بهار سبز

زندگي رسم خوشايندي است

نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۱ ساعت: 21:37




لیلای عزیز

در وبلاگ خوبش ...

http://mylovelyparadise.persianblog.ir/

ماهها است که برایمان می نویسد ...

از زندگی و سینما و عکس و کتاب و طعمهای لذیذ   ...

در تمام این مدت  ..

نگرانی آزار دهنده ای مثل دردی مزمن در گوشه فلبش داشت ..

اما هیچوقت از آن ننوشت و در باره آن نگفت  ...

او مثل همه زنان صبور سرزمینم ...

دردها را روی دوشش گذاشت ..

و در دستهایش شادی و زیبایی و طراوت را برایمان هدیه آورد ...

اما امروز او می خندد ...

از ته دل و با همه وجود ..

چرا که خبر سلامتی قطعی عزیزش را به او داده اند ...

حالا آن وزنه سنگین دیگر نیست ..

حالا زندگی آرامتر و روانتر و سبکبارتر جریان دارد ...

و من خوشحالم که او می خندد ..

از درگاه ایزد منان ، برای او و خانواده و عزیزانش ...

و برای همه شما دوستان خوبم آرزوی سلامتی و شادکامی دارم ...

ترانه   SMILE   را با صدای دمیس روسس به لیلای عزیز تقدیم می کنم  ...

 

 

موضوع: دوستان ,
نويسنده :بهار
تاريخ: شنبه سی ام مهر ۱۳۹۰ ساعت: 21:35

پست موسیقی شمال و شرق خراسان

زمینه آشنائی من با یکی از هنرمندان جوان و با استعداد آن خطه شد ...

آقای عبدالغفور محمد زاده ...

که کارشناس موسیقی محلی و مقامی در صدا و سیمای مرکز خراسان رضوی  است .

در سال 1356 در تربت جام به دنیا آمده ..

و معمول آن دیار از کودکی با موسیقی آشنا شد ..

دو تار نوازی را نزد عمویشان آموخت  ..

اولین بار در سال 1376 در جشنواره موسیقی فجر شرکت کرد ..

نوازنده جوانی بود در کنار اساتید بزرگ موسیقی تربت جام ..

تجربه ای ارزشمند و خاطراتی ماندگار ..

که او را واداشت به صورت جدی و مستمر به پژوهش و تحقیق در زمینه موسیقی محلی و مقامی بپردازد ...

در طول سالیانی که گذشت با سعی و تلاش فراوان و بهره گرفتن از محضر اسانید گرانقدر

 آرشیوی غنی از سبكهاي آوازي، غزليات، نواها و آواها گرد آوری نمود ..

و با استفاده از آنها فرهنگنامه موسیقی شرق خراسان

یا نام پیشنهادی استاد هوشنگ جاوید فرهنگنامه موسیقی تربت جام را تالیف نمود

که به معرفی جامع مقامهای سازی و آوازی و سبکهای مختلف خوانندگی درآئین های مختلف می پردازد ..

اصرار درستی دارد که موسیقی شرق خراسان را

که شهرهای تربت جام ، خواف ، کاشمر و تربت حیدریه را در بر می گیرد

نباید موسیقی جنوب خراسان نامید .

دو تار زیبایی می نوازد و خود نیز می خواند ..

برای آشنائی بیشتر با این هنرمند محقق و تالیفات و تحقیقاتش

می توانید به وب لاگش مراجعه نمائید که سخاوتمندانه آنچه در باره موسیقی محلی و مقامی می داند

با شما به شراکت گذاشته است ..

باشد که نسل امروز ایران زمین بیش ار پیش به میراث ارزشمند گذشتگان بها دهند ..

و از این نواهای سحرآمیز و جادوئی که حکایت سالها زندگی و عشق و مبارزه و غرور ملی است بهره مند گردند ..

برای این عزیز و همه عزیزان جوان و برومند این خاک

که عاشقانه به میراث داری هنرمندان قدیمی برخاسته اند موفقیت روز افزون خواستارم ...

آدرس وبلاگ ایشان :

http://ghafoormusic.blogfa.com

پي نوشت : موسيقي وبلاگ مقام الله نام دارد كه از اجراهاي زيباي اين هنرمند است

http://www.4shared.com/audio/0JR_7Phs/allahmp3sg.html



موضوع: دوستان ,
نويسنده :بهار
تاريخ: چهارشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 22:10

مدتی پیش در وبلاگم

مدرسه کوچک کالو و معلم  جوان و فعالش آقای شعرانی را به شما عزیزان معرفی کردم ...

