
غذای لذیذ و حمام و موسیقی چند نماد خاص هستند که ریشه عمیقی در تاریخ و جغرافیای کشور ترکیه دارند و تنها با تجربه آنها از نردیک می توانید ترکیه واقعی و مردمان و آداب و رسومشان را لمس کنید . بر اساس آمار سال ۲۰۰۵ ترکیه در تولید محصولات کشاورزی در رده هفتم جهان قراردارد. این کشور در تولید فندق, انجیر, زردآلو, گیلاس، به و انار در جهان اول، در تولید هندوانه، خیار و نخود، دوم، در تولید سیب زمینی، بادمجان، فلفل سبز، پسته و عدس، سوم، در تولید پیاز و زیتون، چهارم، در تولید چغندر قند، پنجم، در تولید تنباکو، سیب و چای رتبه ششم جهان، در تولید جو و کتان رتبه هفتم، درتولید بادام رتبه هشتم، در تولید گندم، چاودار و گریپ فروت رتبه دهم جهان و در تولید لیمو یازدهمین کشور جهان است. ترکیه از سال ۱۹۸۰ میلادی در تولید محصولات اساسی کشاورزی به خودکفایی رسیده و پس از آن سال نیز به رشد خود ادامه دادهاست.

در سال 2009 میلادی، سهم بخش کشاورزی ترکیه از تولید ناخالص داخلی، 9.3 درصد بوده است. نزدیک به سی درصد زمینهای ترکیه برای کشاورزی و کشت میوه و سبزیجات مناسب و 3.5 درصد زمینها نیز کشتزارها و زمینهای سبز دایمی است. 29.5 درصد نیروی کار ترکیه در بخش کشاورزی فعالیت میکنند. بخش عمدهای از نرخ رشد بالای تولید ناخالص داخلی ترکیه، مرهون توسعه کشاورزی این کشور بوده است. این توسعه حاصل اصلاحاتی اساسی است که دولت ترکیه با حمایت بانک جهانی از سال 2001 میلادی آغاز کرده است. خصوصیکردن بسیاری از سازمانهای دولتی در بخش کشاورزی، از جمله مهمترین این اصلاحات بود. فعالیتهای کشاورزی ترکیه در چند منطقه متمرکز شده است که عبارتند از: • کنارههای دریای مرمره. ، • اورتپه در سواحل غربی، • مثلث آدنا. ، • مرسین و اسکندرون در طول مدیترانه. ، • نواحی اطراف آنکارا. و عمدهترین محصولات کشاورزی ترکیه نیز عبارتند از: • توتون و تنباکو. ، • پنبه. ، • غلات و گندم. ، • زیتون. ، • فندق. ، • چغندر قند. ، • حبوبات. ، • مرکبات. ، • دام و طیور.
مردمان ترکیه دارای ذائقه ای حاص و سختگیر هستند و خوراک ها باید طعم مواد اصلی مورد استفاده در طبخ آن را به همراه داشته باشند نه اینکه آن را بین سس و ادویه پنهان کند و از ادویه جات و گیاهان معطر بسیار ساده به مقدار کم استفاده می شود. و از لیمو و ماست برای کامل کردن غذاهای گوشتی و از سبزیجات برای تعدیل کردن طعم روغن زیتون یا گوشت استفاده می کنند. همه وعده های غذایی اهمیتی خاص برای آنها دارد و بسیار متنوع و لذیذ طبخ و آماده می شوند و از سبزیجات و میوه تازه به وفور در آنها استفاده می شود و اکثریت خانمهای ترک و حتی بعضی از آقایان آشپزهای بسیار ماهری هستند .
چای شیرین و انواع نان و سمیت و پنیر های ساده و مزه دار شده و آب میوه تازه و برشهای خیار و گوجه فرتگی و کالباس و زیتونهای مختلف و مرباهای خوشمزه خانگی و خشکبار و املتهای پر ملات از واجبات میز صبحانه با " قهوه آلتی " هستند .
وعده های ناهار و شام معمولا در پنج قسمت صرف می شوند و شامل انواع سوپ و خوراک و مزه های ساده که ترکیبات متنوعی از بادمجان و کدو و گوجه و فلفل و پیاز و انواع حبوبات پخته شده با روغن زیتون است و چندین نوع غذای اصلی به همراه سالادهای متنوع و انواع دلمه و دسر های شیرین و میوه و در انتها خورده می شوند و بعد از جمع کردن میز با صرف چای یا قهوه ترک به پایان می رسد .
از انواع کبابهای معروف این کشور می توان به آدانا کباب و اورفا کباب که نوعی کباب کوبیده هستند و اسکندر کباب که برای اولین بار در سال 1867 میلادی توسط شخصی به نام اسکند افندی از شهر آنتاکیا در مرز ترکیه با سوریه به بورسا آورده شد و وجه تسمیه نامش هم به همین علت است و ورقهای نازک بریان شده گوشت گوساله است به همراه سس غلیظ آب گوشت و رب گوجه فرنگی و با ماست و نان پیتا سرو می شود .

و دونر کباب که ورقهای گوشت گوساله یا مرغ هست که روی سیخهای عمودی بریان می شوند و لای نان لواش مخصوص به نام پیده به همراه سیب زمینی سرخ کرده و گوجه فرنگی پیچیده می شوند و کباب شیشلیک که قطعات گوشت کبابی به سخ کشیده است .
و کاگ کباب که ورقه های بریان شده گوشت بره است که روی سیخهای افقی مثل دونر آماده می شود و روی سیخهای کوچک با نان پیده و ماست محلی سرو می شود اشاره کرد و البته باید توجه داشت که طعم دلپذیر کباب علاوه بر طبخ ماهرانه به خاطر نژاد گوسفند و گاو های پرورش یافته در مراتع باز نیز هست .

