بهار سبز

زندگي رسم خوشايندي است

نويسنده :بهار
تاريخ: جمعه بیست و نهم آذر ۱۳۹۲ ساعت: 21:53

 

نوشتن همیشه برایم حس و حال خاص داشته . نیاز به خلوت دارم و تمرکز و فضای دلخواهم و این روزها در خانه و محل کار آدمها در لباسهای تیره نمناک و خیس و چروک مدام در رفت و آمد بودند و هر کدام بخشی از مشکلات و بیماری و روزمره گی هایشان را روی شانه هایشان حمل می کردند که عطر تند و گس کسالت و بی حوصلگی در هوا می پراکند و من دلتنگ دیدن رنگهای شاد سبز و آبی و نارنجی و گل بهی بودم و عطر کیک بادامی خانگی و فنجانی چای تازه دم و قهقهه های بلند کشدار مردانه که فضا را به لرزه درآورد و آراستگی طنازانه زنانه که چشم را نوازش دهد.

دستهای ماهر و مهربان خانم آرایشگر در چشم به هم زدنی همه هفته را از خاطرم پاک می کند و پسرک سبد خرید را از آرد و شکلات و وانیل پر می کند و من چشمم روی کامواهای رنگین قفسه مغازه مجاور قفل می شود . در این هوای سرد  چه چیزی بهتر از شومینه ای کوچک و گرم و برشی معطر از کیک شکلاتی و فنجانی قهوه داغ و انگشتانی که آرامش و بی خیالی رخوتناکی را در گره های بزرگ رنگین به هم می باقند و صدایی محشر و مردانه و گرم و نوازشگر که مثل رودخانه ای از خیال در هوا جاری می شود .       

پیشاپیش یلدایتان طولانی و شادمانه باد .

 

 

ترانه ای زیبا از " لئوناردو کوهن "

If it be your will

 

اگر خواست تو باشد که دیگر سخنی نگویم

و صدایم خاموش باشد همانگونه که پیش از این بود

پس سخنی نخواهم گفت

باید این خاموشی را تاب آورم تا از برای من سخن گفته شود

اگر خواست تو باشد

اگر خواست تو این است که چنین نوایی باشد

من از این ویرانه تو را خواهم خواند

و از این تپه ویران ستایش تو طنین خواهد انداخت

اگر خواست تو باشد که من تورا بخوانم

 

اگر خواست تو باشد ، اگر ممکن است

بگذار رودها طغیان کنند و تپه ها شادمان شوند

 و رحمتت فراگیر شود بر همه قلبهای سوزان در دوزخ

تا نیک شویم و ما را به خود نزدیکتر بدار

و در خود گرفتار نما همه فرزندانت را

دراین خرده روشنای ما ،  همگی آماده مرگ

و این شب را پایانی بخش

اگر خواست تو باشد

اگر خواست تو باشد 

 

لینک ترانه

http://s5.picofile.com/file/8104958976/LeonardCohen_if_it_be_your_wil.mp3.html

 

 


نويسنده :بهار
تاريخ: یکشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۲ ساعت: 18:47

پایتخت هنوز به سختی نفس می کشد . با بغضی آمیخته به حسرت خیابانهای برف گرفته استانهای سرد را تماشا می کنم و دلم هوای عطر شیرین و ترد آن دانه های سرد را دارد و سرمایی سخت و گزنده که همه اعضای بدن را سرحال می آورد و عجیب طعم اکسیرژن دارد و بازی در آن حجم سپید و کودکانه به هر سو دویدن و گلوله های شادمانی را بر سر و روی هم فرود آوردن و گونه هایی که رنگ سلامتی به خود می گیرد و دستهایی کرخ شده و بی حس .زمستان همیشه برایم تداعی چند خاطره ماندنی است . چکمه های قرمز پلاستیکی که داخلش خز کرم رنگ داشت و چندین ماه مجبور شدم بیست در کارنامه کلاس اول مدرسه ردیف کنم و هر روز در راه مدرسه نوک بینی بر شیشه فروشگاه کفش ملی بفشارم تا مادر راضی به خریدشان شود و شبهای بلندی که پدر نبود و به ماموریتهای کاری می رفت و مادر رختخواب ما را در اتاق خودشان می انداخت و کنار چرخ خیاطی می نشست و صدای یکنواخت و مداوم زبانه ای که تند و تند روی پارچه سوراخهای ریز می انداخت و  کوک می زد با آهنگ گرم و ملایم گوینده داستان شب در رادیو بزرگ گوشه طاقجه به هم می آمیخت و من امیر ارسلان نامدار را در بیابانی پر برف خواب می دیدم و گرمای مطبوع بخاری نفتی گوشه اتاق که وقتی سرد و یخزده از مدرسه می آمدم امنیت خانه ای مهربان را هدیه می داد و چه شیرین بود زندگی با کمی گرما و سفره ای کوچک اما معطر و مادری که محبتش همه ترسها را با خود می برد و پدری که مزده آمدنش  همه هیجان بود و عشق و بعدها که بزرگتر شدم ، پسردائی بزرگ که در سوئد درس می خواند برایمان بسته های پستی سوغاتی می فرستاد با کلی مجله های بافتنی و قلاب بافی برای مادر و شیشه های قهوه تلخ و معطر برای پدر و شکلات های تخته ای برای برادرم و کاستهای ترانه های گروه ABBA   برای من ...


