت به دانشگاه تهران تا حقوق بخواند  و همزمان کار هم می کرد ..

درسش که تمام شد رفت آبادان و استخدام دادگستری شد و بعد پروانه وکالت گرفت و رفت در بانک شاهی و بعد چند کار مختلف و از جمله واردات کفش که با تدبیر تبدیلش کرد به صنعت کفش ...

او با خرید زمینها و املاک منطقه مهرآباد کارخانه اش را گسترش داد و مسجدی هم در زمینهائی که خریده بود ساخت و بعد از سال 1347 که کارخانه های چرم و دباغی ایجاد شد تولید کفش چرم در کفش ملی آغاز شد ..

رقبای عمده کفش های وارداتی از چکسلواکی بودند ..

و بعد از سال 1347 در کنار تولید کفش ، جوراب و توید آستر و بند کفش هم تولید کرد ...

در سالهای ابتدای دهه 50 در کیلومتر 18 جاده کرج 400 هزار متر مربع زمین خرید و پارک صنعتی کفش ملی را تاسیس کرد و کارخانجات در آنجا مستقر شدند ..

و 400 واحد خانه سازمانی برای کارگران ساخت تا هزینه رفت و آمد و ترابری کاهش یابد و  از این سال به بعد دیگر همه مدل کفش در فروشگاهها دیده می شد ..

از کفش ورزشی تا کفش مخصوص باران و چکمه و پوتین و دمپائی و کفشهای بچگانه و کفش ایمنی ...

روزانه 12500 جفت کفش توسط 2500 کارگز تولید می شد ...

در سال 1357 ،   52  کارخانه در صنعت کفش و چرم و  400 فروشگاه زنجیره ای در ایران و 11 هزار نفر کارگر داشت و تولیدات شرکت به شوروی و مجارستان و لهستان و رومانی و حتی اروپای غربی صادر می شد ..

او آخرين شرکت را به نام چرم خسروي نو در سال 1356 به منظور دباغي و چرمسازي به ثبت رساند.


وي علاوه ‌بر فعاليت اقتصادي در همين زمان به يک کار بزرگ اجتماعي دست زد که تا آن زمان در تاريخ ايران سابقه نداشت و نمونه انجام مسووليت اجتماعي کارآفرين در جامعه محسوب مي‌شد.

شرکت کانون مشاوره اقتصادي در تيرماه 1343 به منظور تربيت 22 کودک از دو ماهه تا دو ساله تاسيس شد تا در آينده اين کودکان از مديران بنگاه صنعتي او برگزيده شوند...
دبيران آنها از بين افراد توانا و با تقوي انتخاب مي‌شدند. سپس تصميم گرفته شده بود که هزينه تحصيلي آنها، مقدم بر ساير هزينه‌ها باشد.

هوش بالا، سرسختي، ابتکار و نوآوري، راستگويي، سلامت نفس، توانايي رهبري ايرواني در نزد مديران، همکاران و بسياري از مديران مياني باعث گرديد به او از دريچه شخصيت کاريزمايي نگاه کنند.

نحوه رفتار رحيم ايرواني در جهت برقراري روابط مستمر، با افراد پيش مي‌رفت که در بسياري موارد افراد جذب شخصيت و کار او مي‌شدند.
او سعي مي‌کرد استعداد افراد را بيشتر مدنظر قرار دهد و آنها را در برنامه‌هاي اقتصادي خود جذب کند. همينطور وسايل پيشرفت افراد را تا حد امکان فراهم مي‌کرد تا رضايت آنها حاصل گردد.

او مرحله رضايت‌طلبي افراد را، با شيوه‌هاي مختلف به وفاداري آنها در گروه بالا مي‌برد. اين مرحله براي نهاد خانوادگي بزرگي که او مي‌ساخت ضرورت داشت. او هميشه کفش ملي را سفره بزرگي مي‌دانست که کارگران و مديرانش بايد در حفظ آن کوشا باشند.

اين مساله‌اي بود که او حتي بعد از ملي شدن اين گروه صنعتي با ارسال توصيه به مديران منتخب دولت بر آن تاکيد مي‌کرد.

شيوه مديريتي او ترکيبي از الگوي پدر سالاري با عقل گرايي و حسابگري همراه بود.

در عين حال تلاش نمود به نحو کارايي از ابزارهاي مدرن مديريتي در جامعه ايران که هنوز روابط کارگري در مراحل ابتدايي قرار داشت استفاده نمايد.

براي او علم حسابداري به شدت اهميت داشت و به همه در بدو استخدام، کارآموزي حسابداري را با نوشتن دفتر روزنامه توصيه مي‌کرد. بنابر اين از دقت و محاسبه گري در کارها بسيار استقبال مي‌کرد.

وی در شرکت کفش يونايتد، شرکت فالکو، گوستاو هوفمن و شرکت گابورو تنس ايران با سرمايه‌گذاران آلماني شريک بود و در اتافوکو با ژاپني‌ها، ماشين‌سازي ملي با فرانسوي‌ها، و گود بلت ايران با انگليسي‌ها ...

اما شيوه کار او به اين شکل بود که بتدريج سهام و نقش مديريت ايراني‌ها نسبت به خارجي‌ها، را افزايش مي‌داد.

علاوه‌بر تاسيس فروشگاه کفش ملي در سطح ايران و يکسان‌سازي قيمت در کل فروشگاه‌ها توانسته بود به شوروي و اروپاي شرقي نیز کفش پوتين صادر نمايد.

در طي بيش از 30 سال فعاليت، توانسته بود در سال 1356 قريب به 10‌هزار نفر را در شرکت‌هايش مشغول نمايد.
او  سياست‌هاي مختلفي را در جهت رشد گروه صنعتي ملي در پيش گرفت تا خانواده بزرگ کفش ملي را ايجاد کند.

ويژگي رحيم ايرواني تاکيد بر نظم، آموزش، اهميت امور مالي، توجه به مديريت، نوآوري در کار، داشتن اصول اخلاقي، انتخاب مديران برجسته، وفاداري به مجموعه گروه بود. او پشت درب‌هاي بسته نمي‌ايستاد و سعي مي‌نمود بر اساس ظرفيت‌ها و محدوديت‌هاي موجود با استفاده از موقعيت‌ها به توسعه بنگاه‌هاي خويش بپردازد .

يکي از بارزترين تاثير اقدامات او فروشگاه‌هاي کفش ملي است که به ساخت فضاهاي خريد و زيباسازي شهرها کمک فراواني کردند. فضاهايي که با رشد شهرنشيني يکي از مکان‌هاي گردشگري مردم شهرنشين شده بود که نشانه امنيت شهرها نيز بود.
حتي بعد از مصادره اموال به شدت سعي داشت تا خانواده کفش ملي را مراقبت کند. با روي كار آمدن هر مدير جديدي به او تلفن مي‌زد و تبريک مي‌گفت و او را تشويق به حفظ گروه مي‌کرد، زيرا معتقد بود که چند هزار نفر از طريق آن زندگي مي‌کنند.

او کارآفريني بود که در سال‌هاي پاياني نيز دست از ارائه طرح‌هاي کارآفريني بر نداشت. او در مصر کارخانه کفش‌سازي استاندارد را تاسيس کرد و نيز در سال 1371 به ايران برگشت و تقاضاي تاسيس کارخانه کفش‌سازي کرد. با روي کارآمدن دولت جديد باز اين تقاضا را تجديد کرد اما پاسخي دريافت نکرد.

شرکت کفش ملی بعد از انقلاب مصادر و ملی شد و به سازمان صنایع ملی منتقل شد و بعد برای رفع بدهی دولت به سارمان بازنشستگی کشوری واگذار شد و تا به امروز ماشین آلات این کارخانه فروخته شده و محل کارخانه ها به انبار تبدیل شده که بخشی از آن در اختیار شرکت خوردو سازی سایپا است و بخش دیگر انبار کفش ..