از دیگر غذای های لذیذ گوشتی می توان به لامحجون که نوعی پیتزای ترکی است که گوشت چرخ کرده به همراه ادویه معطر و پیاز را روی لایه ای از خمیر نازک بیضی داخل تنور می پزند و با جعفری خرد شده و کاهو و گوجه فرنگی سرو می کنند و انواع کوفته ها که از گوشت چرخ کرده مخلوط با ادو یه مخصوص، تخم مرغ و پیاز رنده شده به فرم های گرد،مستطیل یا دراز تهیه می شود و به صورت کباب شده ، سرخ شده و یا آب پز استفاده می شوند

و مانتی که نوعی راوبولی ترکی است با گوشت گوساله و بره و پیاز لای خمیر اشاره کرد .
و همچنین به علت نزدیکی به چهار دریای سیاه، مرمره، اژه و مدیترانه می توان طیف متنوعی از غذاهای دریایی را در رستورانهای ساحلی بنادر از کناره پل گالاتا و کوم کاپی تا انتهای بسفر و تراپیا و پیک تجربه کرد و بعد از نشستن در رستوران ، مرسوم است که سری به آشپزخانه بزنید تا ماهی مورد نظر خود را انتخاب کنید و در مورد نحوه طبخ آن با آشپز گفتگو نمایید و هر نوع ماهی با سبزیجات معین در کنار آن میل میشود و طعم کامل خود را پیدا می کند.
ماهی بونیتو با سیر و پیاز قرمز و ماهی آبی با کاهو مصرف می شود و بونیتوی بزرگ را ممکن است با ریشه های کرفس آب پز کنند و خال منخالی را قبل از کباب کردن با پیاز خرد شده پر می کنند و ماهی های تابستانی که جوان تر و خشک تر هستند را با گوجه و فلفل سبز آب پز یا سرخ می کنند و برگ بو همیشه به همراه ماهی آب پز یا کبابی سرو می شود. کباب کردن ماهی روی ذغال باعث معطر شدن گوشت ماهی با دود می شود و طعم فوق العاده ای به آن می دهد .

" هامسی " ماهی کوچکی شبیه ماهی کولی ذر ایران است که مردم دریای سیاه چهل و یک روش برای پختن هامسی دارند و در کنار پل گالاتا آن را سرخ می کنند و لای نان های بزرگ به همراه کاهو و گوجه فرنگی می فروشند و خوراک دریائی متداول دیگر در ترکیه صدف است که به صورت سرخ شده، آب پز، دلمه صدف یا پلو صدف سرو می شود و در طول ناحیه اژه. هشت پا و ده پا نیز به لیست مزه اضافه می شود.

البته هرگز نباید انواع دلمه ترکی را فرموش کرد . دلمه، اصطلاحی است که برای سبزیجات پر شده اطلاق می شود و از فعل ’دولدورماک‘ ( پر کردن) گرفته شده است و شامل " یاپراک سرما " یا همان دلمه برگ مو که با برنج و پیاز و ادویه جات مزه دار شده ملس در روغن زیتون آماده می شود و انواع کدو، بادمجان. گوجه، کلم و فلفل ذلمه پر شده با برنچ و گوشت است و همینطور " کارنی یاریک " که بادمجان سرخ شده با گوشت چرخ کرده ، پیاز، جعفری، سیر و گوجه فرنگی است

و بورک غذای مخصوص مراسم خاص که پخت آن نیازمند مهارت و حوصله فراوان است و ورقه های نازک خمیر است به اشکال گوناگون که با پنیر یا گوشت پر می کنند و سرخ می کنند
و انواع " پیلاف " یا همان پلوی فارسی که با گندم پرک شده یا برنج های کوچک همراه با پیاز و گوجه فرنگی خرده شده و فلفل سبز همراه با کره می پزند و با خوراک سبزیجات و گوشت و کباب مصرف می کنند .

بر خلاف تصور عموم توریستها که دسرهای ترکیه تنها به انواع باقلوا محدود است بیش از 49 دسر متنوع و معروف در ترکیه وجود دارد . و جالب آنکه میوه تازه فصل حتما در لیست دسر جای خاص دارد و بعد از آن پودینگ هایی که با نشاسته و آرد برنج و شیر و گلاب تهیه می شوند و انواع کلوچه ها و ورقه های شیرینی نازک پرشده با پسته و گردوی آسیاب شده همراه با شربت و خامه .
و لوکما که لقمه های کوچک ماست سرخ شده به همراه شربت است

و کانافه که نوعی شیرینی پنیری با شربت است
و اکمک کادایفی که نوعی نان پخته شده در شربت است که با خامه و گردو سرو می شود و ملکه دسرها به شمار می رود و بسیاری دیگر از انواع شیرینیهای لذیذ و خوش طعم و حتی شاه بلوط های شیرین شده که از دسرهای مخصوص شهر بورسا است .

علاوه بر چای خوشرنگ در استکانهای کمر باریک و قهوه ترک در فنجانهای ظریف کوچک و آب میوه های تازه ، نوشیدنی دیگری به نام " بوزا " هست که ریشه قزاقستانی دارد و دستفروشها در شبهای زمستان می فروشند و مخلوط غلیظی است از دانه های گندم تخمیر شده با دارچین و نخود

و همینطور " ساحلپ که نوشیدنی داغی است از شیر و پودر ساحلپ همراه با دارچین که برای سرماخوردگی و گلو درد هم بسیار مفید است .

هتل سورا که در آن اقامت داشتیم تصادفأ یکی از معروفترین کبابخانه های محله سلطان احمد را داشت

و کمی پایین تر از هتل نیز کافه رستوران بسیار معروف روملی بود که وجه تسمیه نامش از حصار معروف روملی است که دیواری ساخته شده به دور شهر استانبول بود در سال 1452 توسط بیزانسی ها که سه یرح عظیم مراقبت داشت و پس از فتح استانبول توسط سطان فاتح آثار این دیوار هنوز باقی است و مورد بازدید توریستها .