امروز در وبلاگ ایشان خواندم که چاپ ششم کتاب " قصه کوچکترین مدرسه دنیا " منتشر شده است ...

کتابی است که تجربه های ارزشمند مردی را به همراه دارد

که  گامی نو در تعلیم و تربیت فرزندان این سرزمین برداشته

و حاصل کار چند ساله را با زبانی روان و گیرا با من و شما در میان می گذارد ...

برای خرید کتاب در تهران می توانید به آدرس زیر که توسط خود ایشان اعلام شده مراجعه نمائید :

خیابان بهار شمالی، کوچه شکیبا، کوچه شیرازی، شماره ۷، واحد ۲، نشر رسانش. تلفن :۷۷۵۳۰۵۳۶

موضوع: دوستان ,
نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 8:32


عبدالمحمد شعراني بيست و پنج ساله است  ....

در بند دير استان بوشهر به دنيا آمده ...

سرباز معلم بود كه او را به روستاي جمال آباد كالو ....

در 180 كيلومتري بوشهر و 25 كيلومتري دير مي فرستند ....

پدرش ماهيگيري بازنشسته است و مادرش خانه دار ...

مدرسه اي كه او معلمش شد فقط 4 دانش آموز داشت ...

وبلاگي درست كرد به نام " ديرتش باد " كه من سالهاست مي خوانمش ...

در باره روستا و مدرسه و بچه ها نوشت و نوشت ...

تا آنكه گزارشي تلوزيوني توسط كامران نجف زاده ....

در برنامه 20.30  شبكه 2 سيما پخش شد ....

 و اين باعث شد تا خيلي ها آقاي شعراني و مدرسه اش را بشناسند ...

گزارشي كه بعدها آقاي نجف زاده آن را ماندگارترين گزارش خود دانست ...

پاي مدرسه به صفحه شبكه هاي خارجي همچون سي ان ان و دويچه وله رسيد ..

و خيرين نظرشان جلب شد ...

و مدرسه بازسازي شد و جاده روستا آسفالت شد و آب و برق و تلفن به روستا آمد ...

شركت نفت هم همت كرد و كتابخانه مجهزي براي مدرسه ساخت ..

يادم هست آن روزها چه شوقي و ذوقي در وبلاگ آقاي شعراني بود ...

آقاي غريب زاده كارگردان بوشهري ...

مستندي ار اين مدرسه به نام " مدرسه كالو " ساخته است ...

اين معلم  دلسوز كتابي نيز به عنوان " قصه كوچكترين مدرسه دنيا " به چاپ رسانيده ...

دويچه وله در سال 2008 او را به عنوان دومين وبلاگ نويس برتر دنيا معرفي كرد ..

روزنامه همشهري او را جزء 7 قهرمان اجتماعي سال 86 معرفي كرد ...

و در سال 87 از طرف راديو ايران به عنوان سر بلند ترين چهره ايران شناخته شد ..

آخرين پست او را در وبلاگش در اينجا به امانت مي آورم ...

 ولي حتما به خانه وبلاگش برويد و با او و كودكان دوست داشتني مدرسه اش آشنا شويد ....

 

http://dayyertashbad.blogfa.com/

 

سه شنبه دوازدهم مهرماه سال 1390

کلاس آرام است _آرام تر از همیشه،اینجا انگار یک چیزی کم دارد ! نمی دانم لابُد چیزی مهمّی است . امسال مدرسه دختر ندارد !دخترها همه ابتدایی را تمام کرده اند و رفته اند راهنمایی و دبیرستان برای ادامه زندگی شان.حالا دیگر تیم مدرسه ما کهکشانی نیست ،ترکیب رویایی هم ندارد مثل تیم ملی فوتبال برزیل جام جهانی 94!

 

قبلن ها تا جارو دست می گرفتم مدرسه را جارو کنم ،دخترها از دستم می کشیدند اما امسال نمی دانم جارو دستم می ماند یا می رود !