بعد از انقلاب  به اتفاق همسرش از ایران به آلمان و کانادا و سپس به آمریکا رفت و در حوالی شهر آتلانتا در ایالت جورجیا " پارک صنعتی کامن ولت " و صنایع جورجیا و کارخانجات کفش اوکاباشی را با مشارکت شرکتهای ایتالیایی و ژاپنی که در ایران با او همکاری داشتند بنیان  گذاشت ...

رحيم متقي ايرواني بي‌ترديد يکي از اين مردان بزرگ اقتصاد ايران است که نامش در تاريخ کارآفرينان ايراني به نيکي ياد شده است.

آخرين بار هفت ماه پيش از آنکه دار فاني را در اسفند 1384 وداع گويد، در نامه‌اي به علي سعيد لو معاون اجراي رييس‌جمهور يادآور شد که با بازپس گيري مجموعه زنجيره‌اي کفش ملي مي‌تواند بيش از 100000 شغل توليد کند .
استفاده از تجربه بزرگان در طول زندگي يکي از شيوه‌هاي جديد در امر آموزش به ويژه آموزش نيروي کار در عصر جهاني شدن اقتصاد و دانش محوري است.

در شرايط کشور ما که نياز به کارآفريني براي به حرکت درآوردن نيروي کار جوان روز بروز بيشتر احساس مي‌گردد تکيه بر پيشگامان تحول اقتصادي در بخش خصوصي که تجربه بومي کردن دانش‌هاي روز را داشته‌اند از جمله امور مهم محسوب مي‌شود..

پی نوشت : با سپاس از مقاله ارزشمند مورخ 1 خرداد 1387 در روزنامه دنیای اقتصاد

 

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه هفتم شهریور ۱۳۹۰ ساعت: 22:45

کیسان باپات بابورائو هزاره یا " آنه هزاره " ...

متولد 1937 است در بینگر روستائی کوچک در نزدیکی احمدنگر  و پدرش کارگری ساده بود ..

و عمه ای بی فرزند او را به بمبئی برد تا درس بخواند و مجبور شد به خاطر مشکلات مالی خانواده بعد از مقطعی تحصیل را رها کند و کارکند .

گل فروشی و بعد مغازه ای کوچک با دو برادرش و بعد راننده ارتش.

و در این هنگام بود که کتاب گاندی و " وینوبا بهاوه " و " ویوه کاناندا "  را خواند و دلش خواست فعال اجتماعی شود و در سال 1975 در حالیکه 38 سال داشت از ارتش بازخرید شد و رفت روستای زادگاهش رالیگان سیدی.

روستائیان را تشویق کرد تا سد بسازند و از سیستم آبیاری قطره ای استفاده کنند و هزاران درخت را سیراب کنند و در کمتر از ده سال روستایش به نمونه محیط زیستی تبدیل شد و دولت ایالت مهاراشترا این مدل را در روستاهای سراسر ایالت پیاده کرد .

او علاوه بر فعالیتهایش در این زمینه کارزاری علیه مصرف الکل و تنباکو به راه انداخت و با بی سوادی مبارزه کرد و سنتهای قدیمی جاهلانه را همچون جهیزیه و ازدواجهای مجلل و تبعیض طبقاتی ، به چالش گرفت .

و این باعث شد تا نامش در هندوستان و سراسر جهان شناخته شود و جوایزی را کسب کند که با تکیه بر این اعتبار شناخته شده ملی و جهانی به مبارزهای نو و عجیب در برابر فساد گسترده در هندوستان دست بزند .

سلاح " روزه سیاسی " ..

که قبلا هم از این سلاح در برابر مقاومت مقامات ایالتی  مهاراشترا استفاده کرده بود تا مقامات فاسد را بر کنار کنند و در سال 2003 قانون حق دسترسی به اطلاعات را به تصویب برسانند .

و این سلاح موثر به کارزاری ملی بدل شد تا دولت ناچار در سال 2005 این قانون را در مجلس تصویب کرد .

فساد اداری همواره دغدغه این فعال اجتماعی بوده در سال 1991 با هدف تمرکز زدائی و انتقال قدرت به مردم او مجلس روستائی را بنیان گذاشت که هدفش مبارزه با فساد از طریق ارتباط مستقیم مردم با دولت است.

خواسته بعدی او تشکیل مرجعی رسیدگی کننده به شکایات مردم از دستگاههای دولتی است .

وی معتقد است مردم بهترین مرجع تصمیم گیری برای نظارت در درون یک نظام غیر متمرکز هستند و با سیستمی متمرکز و بدون پاسخگوئی امکان ایجاد و رشد فساد به راحتی امکانپذیر است .

در 5 آوریل 2011 آقای هزاره روزه تا حد مرگ را در " جنتر منتر " شروع کرد .

جائی که آن را با میدان تحریر قاهره مقایسه می کنند ..

دولت در 9 آوریل قبول کرد تا با تشکیل یک کمیته مشترک از دولت و جامعه مدنی پیش نویس این قانون تهیه گردد . حالا مشکل بر سر چگونگی مشارکت فعالین اجتماعی در تدوین قانون نظارت است .

 

دولت هند می‌گوید آقای هزاره، با تصمیم به اجرای برنامه اعتصاب غذا تهدیدی برای امنیت عمومی کشور است .
پلیس به او مجوز اعتصاب غذای بیش از سه روز را نداد و او و جمعی از همراهانش دستگیر شدند و از ادامه روزه منع شدند .

پس از دستگیری وی مردم زیادی از  از دهلی و بمبئی و پونا و چنای به خیابانها آمدند و گرسنگی شان را سلاحی برای مبارزه با فساد اعلام کردند .

اقدام دولت به شدت از سوی احزاب سیاسی و معترضین خشمگین مورد اعتراض واقع شد ، آنها اعتقاد دارند این اقدام یک باز گشت به عقب برای دمکراسی هند است .

پلیس اصرار بر گرفتن تعهد از آقای هزاره را داشت و وی امتناع می کرد و هزاران نفر در اعتراض به این امر دستگیر شدند . مخالفان کمپینی تشکیل دادند و درخواست راه پیمائی کردند .

آنه هزاره، لایحه پیشنهادی دولت در زمینه مبارزه با فساد را "شوخی بی رحمانه‌ای" خوانده و مبارزه با فساد را "دومین جنگ استقلال" هند توصیف کرد.
این فعال اجتماعی که برای قانونی که نخست وزیر، دادگاه عالی و نمایندگان پارلمان را تحت پوشش قرار دهد مبارزه می‌کند .

پی چیدامبارام، وزیر کشور هند به خبرنگاران گفت:

"این دولت، مخالف اعتراضات دموکراتیک و صلح آمیز نیست و اعتصاب غذای آقای هزاره اگر در چارچوب قانون باشد، قابل قبول است."
نتایج یک تحقیق که اخیرا در هند انجام شده، نشان می‌دهد که زیان فساد مالی در هند به میلیاردها دلار بالغ می‌شود و رشد اقتصادی را مورد تهدید قرار می‌دهد.

مرد نحیف سپیدپوشی است که کلاه مدل گاندی بر سر می‌گذارد  و همچون او در مبارزه با فساد و معضل فرهنگ رشوه در هند، شیوه اعتصاب غذا و اعتراض صلح‌آمیز رهبر فقید هند را برگزیده است ،  برای طبقات متوسط هند که نسبت به رسوایی‌های مالی در کشور خشمگین‌اند، به یک نماد تبدیل شده است .

میلیون‌ها نفر از طبقه متوسط هند حامی آنّا هزاره 74 ساله هستند. پس از آزادی از زندان آقای هزاره در میدان راملیلای دهلی نو وارد اعتصاب شده است . وی پنج کیلو وزن کم کرده است و توصیه پزشکان مبنی بر تزریق سرم را رد می‌کند. رهبران احزاب از آقای هزاره خواسته‌اند تا به اعتصاب غذای خود پایان دهد.