و کمی پایین تر در داخل بن بستی دنج کافه " حرابه " ( HARABBEH ) که جایی دنج بود با دکوراسیون دلچسب و چای و قلیان محشر که در شبهای بارانی خیلی می چسبید
و نبش کوچه یکی از معروفترین دونر کباب فروشیهای ترکیه که آب انار تازه هم سرو می کرد .
و در ورودی بازار آستارا در مجاورت مسجد سلطان احمد هم رستورانی مفرح بود که خانمهای ترک با سربندهای سپید نان پیده تازه می پختند و گروه موسیقی که همه شب می نواخت .

و یکی دیگر از رستورانهای عالی که ما در قدم زدنهای شبانه در اطراف هتل کشف کردیم رستوارن " شاهزاده ارزوم کاگ کباب " ( Şehzade Erzurum Cağ Kebabi ) بود که در محله سیرکجی و در یکی از کوچه های خیابان آ نکارا قرار داشت با میرهایی که بیرون از رستوران در خیابان گذاشته بودند و گارسونی بسیار خوشرو و آشپزی که تصادفا انگلیسی خیلی خوب می دانست .
و بریده روزنامه های نیوزویک و تایمز و روزنامه های محلی بر دیوار و روی میزها که این رستوران و کبابهایش را معرفی کرده بودند و لذیذترین کباب بره ای که در عمرمان خورده بودیم به همراه نان لواش ترکی یا پیده و ماست محلی مخصوص در ظرف سفالی و انواع مزه های تند بی نظیر و سالادهای خیار و گوجه و پیاز و پسرک که در سرمایی نمناک از باران با کباب داغ صفا می کرد و دیگر حاضر نبود نام مک دونالد را بیاورد .
برچسبها: سفر به استانبول
تلفن اتاق هتل زنگ زد و صدایی گرم با لهچه ای شیرین نامم را صدا زد :
- باهار ... نجه سیز ....
بیست سال پیش در اولین سفرم به همراه همسرم به لندن با او آشنا شدم . داستان زندگیش مرا به یاد قصه های آگاتا کریستی می اندازد و قطار سریع السیر شرق . استاد دانشگاه است در رشته تاریخ و فلسفه و اهل مغرب زمین و به خاطر عشقش به زنی زیبا اهل استانبول ترک وطن کرد و مسلمان شد و یک سال تمام هر شرطی را که خانواده دختر گذاشتند پذیرفت و آنها را راضی به ازدواج کرد و در این کشور رحل اقامت افکند و دیگر بازنگشت .
احمد حالا به همراه " دنیز " همسرش در خانه ای زیبا در جزیره ای سبز زندگی می کند و ما را دعوت کرد تا مهمانش باشیم .پسرم سر از پا نمی شناخت و عاشق دریا شده است و دریانوردی و کشتی و تماشای امواج آبی دریا . سفرهای دریایی در استانبول بسیار متنوع و ارزان قیمت است و هر روزه کشتی های بزرگ و کوچک و قایق های سریع السیر در اسکله های گوناگون ، مسافران را از سوی اروپایی استانبول به سوی آسیایی و بالعکس و همینطور به جزیره های نزدیک می برند .
با مترو به اسکله کاباتاش می رویم و در هوایی آفتابی و زیبا از روی عرشه کشتی بزرگ ، محو تماشای آبهای نیلگون دریای مرمره می شویم و مرغان دریایی که همراه همیشگی کشتی ها هستند و نمای زیبایی از سواحل استانبول که در افق چشمانمان قاب می شود و حدود یکساعت بعد مجموعه جزایر نه گانه سرسبزی در میان دریای مرمره به اعجازی انگار ، سر از آب بیرون می آورند .
جزایر پرنس یا به زبان ترکی پرنس آدالار نه جزیره نزدیک به هم هستند که شامل 4 جزیره بزرگ : بیوک آدا ، هئیبئلی آدا ،بورگاز آدا و کینالی آداو پنج جزیره کوچک : قاشیق آدا ، تاوشان آدا ، یاسسی آدا ، سیوری آدا و صدف آدا می باشند . جزایری که از دوران پادشاهی ییزانس تا زمان امپراطوری عثمانی محل تبعید شاهزاده گان و اعضای خانواده سلطنتی و معترضان بوده و وجه تسمیه نامش هم از این محل است و ترکیبی چمعیتی بسیار متنوعی از انواع و اقسام مذاهب و نژادها داشته .
در حال حاضر در این جزایر ویلاهای متنوعی ساخته شده و بسیاری در آن سکنی دارند و البته در هوای گرم و مطبوع تابستان جمعیت جزایر بسیار بیشتر است و تنها به وسیله درشکه و دوچرخه می توان تردد کرد و از جمله افراد مشهوری که در این جزایر زندگی کرده اند می توان به نویسنده داستانهای کوتاه ترکیه Sait Faik Abasıyanık و بازیکن افسانه ای فوتبال ترکیه Lefter Küçükandonyadis. و لئون تروتسکی که از روسیه تبعید شده بود و ناظم حکمت شاعر معروف نام برد .
بیوک آدا بزرگترین جزیره است که با آثار تاریخی همچون صومعه ای که تبعیدگاه شاهزاده گان بیزانس بوده . کلیسای آیا بورگی مربوط به قرن ششم ، کلیسای ایوس دیمیتریوس ، مسجد حمیدیه که به دستور سلطان عبدالحمید دوم ساخته شده و پلازهای زیبای ساحلی و رستورانهای گوناگون و درشکه و دوچرخه سواری به محلی جذاب برای توریستها تبدیل شده است .
و مقصد ما دومین جزیره بزرگ به نام هئیبئلی آدا ( جزیره خورجین ) است که تنها جزیره ای است که هرگز تبعید گاه نبوده و بسیار سرسبز و خوش آب و هوا است و دانشکده بزرگ افسری نیروی دریایی ترکیه در این جزیره است و کلیسای Kamariotissa به جا مانده از دوره بیزانس و قبل از فتح قسطنطیه و مقبره ادوارد بارتون سفیر انگلستان در دوره ملکه الیزابت و در بالای کوههای سبز ، صومعه ارتدوکس یونانی قرن یازدهم به نام Halki
و تا بخواهید خانه های زیبای چوبی در کوچه و خیابانهای که تا نزدیک به بالای کوه امتداد دارند و و کافه و رستورانهای ساحلی که سپیدی رومیزهای پاک شسته شده اش در کنار آبی مدیترانه درخشش معطری دارد .
احمد در ساجل به انتظارمان هست و ما را سوار درشکه می کند و شیب تند خیابان را به طرف بالا می رویم و از کوچه هایی رد می شویم که انگار در داستانی قدیمی نقاشی شده اند با خانه های رنگین و تراسهای دلگشای پر از گل و نیکمتهای در سایه درختان بلند شکوفا شده و مردمانی چند در آمد و رفت که زنیبیل های خریدشان را همراه پیاده رویهای طولانی کرده اند و تنها حضور تکنولوژی در دکلهای برق است و دیش های کوچک .
میزبانمان برایمان از جزیره می گوید و مردمان خوب و مهربانش و آرامشی که هست و من غرق شده ام در مه خیال و رویا که روی همه چیز سایه انداخته است و تو فراموش می کنی زمان و مکان را و دنیا چقدر ساده می شود در چند کوچه و خیابان و خانه و عطر افسونگر درختان کاج و حضور آبی دریا که چشمک زنان در هر افقی خود می نمایاند .
و صدای یکنواخت و موزون چرخهای درشکه که تبدیل به موسیقی پس زمینه جاده ای می شود که ما را تا بالای قله می برد