نويسنده :بهار
تاريخ: دوشنبه هجدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت: 21:38



قبل از هر چیز از لطف و مهربانی همه دوستانی که در این مدت غیبت طولانی مهمان خانه ام بودند و جویای حالم بسیار متشکرم . در اندک فضای مساعد پس از توافق های اخیر ، دعوتنامه ها برای کنفرانس و نمایشگاه و جلسات کاری سرازیر شد و هر چند روز از کشوری به کشوری دیگر در سفر بودم و فراغتی نبود مگر برای احوالپرسی کوتاه از پدر و مادر و پسرم و خوابی اندک و غرق شدن در میانه انبوهی از مکاتبات و گزارشات و قراردادها که نیاز به تمرکز و مطالعه و دقت بسیار داشت و دیگر مجالی نبود برای نوشتن . چند روزی است که بازگشته ام و پسرم در کلاس ورزش مدرسه دچار ضرب خوردگی مچ پا شده است و می بایست به پزشک مراجعه می شد و عکس و آتل و مراقبت و پدر و مادرم که باید به خانه باز می گشتند . امشب اولین شبی است که اندک فراغتی است و خانه آرام است و پسرم حالش بهتر است و فردا می تواند به مدرسه برود و شامی گرم روی اجاق عطر می پاشد و  می شود چند ساعتی از همه چیز منفک شد و در آغوش موسیقی دل آسوده کرد .

 

 


باران تند و سریع روی شیشه  پنجره های بلند ضرب گرفته است و عطر خوب خاک خیس هوا را انباشته و من به آن انبوه سپید متراکم فکر می کنم که آخرین شعاع آفتاب را در خود می بلعید و فاصله ها در کسری از زمان  به هیچ بدل می شد و جهان چه کوچک می نمود وقتی صبحانه را در پرواز و شام را در غروب ساحلی گرم و وعده نهار چند روز بعد را باید در میانه جلسه ای پرکار در طبقه چندم ساختمانی صرف کنی بی مجالی برای اندیشیدن به زمان که در عقریه های پر شتاب رنگ می بازد .

 

 


فخری عزیز روزهای نبودم را شمارش کرده است . گویا به 18 روز رسیده و من انگار تنها چند ساعت پیش از اینجا رفته بودم . ترانه ای پر خاطره را به شما عزیزان تقدیم می کنم که  سالها رویای دخترکی را رنگ می زد که با اشتیاق پرواز هواپیماها را در زمینه آبی آسمان دنبال می کرد با آرزوی آنکه روزی خود مسافر سرزمینهای دور باشد .

 

 

 " هتل کالیفرنیا  " یکی از ترانه های به یاد ماندنی گروه لوس آنجلسی راک  " ایگلز "   ( EAGLES BAND  ) است و برای اولین بار به عنوان تک آهنگ در سال ۱۹۷۷ توسط دان هنلی ، گلن فری ، دان فلدر ، جو والش  و  تیموتی ب. اسمیت اجرا شد و هنوز هم بسیاری این گروه را با این آهنگ می شناسند .

لینک دانلود

http://s5.picofile.com/file/8103406834/Hotel_California.mp3.html