بنا بر آخرین آخبار رسیده، «آنا هزاره» در هند اعلام کرده است که از صبح یکشنبه، اعتصاب غذای خود را خواهد شکست و پس از دوازده روز غذا خواهد خورد....


پی نوشت :

منابع مورد استفاده :

ویکی پدیا

http://www.ndtv.com/article/india/who-is-anna-hazare-96883

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۰ ساعت: 22:39
 

امروز برای مراسمی به مناسبت شهادت امام علی در خانه دوستی عزیز  بودم  ....

متاسفانه موبایلم را جا گذاشتم و راه دور بود و امکان دسترسی نبود ...

تازه برگشته ام و لیست بلند بالائی از شماره های تلفن ...

تلوزیون روشن است ....

و گوینده خبر گزارشی را اعلام می کند از کمکهای مردمی به سومالی .....

بی اختیار یادم می رود به دو شماره ای که خیلی دیر بود تماس بگیرم ولی مرا به ریخت ....

چند روزی است که مادری بیتاب فرزندی است که غده ای در ناحیه لگن دارد ...

توموری که باید سریع عمل شود و قرار بود امشب ببرند بیمارستان ...

آرام و قرار ندارد و نیازمند کمک مالی است به جهت هزینه های گزاف بیمارستانی ...

خیلی سعی کردم برای هماهنگی با دوستان جهت کمک ولی همه چیز موکول به فردا شده ...

تا خدا چه خواهد ..

این روزها  مدام اخباری این چنین به گوش می رسد ....

در خواست کمک برای کودکان بیمار ...

برای کودکان زندانی خردسال ...

برای کودکان نیازمند هزینه تحصیل ...

و هزاران مورد مشابه از انسانهایی که زندگیشان به مقداری اسکناس بستگی دارد ...

خیلی خوب است که به سومالی کمک شود ...

یا حتی به همه نیازمندان دنیا ....

ولی ای کاش برنامه ای بود در تلوزیون که نیازمندان کمکهای این چنین فوری ...

می توانستند سریعتر با خیرین ارتباط برقرار کنند ....

اگر دوستانی علاقه دارند در این ماه مبارک مسبب خیر باشند ...

امکان برقراری تماس مستقیم با خانواده های نیازمند هست ...

نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۰ ساعت: 11:13

اولین صفحه‌ای که علی از صفحات مهربانی می‌گشاید، با تذکر مردم نسبت به این مطلب آغاز می‌شود که همه آنها با هم برادرند.

لذا با وجود اینکه علی، امیر و حاکم آنهاست، اما آشکارا آنان را با عبارت "برادرانم" توصیف می‌کند.

 سپس به دنبال این، به حاکمان می‌گوید که آنان برادران مردم هستند، برادر همه مردم؛ و برایشان یادآوری می‌کند که لازمه ضروری این برادری، مهربانی و محبت است.

به فرماندهان سپاه خویش می‌گوید: «همانا بر زمامدار واجب است که اگر اموالى به دست آورد، یا نعمت خاصی به او داده شد، دچار دگرگونى نشود، و با آن اموال و نعمت‌ها، بیشتر به بندگان خدا نزدیک گردد و به برادرانش مهربانى بیشترى روا دارد.» و آن چیزی را که به خود و حکمرانان گوشزد می‌کند، (مبنی بر اینکه آنان و مردم برادرانی مهربان و با محبتند)، بار دیگر در قالب حکمتی فراگیر مورد تأکید قرار می‌دهد و آن را به تمامی بشریت بدون آنکه میان آنها تفاوت و تمایزی قائل شود، تقدیم می‌کند و می‌گوید: «همانا شما با هم برادرید، میان شما چیزى جز تیرگی دلها و بددلی­ها جدایى نیفکنده است ...»

این عاطفه گرمی که امام آن را در زندگی خویش شناخته بود، در همه جای نهج البلاغه و در هر مسیری که پای می‌گذارد، با او همراه بود.

این مهربانی همانگونه که در لحظات مهربانی و خشنودی به همراه علی است، به هنگام خشم و نارضایتی نیز او را همراهی می‌کند.

به عنوان نمونه، هنگامی که او می‌بیند یارانش دست از پشتیبانی حق برداشته ­اند و در همین حال، دیگران به یاری باطل می‌پردازند و با سلاح و جانهای خویش به گرد باطل می‌گردند، قلبش به درد می­ آید و شکایت می­ کند، آنها را سرزنش کرده و مورد نکوهش قرار می‌دهد و در این هنگام همچون رعد در شبهای طوفانی، نیرومند و کوبنده و خروشان است.

 اما با این وجود، کافیست تا کلماتی را که او در این هنگام بر زبان جاری می‌گوید، یعنی خطبه جهاد را بخوانی تا دریابی که این چه عاطفه سوزناک و هیجان‌انگیزی است که این خطبه را با جان زندگی و جوشش آن پیوند می‌دهد...

گرچه کوتاهی در انجام کارهای نیک، نقص است، اما منطق محبت و مهرورزی که در سخن علی جاری و حاکم است، پرنقص‌ترین فرد را کسی می‌داند که در برقراری رابطه برادرانه با مردم ناتوان است:

«ناتوان‌ترین مردم کسى است که از دوست‌یابى ناتوان باشد.»

و سرانجام علی مجموعه‌ای از گفتارها را بیان می‌کند که محور و مدار آنها فداکاری مهربانانه و از روی محبت ِ مردم برای مردم است.

و حقیقتاً این گفتارها از برجسته‌ترین میراثهای بزرگ اخلاقی است که در اختیار بشر قرار دارد. عبارات زیر از جمله این نکات زیبا و دلنشین است:

«با کسى که از تو جدا شده ارتباط برقرار کن و به کسى که ترا محروم کرده است، عطا کن» ،

«چنانکه دوست دارى دیگران به تو خوبى کنند، به عموم مردم نیکى نما» ،

«به آن کس که با تو بدرفتارى کرده نیکى کن.» ،

«خودتان را به بخشش به کسی که شما را محروم کرده است، عادت دهید.»

اگر بخواهیم مثالهایی از عاطفه جوشان و زنده امام را که به منش پسندیده او گرما و حرارت می‌بخشد نقل کنیم، کلام به درازا خواهد کشید؛ چرا که این عاطفه در اعمال و خطبه‌ها و گفتارهای علی، یک معیار اصلی و اساسی است.

اما تنها کافیست که نهج البلاغه را بگشایی تا رنگهایی از عاطفه پسر ابی طالب را بیابی، همان کسی که نیرویی جهنده و ژرفایی عمیق داشت...

قسمتهائي از کتاب "روائع نهج البلاغة"، نوشته جورج جرداق

نويسنده :بهار
تاريخ: شنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت: 18:6

 

این جملات زیبا را دالائی لاما در سال 2008 گفته ....

و دوستی گرامی برایم در ایمیل فرستاد و خواهش کرد ..

که به دیگر دوستان ارسال کنم  تا خبرهای خوبی برایم برسد ....

انرژی خاصی در کلماتش نهفته است که ریشه در عشق و راحت دلی و بخشش دارد ....

بهترین خبر برایم آن است که لذت برده اید و دلتان تازه شده  ....

 

·         به خاطر داشته باش که عشقهای سترگ و دستاوردهای عظیم، به خطر کردنها و ریسکهای بزرگ محتاجاند.

·         وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.

·         این سه میم را از همواره دنبال کن:
* محبت و احترام به خود را
* محبت به همگان را
* مسؤولیت
پذیری در برابر کارهایی که کردهای.

·         به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه میجویی، گاه اقبالی بزرگ است.