و چشم اندازی نفسگیر از ساحل و دریا و آبی بی انتهای مواج درخشان و چمنزارهای پر گل و شکوفه های بهاری و نوازش خنک نسیم روی گونه های رنگ گرفته از هوای پاک و چه پناهگاهی برای دوری جستن از هیاهو و تیرگی و تلخی روزمره گی ها .
و خانه ویلایی کوچک قدیمی اما بسیار زیبا با باغی دلگشا در پشت خانه و تراسهای رو به دریا و سلیقه بی نظیر خانم آراسته و خوشپوش خانه که قدیم و جدید را در دکوراسیون خانه اش به هم گره زده و همه محبتش را برای مهمانان در عطر و طعم غذاهای روی میز به هم آمیخته تا خانه را خانه خود بدانی و راحتی و آرامش را با فنجانی قهوه ترک در جانت جاری کنی
و حسرت آرزوی ماندن در این جزیره خیال چشمانت را لبریز کند و حالا بدانی چرا مرد مغرب زمین چنین شیفته و واله رویای زیبای مشرقی شده که همه گذشته و تاریخ را به کناری گذاشته تا دنیا از دریچه آبی چشمان همسری ببیند که نامش " دریا " است .
برچسبها: سفر به استانبول
زیباترین لحظات این سفر برایم سپیده دم ها بود . در آن تاریک روشنهای نمناک که همه خواب بودند و باران روی پنجره ضرب می گرفت و مرغان دریایی شوریده فریاد می کشیدند.
و من پنجره را باز می کردم و پرده ها با باد می رقصید و عطر درخت پر شکوفه کنار تراس شوریدگی ام را دو صد چندان می کرد .
و دیگر تاب از دست می دادم و بالاپوشی بر تن می کشیدم و در کوچه های تنگ روان می شدم و چه طعمی دارد این سحرگاهان خیس و پاهای بی قرار بر سنگفرشهای چند صد ساله و راهی که به پایین می لعزد و از میان رنگها و صداها می گذرد و چیزی غریب در وجودم نطفه می بندد و می بالد و می شکفد ...
حسی که نامی جز عشق بر آن نمی توان نهاد ..
و این بغض گلوگیر شیرین و این ضرباهنگ قلب و شوری روان در رگهای بدن و عجب شهری است استانبول که از عشق در آن فراری نیست و اگر عاشق نباشی شهر برایت تنها چند خیابان و کوچه و منظره بیش نیست و اگر عاشق باشی غوغائی است در هر سنگ و آجر و سفال و برگ و غنچه اش ....
که تو را به خود می خواند با خود می برد ....
و چشمها فرم به فرم هر لحظه را در خود می بلعد و ثبت می کند .....
در انگاره خاطره....
برای ابدیتی شاید ...
و من که از خاطر برده بودم معجزه باران را در این شهر و حالا انگار همه روزهای خوب یادگارم در این کوچه ها همراهم شده بودند و برایم نغمه می خواندند و دیگر هیچ نبود و همه چیز آغاز بود و انتهایی بر آن نبود و این شور بی بدیل زنده بودن و زندگی را لمس کردن و نوازش کردن و چشیدن و بوئیدن و در آغوش گرفتن و با آن یکی شدن .
و اینجا شهری است که تپه های بلند و راههای پیج در پیچش به کناره ختم می شود و به آبهای آبی بی انتها و به موچهای رقصان و قایقهایی که می روند و تو احساس می کنی این نوار بلند آزادی و رهایی است که در دست داری و این حس خوب رفتن و رفتنی ممکن فارغ از هر مرزی .....
و عجیب است که تاریخ نیز در این شهر جنگ را به عشق و هجران و وصال گره زده و در هر سو نمادی بلند بر پا است از عشق و برای عشق و با عشق و انتظار و حسرتی که جز در عشق های این سرزمین نمی توان جست و این شاید همان جاذبه بی بدیل مشرق زمین بوده برای مغرب نشینان دور ....
عشق و آوازهای عشق و ساحلی که می توان در کناره اش به تماشا نشست زوجهای افسون زده رویا بافته را که آفتاب در گوش هم نجوا می کنند و تو با خود می اندیشی که خوشبختی مگر چیزی جز این است که عشق را به رهایی و آزادی بتوان نچوا کرد دست در دست محبوب .....
و تلخی و سختی زندگی را همچون جرعه ای از قهوه غلیظ گس فرو داد ....
به شیرینی امید فردا و روشنایی آب .....
ترانه ای زیبا و دو صدایی از زوج هنرمند " شبنم و فاتح کیسا پارماک "
چه زیباست
بر زبان راندن دوستت دارم و دانستن آنکه دوست می داری
هر بهار ، هر روز و هر شب و هر ثانیه
دوستت دارم
دوستت دارم
و اینکه بتوانی بگوئی دوستت دارم چه زیباست ....
گرفتار آمدن در عشق سوختن در آتش است
مجنونی که هیچ نمی بیند و عالم و زمان را فراموش می کند
برای دوست داشتن نیازی به چند و چون و چرایی نیست
گذر دقایق بر زمان پیشی گرفته
شباهنگام باران بر پنجره می کوبد
آنچنان که طوقان عشق بر سواحل قلبم می تازد
و این تنهایی دیوانه وار شبانه
و من گوش به نوای گامهای عشق در قلبم سپرده ام
و حسرت داشتنت در درونم
دوستت دارم
و می خواهم صدایت را پیش از به خواب رفتن داشته باشم
تا سپیده دمان
گوشی تلفن را مگذار
بگذار رویاهای شبانه مان به رویاهای آفتابی گره زده شود
گرفتار آمدن در عشق سوختن در آتش است
مجنونی که هیچ نمی بیند و عالم و زمان را فراموش می کند
چشمانم زیباتر از پیش می درخشند
عشق قلبم را سرشار کرده
و لبخندی شادمانه در درونم هنگام گام زدن در خیابان
و سلامی گرم به عابران آشنا و ناآشنا
سلامی زیبا بر مردمان کشورم
سلام بر همه شما ...
و دوستتان دارم
باران ، دریا ، عطر خاک نمناک
پرنده گان و مرغان آوازه خوان دریایی
و من عاشق شعله های رقصان آتشم
و دختران روستای دالیلاریلال
و دستان معطر به خمیر نان مادران
همه شما را دوست می دارم
دوستتان دارم
محزون در کناری
نه توانی برای خوردن و نوشیدن
بدون تو .... بدون محبوبم ...
خواب بر من حرام است و جدایی همچون مرگ
موهایم را آنگونه که دوست می داریی می آرایم
جامه تیره بیشتر برازنده ام هست
و چای را با عطر لبمو بیشتر دوست دارم
من آنها را که تو دوست داری دوست می دارم
و آوارهای ترکی وطنت را
فانوس دریایی و عقابهای سیاه را
همچون تو ...
آرمان و شعرمان را همچون تو دوست می دارم
دوستت دارم
چقدر خوب است که متولد شده ای
که هستی ....
میلادت مبارک
بسیار دوستت دارم
بسیار دوستت دارم
با عشق تو هرگز مرا نیستی نیست ...
دوستت دارم ....
برچسبها: سفر به استانبول
روز دوم سفر غرق در گرمای ملایم آفتابی بخشنده از کنار گلهای زیبای محوطه راه افتادیم تا پسرم را به دیدار مکانی در این شهر ببرم که شاهد وقایع تاریخی چند هزار ساله بوده و از هرکدام یادگاری را در خود جای داده است میدان هیپودروم که در سال ۱۹٦ قبل از میلاد بدستور سپتیموس سئوروس امپراتور روم ساخته شد و در دوره بیزانس توسعه یافت و بعنوان مرکز مسابقات سوارکاری، نمایشهای مختلف، جلسات، تفریح و ورزش اهمیت خود را حفظ کرد .
در قسمت طویل این هیپودروم که به شکل U انگلیسی بسیار بزرگی بود، لژ امپراتوری به شکل بالکن قرار داشت. در وسط نیز دیوار کوتاهی که میدان پوشیده از ماسه را به دو نیم تقسیم می کرد و ارابه ها در اطراف آن به مسابقه می پرداختند و روی آن مجسمه های مختلف از جمله مجسمه سوارکاران و اسبهای مشهور جای گرفته بود. در دوره عثمانی نیز در این میدان گه گاه همانند روزهای گذشته فستیوال و نمایشهای با شکوه و جشن ختنه سوران شاهزاده ها که چهل روز و شب ادامه داشته برگزار می شد . بناها و یادواره های مهم نیز همواره در اطراف این میدان بر پا می شد. حمام ها، معابد و مراکز دینی، فرهنگی و اجتماعی نیز در همین حوالی احداث می شد. اماکن معروفی چون ایاصوفیه، مسجد سلطان احمد، موزه آثار ترک – اسلام و آب انبار یئره باتان در این محل جای دارد. کاخ امپراتوری بیزانس که کاخ بزرگ نیز نامیده می شد از میدان هیپودروم آغاز و تا کنار دریا امتداد می یافت. از این کاخ امروزه تنها زمین موزاییک کاری شده یک سالن بزرگ باقی مانده است.