 

روز اول مدرسه روز خوبی بود ،بعد از چند سال که اول مهرهای شلوغی داشتیم امسال بدون هیاهو و این ها بود !همیشه اول مهر مدرسه کالو آنقدر برنامه داشت که با برنامه وزیر آموزش و پرورش در تهران تفاوت زیادی نداشت !مدرسه ای که وزیر می رود برای به صدا در آورذن زنگ آغاز سال تحصیلی ،تنها مخاطبینش دانش آموزان و خانواده هایشان هستند اما مدرسه من مخاطبش مردمی است که دل شان به مدرسه ام گره خورده است ،دعایمان می کنند و برای موفقیت مان آرزوی توفیق دارند.فرقی هم نمی کند فاصله کیلومتری شان چقدر باشد.

 

بعدها در مورد اینکه چرا امسال در آغاز مدرسه برنامه خاصی نداشتیم بیشتر خواهم نوشت و گفت .

 

امیر رضا انشاء خوبی نوشته در مورد روز اول مدرسه ،پارسال جمله سازی اش خوب بوده امسال می خواهد انشاء نویس خوبی بشه ...

 

موضوع: بیوگرافی , دوستان ,
نويسنده :بهار
تاريخ: پنجشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 10:44

آقای محمد در وبلاگ باران   http://www.bojd.blogfa.com

صریح و گرنده و گویا می نویسد ...

خودش را معرفی می کند با شعری به طنز و وام گرفته از سهراب ...

اهل ایرانم من.

روزگارم خوش نیست.

تکه جایی دارم، خرده حرفی،

سر سوزن حقی !

همسری دارم ، سبز تر از برگ درخت

دوستاني ، بهتر از آب روان

 و ذره بینی در دستش هست که نکته های نادیده و شاید نادیده گرفته شده ...

را برایمان آینه می کند  ....

آنهم با نثری شعر گونه و صمیمی و ساده و از ته دل  ...

بخشی از نوشته هایشان را برایتان می گذارم  ولی حتما مهمان وبلاگشان شوید ...  

 

*به سلامتی  همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!

 

*کمپوت باز کردیم بخوریم ، به مامانم میگم : مامان فکرکنم مزش عوض شده ...میگه : آره

میگم : بریزمش دور ؟

میگه : نه بزار تو یخچال بابات میاد میخوره !!!! به سلامتی همه باباها....

 

*به سلامتی اونايی که بی کسن ولی ناکس نیستن..

 

*به سلامتی اونایی که خدا رو با غول چراغ جادو اشتباه گرفتن وقتی آرزویی دارن یادش میفتن...

به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که

 

بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند . .

 

*به سلامتی پدرایی که:شب خوابشون نمی بره و از غصه ی قسطای عقب افتاده تا صبح راه میرن.

 

که وقتی برا خانواده شون اتفاقی میفته،ادای محکم بودن در میارن و به همه روحیه میدن ولی خودشون وقتی تنها میشن،آروم آروم اشک میریزن.

*به سلامتی همه باباهایی که

رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه...

 

*به سلامتی مادر که بخاطر ما

شکمش را بزرگ کرد...

بخاطر آن مادری که همه چیز را با عشق عوض کرد.....!

 

*به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره

به راننده گفت :پول خورد ندارم واسه همه رو حساب کن....!

 

 به کودک خیابانی که چسب زخم میفروخت گفتم تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم

 

باز نه زخم های من خوب می شود ...

 

نه زخم های تو ...!

موضوع: دوستان ,
نويسنده :بهار
تاريخ: پنجشنبه هفتم مهر ۱۳۹۰ ساعت: 11:51

هفته گذشته وبلاگ پردیس  http://mylovelyparadise.persianblog.ir  ...

مسابقه ای در بار ه پاییز برگزار کرد ...

که وبلاگ خوب " یک سبد زندگی "

  http://razenarges.blogfa.com  

با نوشته های ساده و زیبا و  صمیمی و تصاویر  شاد  و منحصر به فرد ...

 برنده این مسابقه شد ..

این وبلاگ را خانمی می نویسند از دیار کوهستانهای زیبای  آذربایجان ...

با لطف و ذوق و سلیقه خاص مردمان آن دیار و شیرینی و طنزی دلپذیر ..

صریح و نکته بین و دلشاد و خودمانی و بی تکلف  ....

و پروفایل بسیار جالبی دارند که خواندنش را به همه دوستان توصیه می کنم  ...

موضوع: دوستان ,
نويسنده :بهار
تاريخ: چهارشنبه دوم شهریور ۱۳۹۰ ساعت: 23:55

امشب می خواهم وبلاگی  را معرفی کنم ..