·         اگر میخواهی قواعد بازی را عوض کنی، نخست قواعد را فرابگیر.

·         به خاطر یک مشاجرهی کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.

·         وقتی دانستی که خطایی مرتکب شدهای، گامهایی را پیاپی برای جبران آن خطا بردار.

·         بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.

·         چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزشهای خود را بهسادگی در برابر آنها فرومگذار.

·         به خاطر داشته باش که گاه سکوت بهترین پاسخ است.

·         شرافتمندانه بزی؛ تا هرگاه بیشتر عمر کردی، با یادآوری زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی.          

·         زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.

·         در مواقعی که با محبوب خویش ماجرا میکنی و از او گله داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایههای قدیم نگیر.

·         دانش خود را با دیگران در میان بگذار. این تنها راه جاودانگی است.

·         با دنیا و زندگیِ زمینی بر سر مهر باش.

·         سالی یک بار به جایی برو که تا کنون هرگز نرفتهای.

·         بدان که بهترین ارتباط، آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد.

·         وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه چیز را از دست دادهای که چنین موفقیتی را به دست آوردهای.

·         در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه دهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت: 23:49

دوازده آبان سال 1383 ...

مرد جوانی باریک اندام و با قامتی متوسط و موهای نیره و پوستی سبزه  و عینکی بر چشم ..

به جائی مراجعه می کند و مقداری اسید تهیه می کند...

از کسانی که نپرسیدند آن را برای چه می خواهد و تنها اسکناسها رد و بدل شد ...

و مرد جوان راه افتاد از آن سر شهر به این سوی شهر ..

و در پارکی روبروی بیمارستان رسالت زیر پل سید خندان شش ساعت انتظار کشید ...

تمام این مدت ظرف قرمز رنگ محتوی اسید دستش بوده و با خودش خیال می بافته ....

دختری که عاشقش شده بود ، که چند سالی از او بزرگتر بود ..

فوق دیپلم  الکترونیک گرفته بود از دانشگاه آزاد واحد اسلام شهر که او در آنجا هنوز درس می خواند ..

دختری سرشار از زندگی با دو چشم زیبای تیره و مژه های بلندی که رویشان چتر زده بود و پوستی به سپیدی شیر  و لبانی پر از خنده  ...

در شرکتی کار گرفته بود و خوشحال بود و داشت پولش را جمع می کرد و برای آینده اش نقشه می ریخت ...

آینده ای که در انتظارش بود در شب نوزدهم ماه رمضان در خیابانی که هر روز از آنجا می گذشت ...

و مرد همه نفرت و کینه و خشمش را جمع کرد در دستانش ...

و دختری را که او را نمی خواست ....

و هنوز هیچ کس دیگر را نمی خواست ...

و فقط می خواست روی پاهایش و به مدد تحصیلاتش رشد کند و برا ی خودش کسی بشود...

 و رویاهایش را نقاشی کند ....

را در آتشی فرو برد که صورت و چشمان زیبایش و بخشی از بدنش را سوزاند ...

و صدای فریادهای بی وقفه ای زنی که می سوخت آبی شد بر آتش خشمش ...

و برقی در چشمانش دوید و احساس کرد ...

حالا دیگر هیچ کس نگاهش نمی کند به لذت و هیچ کس صورتش را نوازش نخواهد کرد ..

و هیچ کس به او نخواهد گفت دوستت دارم ....

از بیمارستان مطهری تا لبافی نزاد و تا بهترین بیمارستانهای تخصصی اسپانیا و تا دوسال پیش ..

چندین و چند عمل جراحی سنگین و پر هزینه و کمی کمک از این جا و آنجا  ..

و شبهای کابوس و درد و انتظار و غم و شکایت به درگاه خدا ...

از هرچه و هرکه طومار زندگیش را در هم پیچیده به کوری و به زشتی و به ناتوانی ....   

و دادگاههای متعدد و رفت و آمد خانواده ها و وکلا و عدم پرداخت دیه از سوی خانواده مجید ....

تا امروز دوشنبه دهم مرداد در آستانه ماه رمضان ...

همه چیز مهیا است ....

از پزشک و تجهیزات و خانواده ها که آمده اند به شیون و درد و رنج هریک از سوئی ...

و اسید که باید ریخته شود در چشمان مجید موحدی به تقاص ...به قصاص ...

و آمنه بهرامی درکنار مادر با کوهی از درد روی شانه هایش ....

درد خودش و زخمهایش و زندگی بردبارفته اش و مردی که باید به دست خود چشمهایش را بستاند ....

و او این را نمی خواست ، هیچوقت نخواسته بود ، او فقط نیاز به کمک داشت ...

کمک مالی ...

تا آنچه باقی مانده از جسمش را نجات دهد ...

 نیاز به محیت نه ترحم و نیاز به وجدان نه التماس ، نیاز به همکاری و همدردی ...

نه حکم قصاصی که در دستانش بود که هیچ چیز را باز نمی گرداند و مرهمی برایش نبود ..

وتنها دردی بر دردهایش اضافه می کرد و مادری دیگر هم داغدار چشمان فرزند می شد ....

و بخشید .....

و گذشت کرد و حکم اجرا نشد ...

و خواهش کرد و درخواست کمک کرد ...

ای کاش بدانند و بخواهند یکبار هم شده فارغ ار لایحه و مواد قانونی  ...

پاسخ قلبی بزرگ را بدهند ...

که رقمی بر این لطف پر مهرش نمی توان گذاشت ...

ای کاش ....

نويسنده :بهار
تاريخ: سه شنبه چهارم مرداد ۱۳۹۰ ساعت: 13:36
 

كامتتي در باكس وبلاگم آمد از دوستي بسيار گرامي كه خانم نازنيني است  ...

پرونده ها را زده بودم زير بغل كه بروم داخل جلسه ...

دلم نيامد چند جمله اي نوشتم  و گذاشتم سر فرصت تا بر گردم ....

اتاق جلسه آماده پذيرائي بود ...

و مهمانان كه يك به يك وارد مي شوند و جلسه شروع مي شود...

و كلي حرف و تعارف و ارقام و اعداد و پروژه هاي چنين و چنان ...

و فلسفه بافي در باره لزوم پيشرفت و سرمايه گذاري و ايجاد شغل و رفاه اجتماعي .....

و اين لغت " رفاه اجتماعي " بدجوري مي چرخد و مي آيد و صاف مي نشيند توي ذهنم و بيرون نمي رود  ....

و هي ورق مي زنم  طرح توجيه اقتصادي را و به جاي آنكه بگردم دنبال ارقام سود و زمان استهلاك سرمايه و از اين قبيل ...

مي گردم كه كه تعداد پرسنل  استخدامي چقدر هست و چند خانوار مي توانند از قبلش زندگيشان را بچرخانند و ....

به خاطر شغل پدر و بعدها بنا به علاقه خودم و جمع كوچك دوستان همراه و بعدها به همراه همسرم ...

بسياري از نقاط اين سرزمين پاك را ديده ام و زندگي كرده ام ...

و روي جاده هاي آسفالت و خاكي اش رانده ام و از كنار رودخانه هاي پر پيچ و كوهپايه هاي سبز و بيايانهاي طلائي رنگ داغش به شهرها و روستاها سرك كشيده ام ...

و زمستانهاي پر برف يخبندانش در استانهاي شمال شرق و معتدل دلپذير باراني اش در خط باريك كنار خزر ..

و كوهستانهاي  بلند قامت غرب و كوير هاي طلائي رنگ مركز و شرق و آفتابي هاي گرم و سوزان جنوب  را ..

همه و همه  ... بارها ستايش كرده ام  ...

 اما ....

امروز كه از جلسه برگشتم  و آلبوم سايت " بنياد كودك  www.childf.com"  را كليك كردم  ...

انگار  تمام اين سرزمين در مردمكهاي چشمان اين كودكان جمع شده بود ....