زمین میدان هیپودروم امروزه ٤ تا ٥ متر مرتفع تر شده و اولین و قدیمی ترین نماد این محوطه " دیکیلی تاش " (ستون ابلیسک مصری) است . ابلیسک (obelisk) برگرفته از واژهای یونانی به معنای ستون برافراشته است . یک بنای یادبود باریک با قاعدهای مربعشکل که در بخش فوقانی آن یک هرم قرار داده شده و بر اساس اساطیر مصر باستان این بنا نماد اشعهای از اشعههای خورشید بود که به صورت سنگی درآمده است و "رع" الهه خورشید درون این سنگ قرار دارد. در زبان مصر باستان بر این بنا نام "تِجِن" (Tejen) نیز مینهادند، مصریان معتقد بودند بدنه بلند و باریک ابلیسک مظهر دفاع و محافظت و هرم رأسی بنا نیز مظهر دورکردن نیروهای منفی و باد و توفان است . فراعنه نامهای خود را در مکانهای مختلفی ثبت میکردند که یکی از آنها ابلیسک بود.
بخش فوقانی هرمی شکل قسمت اصلی بنا و نمادی مهم بود و تقدیم به خدا میشد تا نام اهداء کننده تا ابد باقی بماند. خطوط حکاکی شده بر روی ابلسیک به خط هیروگلیف میباشد و دربردارنده موضوعاتی همچون زندگی رع، سفرهای روزمره رع در آسمان ها و پیروزیها و جشنها است. البته نمادها ابلیسک چه در دوران باستان و چه اعصار و قرون بعدی محدود به مصر نماندند. رومیها از ابلیسکهای مصری تأثیر فراوانی گرفته و در بخشهای مختلفی از امپراطوری خود این نمادها را بر پا داشتند که از میان آنها میتوان به ابلیسک آرلس (Arles) در فرانسه، ابلیسکهای شهر بنونتو در ایتالیا (Benevento)، ابلیسک تیتوس سکستیوس آفریکانوس (Titus Sextius Africanus) در مونیخ و یا ابلیسکهای شهر روم در ایتالیا اشاره نمود. نمونههای ابلیسک را میتوان در تمدنهای آشور، امپراطوری اکسوم در نیجیریه، منطقه کرالا در سواح جنوبی هندوستان، امپراطوری بیزانس، بالاخص در کشور کنونی ترکیه، و یا حتی در پرو – ابلیسک تلوو (Tello) که در سال 1919 کشف شد – مشاهده نمود.
ابلیسک مصری میدان هیپودروم از سنگ گرانیت صورتی معادن اسوان مصر است و در 1490 قبل از میلاد به دستور توتموسیس سوم از سلسله ی هجدهم فراعنه مصر در معبد کاماک Karnak نصب شده و بعدها به دستور امپراطور روم کنستانتینوس در سال 357 به اسکندریه حمل شده و در سال 390 و دوره امپراطوری تئودوسیوس در میدان هیپودروم قسطنطنیه روی پایه ای مکعب شکل قرار گرفت که دور تا دور آن با نقوش برجسته حجاری شده که امپراطور را در حال تماشای مسابقات نشان می دهد.
دومین نماد این میدان ایلانلی ستون (ستون مار ) است که در اصل مجسمه سه مار در هم پیچیده بوده که از برنز ساخته شده و در داخل آن از سنگهای قیمتی استفاده کرده بودند و در سال 326 به عنوان یادگار پیروزی یونانیان به معید آپولو تقدیم شد و بعدها توسط امپراتور کنستانتین به استانبول آورده و در قرن 17 سرها ناپدید شدند اما بعدها یکی از سرها پیدا شده و در موزه ارکئولوژی به نمایش گذاشته شد .
ستون "اوءرمه دیکیلی تاش" یا ستون سنگ چین که 32 متر ارتفاع دارد و امپراطور کنستانتین آن را برای یادبود پدربزرگش بنا کرد و متعلق به صده دهم است و در ابتدا با پلاکهاب برنجی و مسی پوشیده شده بود که بعدها طی جنگهای پی در پی از روی آن کنده شده اند .
از آثار دیگر این میدان چشمه آلمان است که در سفر ما در حال تعمیر بود . بنایی زیبا که در آلمان ساخته شده و در سال 1898 از طرف امپراطور آلمان ویلهلم دوم به امپراطور عثمانی عبدوالحمید و شهر استانبول اهداء گردید . گنبد این چشمه که در اول ژانویه 1901 یعنی در اولین روز قرن بیستم طی مراسم خاصی افتتاح گردید از موزائیک های طلاکوب است.
پسرک محو تماشا است و زمان و مکان را از یاد برده است وحالا نوبت آن است که پای به نگین درخشان این میدان بگذاریم . مسجدی که معماری و طراحی و آذین شگفت انگیزش هزاران گردشگر را از هر آئین و مسلک و دین به خود جلب می کند .
نمادی از غرور امپراطوران عثمانی که معماران زبده را وا داشت تا در مقابل میراث بیزانس شکوه معماری اسلامی را به رخ بکشند و این چنین شد که به دستور پادشاه جوان ، سلطان احمد ، محمد آقا صدفکار بعنوان معمار ارشد در میان میدان هیپودریوم بنایی مجلل به پا ساخت با حیاطی وسیع و پنج درب ورودی و سه درب اصلی به داخل بنای مسجد و 6 مناره زیبای بلند که 4 عدد سه طبقه و دو عدد دیگر در دو طبقه ساخته شده اند و گنبد اصلی که به ارتفاع 43 متر و به شعاع 5/23 متر در بالای مکعب ساختمان قرار گرفته و گنبدهای کوچک اطراف که به طرزی بسیار ماهرانه و ظریف به هم متصل شده اند و روی ستونهایی معروف به پای فیل و به ارتفاع 5 متر قرار گرفته اند .
دکوراسیون داخلی مسجد تفاوت بارز دنیای مسیحیت و اسلام را به رخ می کشد . در مقابل ردیف نیمکتها و دیوارهای بلند و تیره کلیسا در این فضا یش از ۲۰۰ پنجره بسیار زیبای کار شده و چلچراغی عظیم ، نور را روی طرحهای ساقه و برگ و غنچه های گلهای لاله و رز و سمبل و میخک و انار به کار رفته در قالی ها و سنگها و ستونها متمرکز می کنند و ظرافت و دقت به کار رفته در دستان هنرمند صنعتگران انگشت به دهان آدمی می گذارد و آیات کتاب مقدس مسلمانان قرآن که بسیاری از آنها به خط سید کاظم غباری بزرگترین خطاط آن زمان نقش شده است .
و در میانه غور و تفحص میان این فضا چشم در چشم هشت مادربزرگ سرحال و شاد روسی از دهکده " بورانوف" می شویم . مادربزرگهای بورانوفسکی بابوشکی " Buranovskiye Babushki " همانها که در پستی در باره شان نوشته بودم و برنده یوروویژن شده بودند و حالا با لباسهای رنگی و چهره های خندان به دیدار استانبول آمده اند .
ساختمان مدرسه و مزار سلطان احمد ، کاخ ابراهیم پاشا وزیر اعظم سلطان سلیمان قانونی امروزه که در حال حاضر موزه آثار ترک – اسلام است مورد استفاده قرار می گیرد ، حمام ها، خانه های متعلق به عثمانیان، کتابخانه عثمانی بعنوان یکی از اولین نمونه های کتابخانه شهری، کلیسای آیا ایرینی، آب انبار بیزانس، بقایای بیمارستان سامسون و ضرابخانه عثمانی از جمله دیگر آثار جای گرفته در این محل است.
آفتاب می تابد و من دل در گرو این کوچه های باریک سنگفرش دارم که از قدم زدن در آنها سیر نمی شوم و یکی از این کوچه های پشت مسجد مرا به بازاری کوچک ولی بسیار شیک و خوش و نقش و نگار به نام Arasta می رساند .
که از قضا موزه موزائیک هم در این راسته است . خسته از گام زدنهای پی در پی دل می دهیم به گرمی مطبوع استکانهای کمر باریک لبریز از چای خوشرنگ و شیرینی و حلاوت باقلوای ترد که جان را تازه می کند .
برچسبها: سفر به استانبول