که مدتی پیش بسیار تصادفی و به دنبال مطلبی در وب گردی هایم یافتمش ...

نویسنده ای که دانش سینما و فلسفه را ...

با عشق به موسیقی و تصنیف و ترانه  و نوستالژی گذشته در هم آمیخته  ...

و یکی از معدود وبلاگهایی بود که با لذت همچون کتابی نویافته ...

روزهای متمادی تمامی مطالب موسیقیایی اش را...

و نقد های سینمایی اش را و  روایت فلسفی اش را یک به یک با لذت خواندم  ...

امید که شما هم لذت ببرید ...

مطالب سینمائی اش در این آدرس است :

http://harighebaad.persianblog.ir

و درباره موسیقی در این آدرس قلم می زند :

http://taraneyedirooz.blogfa.com

موضوع: دوستان ,
نويسنده :بهار
تاريخ: شنبه هشتم مرداد ۱۳۹۰ ساعت: 0:17

پست زیر را از وبلاگ عزیزی

http://kakooti.blogfa.com

به امانت گرفته ام  که هم عطر خوشبوی نام وبلاگش " کاکوتی " به جانم نشست و هم نثر صریح و بی پرده دلسوزش به دلم .....

تصویر پردازی جالبی است است با لنز ابژکتیو از خودمان و خود خودمان  !؟...

"

چه بر سرمان آمده؟

می گویند نقاش قابلی است ! هست ! فارغ التحصیل ممتاز دانشکده ی هنر و مدرسِ حال حاضر ! مي گويند نقاشی هایش در یک گالری به قیمتی بالا فروخته شده ! برگزیده ای از کارهایش را می بینیم ... جانورانی کودکانه ، به شدت مسخره و نازیبا ... هنرش کشیدنِ حشرات لپ قرمز و کریه المنظر با چند حرکت قلم و احتمالا در چند دقیقه ... به به و چه چه ملت و شاید ! چند منتقد ... و عاقبت قالب کردن چیزی هایی که نه نشانی از هنر در آن می بینی و نه زیبایی ، به قیمتی گزاف ... فقط به دیدگان ات شک می کنی و به شعورت !

می گویند پزشک حاذقی است ! هست ! جز نفرات برگزیده ی کنکور پزشکی ! همراه بیمار هم اگر وارد مطب اش شوی بدون نامه بستری و عمل جراحی فوری خارج نخواهی شد ... حتی اگر مشکل بیمارت با چند قرص ویتامین حل شدنی باشد باید زیر تیغ اش برود یا از ظن او رو به قبله شود!

می گویند مهندس کارآمدی است ! امضایش پای بهترین نقشه های ساختمان های شهر ! بزرگترین شاهکارش اما این که ساخته هایش را به چند برابر ارزش واقعی به شما خواهد انداخت !

نمایندگیِ یکی از بزرگترین رستوران های کشور را دارد ! غذایش  فقط به درد خاکروبه می خورد ... رستوران اش اما همیشه مملو است از جمعیتی باور نکردنی !

و ... و ... و ...

مقصر هنرمندی نیست که چرندیاتی همچون شپش های خضاب کرده  با رنگ و روغن را می فروشد ( آگهی بازرگانی : من هم بی هیچ دانشی از نقاشی می توانم قورباغه ی بنفشی با خال های زرد بکشم که طرحِ چهار خانه ی پنهانی داشته باشد  با لب ها و لپ های ماتیک زده که  کمی بالاتر از ناخن های مانیکور شده اش , النگوهای مادر بزرگم بدرخشد , فقط کافیست سر کیسه را شل کنید) ، مقصر او نیست که  قار قار کلاغ را جای ترانه  ، خزعبلاتی را به جای داستان های روشنفکرانه و یا مزخرفاتی را به جای فیلم می فروشد ... مقصر پزشک حاذق دیروز نیست که مطب اش دکان چانه زنی بر سر جان است ... مقصر حتی آن مهندس زیبا سازِ دیروز هم نیست که امروز امضایش را به  فقط روی شمش می اندازد و مقصر حتی رستوران دارها هم نیستند  ... هنرمندان ، پزشکان ، مهندسان ، آشپزها و ... از این دست را شاید همه بشناسیم ... در هنرمند بودنشان ، کار آمدی شان گاه هیچ جای شکی نیست اما این که تاجر می شوند گناه چشم ها و گوش ها ، ذائقه و شعور ماست . وقتی تحت تاثیر شایعات ، انتقاداتِ عده ای نابلد و یا شاید همدستِ دکان دار، به آن چه خود می بینیم و می شنویم شک می کنیم  و و تحت تاثیر تلقینات صاحب اثر یا عده ای ذی نفع برای هر چیز بی ارزشی کف می زنیم و هلهله می کنیم ، تبلیغات می کنیم و مشتری می شویم  حق مان است چغندر را به جای گوشت خورشت کنیم ... جکایت ، حکایتِ سالاریِ چغندر نیست ،  حکایت به قهقرا رفتنِ سلیقه ی ماست ... و امضا دادن به  عده ای سود طلبِ سواستفاده چی که شعورمان را زیر سوال ببرند.