دختران و پسراني از همه سنين كه معصومانه به دوربين خيره شده اند ...

و شبهاي گرسنگي و تن پوش نازكشان در زمستانهاي سرد و حسرت كيف و كتاب مدرسه در شروع سال تحصيلي .....

 و نبود پدر يا مادر يا هر دو و اجبار به كار سخت با دستاني كوچك و  خشونت و فقري كه گريبان معصوميت كودكي شان را گرفته  .....

در چهره من و تو فرياد مي زنند ...

فريادي خاموش پشت لبهاي به هم پيچيده محكم بسته شده شان ....

كه حتي لبخندي را هم نا ندارد ولو به تصنع ....

و اين واژه لعنتي " رفاه اجتماعي " ....

اما اشتياقي هست عجيب ، گرم و سوزان در ذهنشان پشت پيشاني بلندشان ...

اشتياق به خواندن به درس به پيشرفت به موفقيت به پل زدن از اين نكبت امروز و رسيدن به سبزي فردا ...

و اين رويا مي تواند با عدد 3 و چهار صفر جلويش به واحد تومان بصورت پرداخت هاي ماهيانه  مرتب به واقعيت بدل شود اگر من بخواهم اگر تو بخواهي اگر ما بخواهيم ....

موسسه اش ثبت مرتبي دارد با همه مدارك قانوني و گواهيهاي معتبر از موسسات بازرسي بين المللي و شعباتي در داخل و خارج و ليست خيرين و گزارش حسابرسي به دو زبان و ...

و اين هم روايتي از " گاندي " كه برايم هديه كرده اند ...

و بس زيباست مي گذارم در گلدان روي ميز وبلاگم شما هم  تماشا كنيد ...

" درد من تنهائي نيست ..

بلكه مرگ ملتي است ..

كه گدائي را قناعت ..

بيعرضگي را صبر  ...

و با تبسمي بر لب ...

اين حماقت را ...

جكمت خدا ...

مي نامند  .. "

و بخشي از آيه 126 سوره بقره كه حضرت ابراهيم از خداوند مي خواهد :

رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً ءَامِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الَّثمَرَتِ مَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ ...

پروردگارا اين سرزمين را شهرى اَمن قرار ده و اهل آنرا ،  آنها كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند از بهره ‏هاى گوناگون، روزى ده....

 

 

 

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۰ ساعت: 11:7

ديشب تا پاسي از شب بيدار بودم . بايد گزارشي را براي كار امروزم تمام مي كردم ....

صداي بوق شادي ماشينها فضا را پر كرده بود ...

حال خوبي بود ...

هنگام نماز براي همه شان دعا كردم ...

براي سلامتي شان و زندگي زيبايي كه شروع كرده اند ...

اما صبح خوب شروع نشد ....

با خبر مرگ شروع شد و چقدر سايه اين مرگ سنگين است در اين روزهاي شاد تابستان  ....

يكي از قويترين مردان جهان آقاي روح الله داداشي سي ساله در چهلمين روز مرگ پدرش ...

در ساعت يازده و چهل و پنج دقيقه ديشب ...

در بلوار گلشهر كرج به دنبال درگيري لفظي يا فحاشي يا عصبانيت با سه جوان كه سوار بر پرايد بودند ...

يا به روايتي از بستگانش با برنامه قبلي و سوء قصد و يا هرچيز ديگر كه حالا مي شود خيال كرد ..

با ضربات چاقو به سينه و گردنش جان سپرد و علت اصلي مرگ ضربه اي بوده به شاهرگش ..

كه دستي كه اين ضربه را وارد كرده مي دانسته دارد به حيات جواني سي ساله خاتمه مي دهد...

كه افتخار ميليونها جوان بود و نامش شهره جهان  ....

فقط در چند ثانيه اتفاق افتاد و چهره خندانش و قلب مهربانش و بدن همچون كوه استوارش ..

براي هميشه خاموش شد ....

پيكرش را در امامزاده محمد در زادگاهش كرج به خاك مي سپارند ...

و خاك چه تحملي دارد از در آغوش گرفتن پيكر بي جان اين جوانان زيبا كه چنين زود رفتند  .....

و ديگري دختر جوان زيبايي به نام زهرا فرجي كه قايقران تيم ملي رويينگ كشور بوده

با چند مدال رنگارنگ كشوري و مقام سومي جهان در مسابقات زير 23 سال ....

روز جمعه با هم تيمي اش خانم رويا عباسي رفته بوده به سد شهر چايي...

جايي در 12 كيلومتري جنوب غربي اروميه با 84 متر عمق از بستر رودخانه ...

كه جت اسكي سوار شوند و شاد باشند و تفريح كنند ..

و يادشان رفته بود عمق درياچه پشت سد را ..

كه جليقه نجات همراهشان نبود ...

كه واژگون شدند ...

و دست تقدير مرگي رابرايش رقم زد در آبهاي زيباي پشت سد در يك روز آفتابي و زيبا  .....

و آخرين ثانيه هاي زندگيش در آبي رقم خورد كه بارها با قايق آن را شكافته بود ...

و قطرات خنكش روي چهره جوانش نشسته بود و شوق پيروزي گونه هايش را رنگ زده بود ...

دوستش نجات پيدا كرد به همت مردم بومي منطقه...

اما جسد زهرا هنوز پيدا نشده و جايي در عمق درياچه آرام خوابيده ..

با دنيايي آرزو پشت چشمهاي بسته اش ....

پي نوشت :

دوستي دارد كتابي مي نويسد درباره خشونت  ...

و من فكر مي كنم چه  خشونتي بالاتر از خشونت مرگ ....

كه تاراج مي كند زندگي جواني را در بهترين روزهاي زيباي زندگيش .....  

نويسنده :بهار
تاريخ: شنبه هجدهم تیر ۱۳۹۰ ساعت: 22:23

مهمانی داشتم از سرزمین همسایه ....

 سال گذشته عمل جراحی قلب داشته در اینجا و به یمن سلامتش خواسته کلینیکی افتتاح کند در شهر پدری در جنوب ایران به جهت ثواب و خیرات برای پدر و مادرش .....

مرد بسیار نیکیست با قلبی مهربان و اگرچه خودش هیچگاه مجال درس خواندن نداشته ولی زیر سایه اش همه هشت فرزند دختر و پسرش تحصیلات عالی دانشگاهی دارند ....

رفتیم به اتفاق به شرکت یکی از دوستان که جمعی را گرد آورده بود از مهندسین و پزشکان به جهت مشاوره و برآورد کار  ....

جلسه طولانی بود و آقایان همه کراوات زده و با کت و شلوارهای مارک دار و ادوکلن نفس گیر و کلی ادعا ی ادب و آداب و سخنرانیهای لفظ قلم در باب دستگیری همنوع و کمک به نیازمندان و ...

در این بین چانه زدنهای معمول و تقسیم حق حساب و چشمها که برق می زد از تصور ارقام واریزی به حسابشان و ....

بحثها  تمام شد و دستی داده شد و توافق اولیه تا بعد طرحهای پیشنهادی شان بررسی شود ......

و پذیرایی شروع شد توسط خانمهای جوان با آرایش و پیرایش مرتب و تعارف و قربان صدقه حضرات ...

که دیدم دلشان خیلی تنگ شده برای کمی استراحت خودمانی و من تنها خانم جمعشان بودم و دست بر قضا خیلی هم سختگیر در رعایت ادب جمع و محترمانه زدم بیرون به بهانه تلفن به پسرم و تنهایشان گذاشتم با دل خوشی های مردانه شان ....

اتاق بغلی با پارتیشن شیشه ای جدا می شد از فضای اتاق جلسه و قهوه ای برایم آوردند و مشغول شدم به تلفن ..