باران فصل مشترک بازگشت ما شد ....
از استانبول تا تهران ....
و عجب حکایتی است در این قطرات کوچک که بی محابا آسمان را به زمین کوک می زند و عطر خیس و شور دریا که فضا را می آکند و ناله های آوازین مرغان ماهیخوار که غنچه های خاطرات را در قلب آدمی می شکوفاند و بی قراری که در رگهای بدن نبض می زند و این اولین احساس من بود در قدم زدن روی سنگفرشهای کوچه های استانبول و روان شدن میان مهی سرد و دلچسب و خیره بر آسمانی خاکستری که درختان خیس بلند را قاب گرفته بود و به راستی استانبول را باید در ماه آوریل و روزهای بارانی و سرد و دلچسب ، عاشقانه به تماشا نشست .
چرا که اینجا شهر بی قراری است و شور و عشق .....

استانبول را باید آرام آرام مزه مزه کرد و این بود که روز اول را فقط در خیابانها و کوچه های تنگ و باریک و بلند که مدام پیچ و تاب می خورد روان شدیم و رنگها بود که از هر سو ما را در میان می گرفنتد از سنبلی شاد دیوارها تا صورتی و آبی تراسها و رنگ به رنگ ویترین مغازه های کوچک که گلیم و فرش و موزائیک را به جلوه می نشاندند.
و چه آرامش شادمانه ای در میان مردمان خندان و سرگرم گفتگو ....
و حتی کبوتران دانه چین و سگان خفته و گربه های بازیگوش که هیچ پروای آدمی نداشتند .....
و اصلا پروایی نبود .....
و ترسی نبود .....
و اضظزابی نبود .....
و این شاید همان شاه کلید خوشبختی است .. ...

