اين روزها مهماناني دارم از ديار زيباي تاجيكستان ..
براي تجارت آمده اند اما گوئي عطري آشنا به همراه دارند ...
عطري از ايران زمين پهناور ...
كشوري كوهستاني و سرسبز و باران خيز كه که رشتهکوه پامیر آن را پوشاندهاست و رودهايي پر آب همچون سیر دریا (سیحون) ، آمودریا (جیحون) ، رودخانه زرافشان و .... در آن روان هستند و زماني بخشي از سرزمين باستاني " سغد " بوده و در زمان داريوش يكم به امپرانوري هخامنشي پيوست و پس از حمله اسكندر مورد تاخت و تاز اقوام باختر، تخارستان، کوشانیان، ساسانیان، هفتالیان ، خیونان ،خوارزمشاهیان، ایلخانان مغول و تیموریان بود . در سال 715 امويان تصرفش كردند و تاجيكستان به مهد فرهنگ و ادب پارسي دري تبديل شد و جاده ابريشم از ميان آن عبور كرد . در سال 1866 و 1868 ميلادي تحت سلطه تزار روسيه قرار گرفت و بعد از انقلاب اكتبر ابتدا بخشي از جمهوري ازبكستان در اتحاد جماهير شوري شد و بعدها جمهوري سوسياليستي شوروی تاجیکستان به عنوان جزئی از اتحاد جماهیر شوروی و از جنوب با افغانستان، از غرب با ازبکستان، از شمال با قرقیزستان، و از شرق با چین همسایه است.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در سال ۱۹۹۱ ، تاجیکستان مستقل شد اما به مدت پنج سال دچار جنگي داخلي بین دولت تحت حمایت مسکو و مخالفان اسلامگرا (به رهبری عبدالله نوری) شد . در این جنگ، بیش از ۵۰ هزار نفر کشته و بیش از ۷۰۰ هزار نفر بیخانمان شدند. در سال ۱۹۹۷ میلادی با وساطت سازمان ملل متحد، پیمان صلح به امضای دو طرف رسید. حکومت تاجیکستان، جمهوری است و رئیس جمهور کنونی این کشور امامعلی رحمان است که پیشتر رئیس یک مجتمع کشاورزی بود و بعد به مقام ریاست شورای عالی تاجیکستان منصوب شد و در سال ۱۳۷۳، به مقام ریاست جمهوری انتخاب شد. پس از پایان دورهٔ پنج ساله، او دوباره در سال ۱۳۷۸ به مدت هفت سال دیگر به این مقام برگزیده شد.
واژهٔ تاجیکستان از دو بخش «تاجیک» و «ستان» تشکیل شدهاست که به معنای «سرزمین تاجیکها» است. پایتخت تاجیکستان شهر دوشنبه است و زبان رسمی آن پارسی با گویش تاجیکی است، گرچه زبان روسی نیز کاربرد گستردهٔ بازرگانی و حکومتی دارد. واحد پول تاجیکستان، سامانی نام دارد و هشتاد درصد جمعيتشان تاجيك هستند و مابقي ازبک ، روس، اوکراینی، چینی، کرهای، تاتار و غیره هستند. دین بیشتر مردم اسلام است و اكثريت سني مذهب هستند و اقليتي از آنان نيز پيرو شيعه اسماعيلي . شیعیان بیشتر در بدخشان زندگی میکنند. غیر از دین اسلام اقلیتهای دینی آن مسیحیت، یهودیت، زرتشتی، بودایی است. طریقت نقشبندیه تصوف نیز در تاجیکستان وجود دارد .
تاریخ و فرهنگ تاجیکستان بخشي از تاريخ ايران زمين است و يادآور زماني كه زبان پارسی دری جانشین زبان پهلوی شد و نخستین شاعران پارسیزبان از این ناحیه به پا خاستند، به ویژه رودکی، که پدر شعر پارسی محسوب میگردد . در نخستین سدههای هجری، خراسان و تاجيكستان مهد تمدن و علوم ایرانی بودند و بزرگانی مانند ابن سینا و فارابی را در خود پرورند. حکومت سامانی نیز از تاجیکستان برخاستهاست.
از شخصيتهاي به نام اين كشور مي توان از " باباجان غفورف " تاریخدان و نویسندهٔ کتاب تاریخ تاجیکان ، " تیمور ملک " از شخصیت ها و قهرمانان تاریخی تاجیک ، " بانو گلرخسار " شاعر معاصر تاجیکستان كه از همراهان مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو و سیمین بهبهانی و بسیاری از دیگر شاعران و اهل فرهنگ و هنر ایران بوده و می باشد نام برد .