از پشت شیشه می دیدم که نفسی به راحتی کشیدند و گره کراواتها باز شد و دهانها جنبان به خوردنیهای جور و واجور و فضا که دوستانه شد جوک و لطیفه بود که می رفت و می آمد و موبایل هایشان دست به دست می شد به تماشای بلوتوثهای ارسالی و .... و سر به سر دوست محترم می گذاشتند که تا بناگوش سرخ شده بود از وقاحت شوخیها و دهانش باز از این همه تغییر در فاصله چند دقیقه  ....

و من فکر می کردم که برا ی ما معنا و مفهوم طنز و خوشی تا چه اندازه با لودگی و بی پردگی آمیخته است و کجا می رسد به مرز و به حد حتی در جمعی همه مردانه و گاهی هم درجمعی همه زنانه ..

که راحتی و شوخی می شود وقاحت و می درد حریم و حرمت را یکسره و شهر و لهجه و گویش و آداب و سنن و خصوصی ترین مسائل زندگی می شود دستمایه لودگی و می خندیم خودمان به خودمان  ....

و من مرد نازنین را می دیدم  که چقدر در باره همسر دوم و سوم سر به سرش می گذارند ..

مردانی با آن همه ادعای فضل که حتی نام پدر بزرگشان هم یادشان نمی آید و روستای پدریشان نمی دانند کجای جغرافیای ایران است ...

و این مرد که می دانستم بنا به سنت حضرت رسول چقدر زنان و کودکان یتیم را سرپرستی می کند بدون هیچ ادعایی و پدرش و مادرش را که کور بود به جهت بیماری سالها با احترام و عزت در خانه روی چشم پذیرایی می کرد و هر ایرانی که در بلادش گرفتار می آمد به پاس زبان پدری کمک و راهگشا بود و با آنکه هیچگاه ایران زندگی نکرده ولی برای مردمان سرزمین پدریش درمانگاه می زند برای معالجه دردهایشان ....

تفاوت از کجاست .....

و تا کجاست .....

و چرا ؟!!!!!

 

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۰ ساعت: 20:46

چندین سال پیش که پسرم هنوز خیلی کوچک بود مورد اداری داشتم در یکی از کشورهای همسایه که نیاز به حداقل ده روز کاری زمان داشت و من باید ظرف دو روز باز می گشتم به لحاظ تعهدی ...

دوستی راهنمائی کرد و رفتیم به اداره متبوعه که ساختمانی بود بزرگ با راهروها و اتاقهای انتظار بزرگ و تمیز  و مرتب و بوفه کوچکی برای رفع تشنگی  و احیانأ گرسنگی و سکوت دلچسبی آمیخته با عطر خوش پاکیزگی در هوا پراکنده بود ...

نشستیم روی مبلهای آبی رنگ که بدجوری آرامش القا می کرد .. پسرم در آغوشم بود  و نوبت الکترونیکی داشتیم که بر اساس شماره می رفتیم داخل ...

جمعیتی که آنجا بودند انگار در معبدی هستند آهسته می رفتند و می آمدند و صحبت می کردند ...

نه صدای بلندی و نه خنده بیجایی .. و نه اعتراضی و ...که صدایم کردند و رفتیم داخل و کارمندی با لباس مرتب و چندین نفر قبل از من در صف که صدایم کرد جلو و گفت چون بچه همراهم هست نیاز به صف نیست و می توانم از باجه مخصوص مادران استفاده کنم ..

جالب است در محل اداری و باجه مخصوص مادران ..

رفتیم و توضیح دادم و مدارک را چک کرد و گفت مطلبی نیست و می توان با پرداخت مبلغی معقول که به حساب اداره مربوطه واریز می شود کارم را طرف دو روز انجام دهند و تحویلم دهند ....

اداره جامعه به اداره خانواده ای می ماند که معقول و  مرتب نیازهای اعضای خانواده برآورد می شود و به موقع تامین می شود و احترام هست و تبادل افکار و تصمیم دسته جمعی در مورد هزینه ها که ثبات خانواده را تضمین می کند ...

البته دوستان دیگر که با علم جامعه شناسی آشنائی بیشتری دارند بهتر می دانند که اهرمهایی همچون بیمه های تامین اجتماعی ، آموزش رایگان  و امکان تحصیل در مقاطع بالاتر دانشگاهی با کار همزمان ، شغل مناسب ، میزان حقوق دریافتی متناسب با تخصص و تحصیلات و درآمد متناسب با هزینه ها و ارائه خدمات مناسب برای شهروندان در مراکز دولتی و خصوصی و .... تاثیر بسزائی در روحیه اجتماعی که در آن زندگی می کنیم و حفظ طراوت و شادابی و پایین آمدن درصد بزهکاریها و خشونتها دارد ...  

کاملا آشکار است که نمی توان با انبوهی از مشکلات ریز و درشت مالی و بدهکاری به این و آن و وام دریافتی پرداخت نشده و قسطهای عقب افتاده و بالا رفتن مداوم هزینه ها و نگرانی از شغل مناسب و در آمد کافی لبخند زد و شاد بود و مهربان بود و فریاد نزد و مشت نکوبید و پشت چراغ قرمز عقده های دل بیرون نریخت و با همسر و فرزندان و همکار و همسایه خشونت نورزید ..

به نظر من آرامش اجتماعی و آسایش اجتماعی معادله ای دو طرفه است که باید در یک کفه ترازو به توازن برسند چه در غیر اینصورت همین خواهد شد که هست ....  

دوستان مجال سخن به دست گیرند ...

نويسنده :بهار
تاريخ: پنجشنبه نهم تیر ۱۳۹۰ ساعت: 23:49

امروز برنامه ای را می دیدم به نام کودکی انسان که تحقیق جالبی است در بلاد اروپا بر روی رفتارهای اجتماعی اکتسابی از نوزادی تا بزرگسالی ....

گروههای تحقیق به کمک والدین و کودکان از نوزادی تا سنین بالاتر  سعی دارند بدانند که بشر چگونه و از چه سنی رفتارهای اجتماعی از قبیل کمک به دیگران و شراکت و احترام به حق دیگران و همکاری و ... را یاد می گیرد تا بتوانند با تدوین برنامه های مناسب از مهد کودک تا دبستان و مراکز آموزشی بالاتر کودکان را مهیا کند برای ورود به اجتماع ...

و من نگاه می کردم به کودک دو ساله که با خودخواهی اسباب بازی دوستش را می گیرد و دیگری برای سوار شدن به دوچرخه خود را به زمین انداخته و گریه می کند و آن دیگری خودخواهانه دیگران را در بازی شریک نمی کند و ... چقدر می بینیم در اطرافمان بزرگسالانی با همین رفتار و کردار ....

که چراغ قرمز را رد می کنند و خیابان یکطرفه را می آیند و مراعات نوبت نمی کنند و خستگی و مشکلات را بر دوش خانواده و دیگران می گذارند و از آدم و عالم شکایت می کنند و هروقت منافعشان اقتضاء کند دروغ می گویند و از له کردن دیگران ابایی ندارند و .... اسم همه اینها را هم زرنگی می گذارند و ..

بزرگسالانی که کودکی ناپخته داشته اند ، خوب تربیت نشده اند ، مهارتهای اجتماعی را فرا نگرفته اند  ، احساس مسئولیت پذیری ندارند و همچون کودکان نو پا در کودکی ذهنشان منجمد شده اند و این کودک درونشان باعث می شود به حرکات ناپخته و غیر عاقلانه و غیرقابل پیش بینی و دامن خانواده و همکار و اجتماعی را می گیرد ...

و می شود دختران و پسران و زنان و مردان جوان این دیار که اگر دو روز مامان و بابا و عمه و خاله نباشند در شام شبشان هم می مانند و به هربهانه ای به قهر به خانه آنها فرار می کنند و با فربان صدقه و عشق آتشین شروع می کنند و به ناسزا و فضاحت براحتی کانون زندگیشان را از هم می پاشند ....