برای آشنایی با این شهر کهن باید آن را لمس کرد و دست به دیوارهای سنگی کشید و دل به واژه های زیبای دستفروش ترک زبان سپرد که از اوضاع و احوال سخن می گفت و دختران زیبایش و بیماری مفاصلش و کولای گلسینت ( خسته نباشید ) را به شادمانی تشکر ادیدرم ( متشکرم ) پاسخ می گفت .....
و باید طعم و عطرش را چشید و نوشید ....
از بلوطهای برشته بوده داده معطر داغ ....
تا چای خوشرنگ شیرین و قهوه ترک غلیظ گس .....
و کبابهای رنگ به رنگ و ماست آب رفته درون ظرفهای سفالی و زیتون های تلخ بی بدیل ....
که زندگی در کامت می نشانند ....
و زمان را در کنار تنگه بسفر به آب روان سپرد ....
و نسیم را در جان نشاند و چشم در چشم با افقی دوردست شد ....
که از یاد مبری زندگی وقتی که آزادانه جاری است زیباست .....
و موسیقی که در رگ و پی مردمان این کشور خانه دارد....و شعرهایی همه شور در شبهایی همه شعر ....
و آوازهایی در حکایت حسرت و رنج و عشق و جدایی و وصال ....

اجمد کایا و ترانه بسیار زیبایش ...
söyle
بگو
و باران و عطر غنچه های گل که قلب مرا لمس کرد
بگو ....
من کجا هستم و تو کجا ؟!
بگو ماه که منولد شود ...
زمان چشم بر هم بگذارد
من کجا هستم و تو کجا ؟!
بیرون خانه برف می بارد و درون من باران فرو می ریزد
اشک مریز کوچک نازنینم ...
کمی دیگر صبور باش
قلبم می تپد و یارم می رود ...
چشمان من ...
اشک مریز ...
کمی صبور باش....
آی آی آی ....
عمرم در آتش می سوزد
و سوگند که باران و عطر غنچه های گل قلب مرا لمس کرد
من کجا هستم و تو کجا ؟!
بگو ماه که منولد شود ...
زمان چشم بر هم بگذارد
من کجا هستم و تو کجا ؟!
بگو باران .. به من بگو بی آنکه دست بر قلبم بگذاری ...
آسمان بگو ....
او کجاست ....
بگو ماه که منولد شود ...
زمان چشم بر هم بگذارد
من کجا هستم و تو کجا ؟!
بگو شب به تماشای کوه حسرتم بنشیند
بگو آیا نمی دانی او کجاست ؟!
پی نوشت : از همه شما عزیزان که مهمان خانه ام بودید متشکرم و پوزشم را در بی پاسخ ماندن کامنتهای پر لطفتان بپذیرید که مجالم اندک بود و شور بسیار و وقت تنگ .....