وقتی چشم و گوشمان را روی ساعت ها و ماه ها تلاشِ آنان که باید می بندیم ،  وقتی برای نقاشی های ذهن یک کودک 4 ساله درفردی 40 ساله کف می زنیم ، جایی برای هنر فرشچیانی نمی ماند ... وقتی برای هر "یک توپ قلقلیِ سرخ و سفید و ابی " سوت می زنیم ، هنرمندان ترانه سرایی که  سال ها مرده می پنداشتیم را باید فقط در کانال من وتو وان ببینیم و آه بکشیم ، تا زمانی که از فبلم ها و سریال های صدتا یک غاز لذت می بریم ، جای خالی فیلم سازانِ در بند و فراری و دور از وطن را احساس نخواهیم کرد ... تا زمانی که با خوردنِ هر خاکروبه ای به به چه چه می کنیم ، چه نیاز به پختنِ آنچه مستلزم وقت و مواد اولیه ی ممتاز و هنر آشپزی است؟! تا زمانی که برای هر پزشکی که نه یک بار و دو بار به سهو و اشتباه ، بلکه هر روز و هزاران بار روی جانِ انسان ها قمار می کند تبلیغ می کنیم ، چه نیاز به داشتنِ دانش پزشکی؟ قدری شمِ تجارت کفایت می کند! تا زمانی که چشم روی هر جنایتی بر کالبد اندیشه می بندیم  ، خواه ناخواه دست هایمان گره سازِ طناب دار می شود بر گردنِ هر نوع هنرِ بی گناهی  که حق ماست.

در نبود گوشت چغندر سالار نمی شود ... سالاری اش زمانی است که هر چغندری را می پذیریم ، تایید می کنیم و برای همیشه ذائقه مان را به آن عادت می دهیم. "

 



موضوع: دوستان ,
نويسنده :بهار
تاريخ: پنجشنبه سی ام تیر ۱۳۹۰ ساعت: 9:34

با توجه به استقبال و خوشامد دوستان از موسیقی های جدیدی که ضمیمه وبلاگ کرده ام ...

جا دارد یاد کنم از دوست گرامی که وبلاگ خوب   http://www.cafeblog.ir   را با ذوق و سلیقه اداره می کند..

و هم کافه دنج و زیبا و خلوتی دارد ...

و هم فضای وبلاگش با نثر ها و شعرهای ساده و صمیمی و زیبایی آذین شده است ...

و مهمتر از همه موسیقی های فوق العاده که با وسواس انتخاب می کند...

و برای هر پست می گذارد و تعدادی را هم برای شراکت گذاشته که در وبلاگ موجود هست و می توانید لذتش را ببرید ........    

شعری از او که توازن کلمات و قافیه و وزن و لطافت احساسی که پشت آن است به دلم نشست خیلی ....

عشق عشق است
حتی کهنه اش

بعضی عشق ها
شدتشان بیشتر و بیشتر می شود
وقتی که عمرشان زیاد و زیاد تر می شود

خصوصا عشقی که من داشته باشم
آنهم به تو!

زخم زخم است
حتی کهنه اش

بعضی زخم ها
تازه دردشان شروع می شود
وقتی کهنه می شوند

خصوصا زخمی که تو زده باشی
زخمی که من خورده باشم

خاطره خاطره است
حتی کهنه اش

بعضی خاطره ها
عزیز تر می شوند
هرچه ;کهنه و کهنه تر می شوند

خصوصا خاطره ای که من داشته باشم

خاطره ای که از تو داشته باشم

 

 

موضوع: دوستان ,