ای کاش وزارتخانه عریض و طویل آموزش و پرورش و مسئولان محترم دیگر کمی هم اهتمام می کردند به صرف بودجه ای یرای تحقیقات مشابه تا به جای داشتن اجتماعی رشد یافته و پویا شاهد جامعه ای کودک صفت نباشیم ...  

نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه پنجم تیر ۱۳۹۰ ساعت: 11:53
 

نيمه هاي شب بود و من به ياد مردان مرد روزگار .....

و يادم رفت به مردي كه خود فراتر از زمانش بود و با كلامش و نوشته هايش مرا با مردي آشنا كرد

كه عشق به شخصيتش و محبتش  و قاطعيتش و تلاشش و رنجش و غمش همه زندگي تحمل را به من آموخت

يعني آن روز

كه حق بود

و دگر هيچ نبود ...

در پس پرده معبود

علي بود به سجود ...

هيچ كس بهتر از علي در باره علي نگفته است :

" علی (ع) یكی از شخصیت‌های بزرگی است كه به نظر من بزرگترین شخصیت انسانی است (پیغمبر (ص) را باید جدا كرد كه رسالت خاصی دارد) كه از همه وقت، امروز ناشناخته می‌بود، بدشناخته‌تر است كه كیست، محققین او را برای اولین بار می‌شناختند.

گاه علی (ع) را كه توی این جنگ‌ها یك قهرمان شمشیرزن است، توی شهر یك سیاستمدار پرتلاش حساس است و توی زندگی یك پدر و یك همسر بسیار مهربان و بسیار دقیق است و یك انسان زندگی است و در همه ابعادش می‌بینیم، تاریخ می‌گوید، تنها در نیمه‌ شب‌ها، توی نخلستانهای اطراف مدینه می‌رفته و نگاه می‌كرده كه كسی نبیند و نشوند و بعد سر در حلقوم چاه فرو می‌برده و می‌نالیده! هرگز، من نمی‌توانم قبول كنم كه رنج‌های مدینه و رنج‌های عرب و جامعه عرب و حق جامعه اسلامی و حتا یارانش، این روحی را كه از همه این آفرینش بزرگ‌تر است وادار به چنین نالیدنی بكند، هرگز!

درد علی (ع) خیلی بزرگ‌تر است و آن درد خیلی باید درد نیرومندی باشد، كه این روح را این اندازه بی‌تاب بكند! مسلما این همان درد انسانی است كه خود را در این عالم زندانی می‌بیند، انسانی است كه خود را بیشتر از این عالم می‌بیند و احساس خفقان در این عالم می‌كند.

مسلما هر كسی كه انسان‌تر است، پیش از آنچه هست در خود نیاز احساس می‌كند، انسان است، این است كه می‌بینیم علی (ع) قهرمان متعالی سخن گفتن و زیبا سخن گفتن و پاك سخن گفتن است، نمونه اعلا و متعالی شهامت و گستاخی در جنگ است، نمونه عالی پاكی روح در حد اساطیر و تخیل فرضی انسان در طول تاریخ است، نمونه اعلای محبت و رقت و لطافت روح است، نمونه عالی دوست داشتن در حد نمونه‌های اساطیری است، نمونه عالی عدل خشك دقیقی است كه حتا برای مرد خوبی مانند عقیل ـ برادرش - قابل تحمل نیست، نمونه اعلای تحمل است در جایی كه تحمل نكردن، خیانت است و نمونه اعلای همه زیبایی‌هایی است و همه فضایلی است كه انسان همواره نیازمندش بوده و ندانسته.

علی (ع) نه تنها امام است، در طول تاریخ هیچ شخصیتی با این امتیاز را نداشته كه یك خانواده امام (ع) است، یعنی خانواده اساطیری است، خانواده‌ای كه پدر علی (ع) است، مادر زهرا (س) است، پسر آن خانواده حسین (ع) [و حسن (ع)] است و دختر آن خانواده زینب (س) است.

درد علی (ع) دو گونه است: یك درد، دردی است كه از زخم شمشیر ابن ‌ملجم در فرق سرش احساس می‌كند و درد دیگر دردی است كه او را تنها در نیمه‌های شب خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه كشانده ... و به ناله درآورده است ... ما تنها بر دردی می‌گرییم كه از شمشیر ابن ‌ملجم در قرق سرش احساس می‌كند. اما این درد علی (ع) نیست، دردی كه چنان روح بزرگی را به ناله درآورده است، «تنهایی» است كه ما آن را نمی‌شناسیم!

باید این درد را بشناسیم، ‌نه آن درد را كه علی (ع) درد شمشیر را احساس نمی‌كند و ... ما درد علی (ع) را احساس نمی‌كنیم.  "

" دكتر علي شريعتي "

 

نويسنده :بهار
تاريخ: چهارشنبه یکم تیر ۱۳۹۰ ساعت: 23:29

خبر در سایت الف کار شده است مورخ امروز اول تیرماه سال 1390 با این تیتر :

همسرفرمانبردار می خواهید؟ به اینجا سفر کنید

و بقیه خبر ....

" پس از آنکه مالزی ماه گذشته خبر راه اندازی باشگاه همسران فرمانبردار را منتشر کرد، این باشگاه با همین نام در اندونزی نیز آغاز به کار کرد و توجه رسانه ها را به خود معطوف کرد.گزارش خبرگزاری مهر به نقل از رسانه های اندونزی، تشویق زنان به اطاعت کامل و آموزش راههای پاسخ به نیازهای همسران از اهداف این باشگاه اعلام شده که موسسین آن تعداد اعضای آن در اندونزی را 300 تن عنوان کرده اند.
ماه گذشته نیز باشگاهی به همین نام در مالزی اعلام موجودیت کرد و در مراسم افتتاح آن چندین زوج جوان ازدواج خود را با اعلام پایبندی به ارزشهای این باشگاه جشن گرفتند و عکسهای خبری منتشر شده از مراسم افتتاحیه این باشگاه را منتشر کردند. "

و بقیه خبر که نشان از انتقادها و اعتراضها دارد از سوی اسلامگرایان و مدرنیست ها و .....

و توجیه صاحبان این باشگاه از اهدافشان و تشویق زنان به اطاعت کامل از مردان برای جلوگیری از طلاق و از هم پاشیدن خانواده ....  

و من فکر می کنم که واقعآ چه چیزی می تواند دو نفر ..

مردی و زنی را کنار هم بنشاند ، آنها را زن و شوهر اعلام کند

زیر یک سقف بفرستد برای روزهایی ماههایی و سالهایی .....

 در کنار فرزندان یا بدون فرزند ..

در روزهای شادی و غم در داشتن ها و نداشتن ها در قهر ها و آشتی ها ...

در روزهایی که خودت هستی بدون آرایش و پیرایش و خسته و دلزده و گرفتار و هم خانه ات هم چیزی شبیه تو شاید هم بدتر ....

روزهایی که عشق پیدا نیست رفته پشت ابرهای اختلافها و تفاوتها و بهانه ها و دلتنگی ها ...

روزهایی که بین مردی و زنی فقط برگه ایست کمی سفید کمی نوشته با دو امضا ء ذیلش ....  

فرمانبرداری ؟!

اطاعت ؟!

ندیدن ؟!

نفهمیدن ؟!

تحمل محض ؟!

بی هویتی ؟!

بی ارادگی ؟!

چگونه می شود مطیع و فرمانبردار و بی هویت

دوست داشت ... عاشق شد

گر گرفت ...شکوفا شد....

 پا پیش گذاشت ... دستی دراز کرد و دستی گرفت ....

آغوشی باز کرد و آرامش داد ....

لطف گذاشت و مهر برداشت کرد ...