وقتی هواپیما روی عرصه وسیع و زیبا و درهم تنیده ای از ابرها و کوهها و زمینها و آبهای آبی رنگ بی بدیل قرار گرفت من به شهری می نگریستم به قدمت تاریخ ، از زمان سکونت فنیقی ها در کادیکوی تا سال 667 قبل از میلاد که مستعمره نشینهای یونانی مگارا این شهر را بنا نهادند و به افتخار پادشاه خود بیزاس نام آن را بیزانتیوم گذاشتند و امپراطوری هخامنشی به رهبری داریوش کبیر که در خلال جنگ با یونانیان شهر بیزانس را به تصرف خود در آورد و تا پایان زمان سلطنت اردشیر درازدست همچنان در اختیار ایرانیان باقیماند و سال ۱۹۶ که امپراطوری روم بر این شهر تسلط یافت وشهر رو به زوال گذاشت .

و کنستانتین بزرگ امپراطور روم شرقی که پایتخت کشورش را در سال 330 در تنگه بسفر به نام کُنستانتینوپل ( شهر کنستانتین ) بنا کرد که در گویش عربی آن را قسطنطنیه می خواندند و موقعیت استراتژیک بی نظیری داشت و گذرگاهی آبی بین دریای مدیترانه تا دریای سیاه بود و بزرگترین شهر اروپا که با چهارمین جنگ صلیبی در سال ۱۲۰۴ به تسخیر و غارت درآمد و سپس توسط امپراتوری Nicaean دوباره تسخیر و محاصره شد و در سال 1261 تحت فرماندهی میشل سوم درآمد و مرکز فرهنگ و تمدن یونانی و پیروان کلیسای ارتودکس یونانی بوده و محل بسیاری از کلیساهای با شکوه و عالی مانند آیا صوفیا و پاتریک کلیسای ارتودکس .

در ۲۹ ماه May سال ۱۴۵۳ سلطان محمد دوم فاتح بعد از ۳۵ سال محاصره با شلیک گلوله های توپ دیوارهای بنا شده توسط تئودوسیوس دوم Theodosius را در اطراف قسطنطنیه در هم شکست و شهر را فتح کرد و کاخ توپکاپی و بازار بزرگ و توپخانه را بنا نهاد و در سال ۱۷۷۰ میلادی سلطان مصطفی سوم با ضرب سکههایی نام استانبول ، که تا قبل از فتح آن به دست ترکان رواج داشت، و از واژه «ایستیم پولی» στην Πόλι که در زبان یونانی به معنی شهر یا مرکز شهراست، برگرفته شده بود ، را به صورت رسمی چایگزین قسطنطنیه ساخت .

سومین پایتخت و مرکز امپراتوری عثمانی که به کمک تشکیلات مذهبی و سرمایه و صندوق ذخیره امپراطوری و تلاش بی نظیر معمارانی همچون معمار سینان sinan و به کمک هنر سرامیک سازی و خطاطی ، بسیاری از مساجد ، حمام ها و ساختمانهای بزرگ شهر طراحی و بنا گردید و مردم از سراسر امپراطوری به سوی استانبول آمدند و یهودیان، مسیحیان ،مسلمانان و صوفیان با یکدیگر در یک جامعه بینالمللی زندگی را آغاز کردند .

راننده هتل در فرودگاه منتظر بود تا ما را از میان خیابانهای قدیمی زیبای شهر به محله ای برساند که نبض تاریخ استانبول در آن می طپد . محله سلطان اجمد که در بخش جنوبی خلیج روی تپه ای مشرف به آبهای نیلگون تنگه بسفر واقع شده و مجموعه ای است نفیس از دیوارهای به جا مانده از دوره بیزانس و آثار قلعه های رومی و کلیساهای کهن و مساجد بسیار مشهور و کاخها و ساختمانهای کوچک در میان کوچه ها و خیابانهای تنگ سنگفرش شده که آدمی را به تونلی هزار پیچ در تاریخ می برد .

پسرم با اشتیاق به تماشای ساختمانها نشسته و پرسان به دنبال هتل محل اقامت مان می گردد . در انتخاب این محل نهایت دقت را به خرج دادم تا هم ساختمانی نوساز و مجهز و زیبا باشد و هم نزدیک بناهای تاریخی و ایستگاه مترو . در انتهای خیابان دیوان یولو ( DIVAN YOLO ) که در زمان امپراطور کنستانتین جاده ارتباطی قسطنطنیه به رم بوده .

روبروی مسجد کبود یا مسجد سلطان احمد و در کوچه ای زیبا به نام تیکاره تانه ( TICARETHANEH ) به ساختمان بلند سپیدی می رسیم به نام هتل سورا ( SURA HOTEL ) . این هتل در پنج طبقه بنا شده و رستوران بسیار معروف و کافه آن در طبقه هم کف است و اتاقها در سه طبقه قرار دارند که هر طبقه با رنگی خاص طراحی شده است .

نکته بسیار جالب در این هتل طراحی داخلی بسیار هنرمندانه و زیبای آن است که در همان بدو ورود چشم را خیره می کند .

پرسنل هتل بسیار مودب و کارآزموده هستند و صبحانه عالی هتل با بهترین مواد غذایی ارگانیک تهیه می شود و همه چیر آن چنان برنامه ریزی شده تا مهمانان هتل در محیطی زیبا و آرام نهایت استفاده را از اوقات اقامت خود در این شهر زیبا داشته باشند .

اتاقی به رنگ آبی را انتخاب کرده ام که دریا را در رویاهای شبانه ام همراه داشته باشم .

در تراس کوچک اتاق که مشرف به باغی زیبا و کوچک و بامهای سفالین ساختمانهای اطراف است نشسته ام تا نوشته هایم عطر هوای بسیار خنک بهاری را به همراه آواز مرغان دریایی و شکوفه های نورس برایتان به سوغات آورد به پاس همه محبت شما عزیزان در این ایام غیبتم .
در اینجا حتی 24 ساعت شبانه روز هم برایم اندک است برای رفتن و رفتن و نوشیدن عطر خاطره هایم در جای جای این شهر بزرگ سبز با آبهای فیروزه ای رنگش . سعی می کنم تا زمان بازگشت باز هم برایتان بنویسم .
برچسبها: سفر به استانبول