ناز گذاشت و نیاز دید ....

تفاوتها را به اشتراک گذاشت در دامن تشابهات ...

اخمها را به لبخند تبدیل کرد ....

اشکها را زدود به سرانگشتان مهر  ....

تکیه کرد و آغوش گشاد برای تکیه گاه بودن ....

چگونه می شود زندگی کرد روزها و سالها ....

و انگار کرد که لحظه ای بیش نبوده بین آن اولین نگاه و اولین تپش قلب و اولین داغی بوسه و این اکنون پر از محبت و مهر  ....

با شعور

با درک

با تحمل متقابل

با تشابهاتی بیش از تفاوتها

با عشقی عمیق سرشار از احترام به محبوب

با امید به پشت سر نهادن پله های زندگی دست در دست ...  


نويسنده :بهار
تاريخ: سه شنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت: 21:10

خبر در سايتهاي بسياري كار شده بود . با عكس و تفصيلات . دختر آقاي جعفر زاده كارمند دفتر حافظ منافع ايران در امريكا به نام خانم صبري جعفرزاده با عكسهاي بدون حجابش شده بود بمب خبري كه ايشان در برنامه اي  بنام كشف حجاب در تلوريون NPR شركت كرده و در كجاها كار مي كند و در چه مراسمي بدون حجاب و در چه مراسمي با حجاب نيمه و نصفه شركت داشته و ......

و من فكر مي كردم به سفري كه مدتي پيش داشتم به يكي از كشورهاي حاشيه خليج فارس و مهمان خانواده اي محلي بوديم  كه چندين دختر و پسر تحصيلكرده داشتند در بهترين دانشگاههاي انگليس و امريكا و خودشان هم يك پايشان اينجا بود و يك پايشان آنجا كه خانم صاحبخانه گفت مي خواهم عروسم را به شما معرفي كنم . دختر جواني بود زيبا و موقر با لباس و حجاب كامل خاص اين كشورها و كاملأ مقيد به شئونات اسلامي . البته خيلي هم شيك و مد روز كه برايم تعريف كرد بواسطه شغل پدرش از خردسالي در لندن بزرگ شده و مدرسه رفته و حالا در دانشگاه امريكائي اينجا  Fashion Marketing  يا همان بازاريابي مد را مي خواند .  

و من فكر مي كنم هيچ اعتقادي به اجبار و زور و مچ گيري و مواظبت و مراقبت پليسي نمي تواند در جامعه ريشه كند مگر در دل انسانها جوانه بزند و با روحشان آميخته شود كه از لندن به امارات برايشان يكي باشد در اعتقادشان .

 

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت: 18:46
 

لارا لوگان يك زن خبرنگار است با سالها سابقه در زمينه فعاليت در اخبار جنگ و برنامه اي  در شبكه سي بي اس دارد بنام  "60 دقيقه " . ولي اينبار او مهمان برنامه خودش بود تا از آن بگويد كه بر او رفت در شبي كه حسني مبارك  رفت و در ميدان تحرير جشن و پايكوبي بود . لارا که خود هیجان‌زده ‌به نظر می‌رسد رو به دوربین و در حالی که مردم پشت سرش هلهله‌کنان می‌رقصند، می‌گوید: «این همان چیزی‌ست که این مردم انتظارش را می‌کشیدند، آن‌ها برای این لحظه بود که هر روز به این‌جا می‌آمدند.»

بعد باطری دوربین کم می‌شود، نور کم می‌شود. راهنمای محلی لارا که پسر جوانی‌‌ست می‌گوید که آن‌ها باید آن‌جا را ترک کنند، چرا که او زبان جمعیت را که داشته‌اند درباره لارا حرف می‌زده‌اند، می‌فهمیده است.

جمعیت دیوانه‌وار لارا را از گروه جدا می‌کند، لباس را از تن او می‌کند، و در حالی که به قصد تکه تکه کردنش از هر سو او را به یک سمت می‌کشند و بر او چنگ می‌زنند و موهایش را می‌کشند، بارها و بارها به او تجاوز می‌کنند.

او همه این لحظات هر بار که به بالا نگاه کرد، تلفن‌های همراه را می‌دید که در همین حال از او فیلم و عکس می‌گرفتند.

شکنجه و تجاوز به لارا حدود ۲۵ دقیقه به طول انجامید. تا عاقبت زنی با روبنده و چادر سیاه به دل جمعیت رسید و دستش را دور او گرفت. لارا باز در معرض خطر بود، تا گروهی از سربازان به میان جمعیت آمدند.

لارا را به گروهش برگرداندند. چه چیزی یادش می‌آید؟ او صدایش می‌لرزد، اشک در چشمانش جمع می‌شود و از یکی از همکاران مرد گروه که او نیز کتک خورده بود حرف می‌زند: «مقابلم زانو زده بود و می‌گفت متاسفم متاسفم!»

او زنده ماند به خاطردو كودك خردسالش و به خاطر آنكه فرياد بزند كه آزرم و شرم از آن كساني است تنها به صرف مردبودن او را تنها به جرم زن بودن مورد تجاوز قرار دادند . بدويتي كه حتي حيوانات وحشي هم از آن شرمنده اند . اما تنها لارا لوگان نبود .  یک زن روزنامه‌نگار دیگر و گمنام‌تر از لوگان در همان شب کناره‌گیری مبارک از قدرت مورد آزارجنسی قرار گرفت. در میدان تحریر قاهره.

مریم نکیوی زن ۲۴ ساله‌ای‌ست که او هم مثل لارا لوگان درست در روز کناره‌گیری مبارک از قدرت قربانی آزار جنسی شد. آنقدر به سرعت این اتفاق افتاد که او به سختی توانست به خود بیاید. او جیغ کشید، او فریاد زد. واکنشی سریع! واکنش مردم چه بود؟

«مردم شروع کردند به فریاد زدن که ساکت باشم،» این چیزی‌ست که مریم به خبرنگار لوس‌آنجلس تایمز می‌گوید. آن‌ها به او گفتند: «شلوغش نکن! انقلاب را لکه‌دار نکن! ما مرد هستیم دیگر! خب ببخشید! خواهش می‌کنیم فقط برو!»

به گفته یکی از مسئولان  کمیته تحقيق ، آن‌ها در گفت‌وگو با ده‌ها زن خبرنگار دریافته‌اند که همه‌ آن‌ها به راحتی می‌توانند چندین مثال بیاورند. مثال‌هایی که نشان‌گر آن است که لوگان تنها زن خبرنگار قربانی آزار جنسی نیست، شاید فقط یکی از شجاع‌ترین آن‌ها باشد.

نمي دانم احساس شما چيست ولي من يخ زده ام . در دروني ترين نقطه وجودم قنديل سردش را احساس مي كنم ولي بوسه مي زنم به دستان شجاع اين زن كه نترسيد از نامش و آبرويش و به خطر افتادن شغلش و همه را به جان خريد تا كوس رسوائي كساني كه به نام مرد و انسان چنين فجايعي را رقم مي زنند از بام بيفتد. .

 

نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت: 23:54
آقاي دومنيك اشتراوس كان رئيس صندوق بين المللي پول و كانديد انتخابات آينده رياست جمهوري فرانسه از حزب چپ به اتهام تجاوز به خدمتكار هتل آنهم در اتاقي كه قيمت هر شب آن ۳۰۰۰ دلار است !!! از سوي پليس امريكا دستگير شده.  هنوز معلوم نيست كه اين واقعه ترفندي انتخاباتي است براي از ميدان بدر كردن حريف يا جناب آقاي رئيس كه معلوم شده مسبوق به سابقه هم هست در اين گونه امور مي تواند سر و ته قضيه را يك طوري هم آورد .

فكر مي كنم وقتي خداوند متعال سليقه و شعور به بندگانش مي بخشيد اين آقا رفته بود گل بچيند !