" نگینه امانقلوا " (به فارسی تاجیکی: Нигина Амонқулова) در سال 1986 در ديار زيباي پنجكنت تاجيكستان به دنيا آمد . زادگاه استاد ابوعبدالله رودکی، پدر شعر فارسی، و لایق شیرعلی، شاعر بزرگ . از كودكي به موسيقي و شعر علاقه بسيار داشت و در مراسم مدرسه به اجراي برنامه مي پرداخت . پس از پایان یافتن تحصیل در مدرسه به آموزشگاه پزشکی وارد شد و سه سال آن جا درس خواند و در این مدت هم در مکانهای هنری شرکت میکرد و ترانه میخواند . وقتی در شهر پنجکنت آزمون هنر و استعدادهای جوان برگزار شد، او شركت كرد و برنده شد و بعدها در برنامه آوازخوانی "عندلیب " که در آن خوانندههای آماتور از سراسر تاجیکستان شرکت داشتند، مقام اول را از آن خود كرد و آوازخوانی را ادامه داد. او ازدواج كرده است و هماکنون دارای یک فرزند است..
" نگینه امانقلوا " خواننده جوانی است که با سبک خاص اجرا و لباسپوشی سنتی در میان علاقهمندان هنر در تاجیکستان و خارج از آن طرفداران زیادی پیدا کرده است. اشعار و موسيقي ترانه هايش را با دقت بسيار انتخاب مي كند و علاقه بسيار دارد تا در لباسهايش از پارجه ملي تاجيكستان به نام " اطلس " و تزئينات زيباي سنتي استفاده نمايد و آرایشهای ملی کند و سرود و ترانههای كهن بخواند. بيشتر ترانه هايش در باره عشق ، بهار ، زندگي و نوروز است . او عاشق بهار و زندگي است و ترانه ها را با همه وجود مي سرايد .
پي نوشت :
به علت پذيرايي از مهمانان و جلسات كاري بسيار ، فرصت بسيار كمي براي همراهي با شما عزيزان دارم .
در هوایی اغلب داغ و شرجی و مرطوب و در بسیاری از ماههای سال همراه با طوفانهای گرد و غبار ، بیشتر تفریحات در این شهر کوچک حاشیه خلیج فارس را در رستورانها ، کافی شاپها ، سینماها و سنترهای زیبا و مجلل و آراسته و خنک می توان یافت .
اولین بار دوستی جوان و زیبا اهل لبنان که با خانواده و خواهران و برادرانش در دبی زندگی می کرد ما را به رستوران آروما یا با نام کاملش Aroma garden caffee دعوت کرد که در خیابان عود میثا قرار دارد .
درب بزرگ چوبی را که باز می کنی خنکای فرحبخشی همراه با رنگ سبز با طراوت گیاهان در میان دیوارهای کاه گلی و موسیقی طربناک شما را به فضایی می برد که واحه ای سرسبز را در دل کویر تداعی می کند .
Aroma caffee نام برند معروفی از قهوه است و همچنین رستورانهایی زنجیره ای به نام Aroma café در استرالیا هست که قهوه بسیار خوشمزه ای به همراه غذاهای فست فود سرو می کنند .
فضای داخل رستوران به سه قسمت تقسیم شده که در ابتدای ورودی قسمت وسط ، حوضچه ریبایی با گویهای شیشه ای رنگین تعبیه شده و نورهای رنگی رویشان می تابد و بخور مخصوصی در قسمت زیرین نصب شده که فضایی خاص و رویایی به آن می دهد و کودکان خردسال بسیار دوستش دارند .
سقف این قسمت به رنگ آسمان آبی است با چراغهای کوچک که تداعی ستارگان را دارد و گلدانهای بزرگ سفال پر از گیاهان شاداب و روی صندلیها و نیمکتهای بزرگ فرشهای گلیم پهن است و سرامیک های طرح سفال اخرایی کف رستوران را پوشانده است .
دو قسمت دیگر در سمت راست و چپ که با دیوارهای کوتاه کاه گلی جدا شده اند برای خانواده ها و زوجها است و سقفش تیرهای جوبی است و ترکیبی است از خاک و سبزینه و نورهای ملایم که فضایی روستایی را تداعی می کند و برای آخر هفته حتما باید از قبل رزرو کرد چرا که بسیار شلوغ است و تا پاسی از شب مهمانان به همراه خانواده هایشان به گپ و گفت و خورد و خوراک مشغولند .
منوی بسیار متنوعی از انواع آب میوه های طبیعی و غذاهای گریل و پاستا و پیتزا دارد که بی نهایت لذیذ و خوش آب و رنگ طبخ و سرو می شوند و مهمترین بخش قلیانهای مصری معطر است و قهوه بعد از غذا و موسیقی طربناک و اگر در زمان پخش مسابقان فوتبال جهانی باشد تلوزیونهای بزرگ در همه رستوران روشن می شوند و مهمانان مثل خانواده ای بزرگ دور میزها جمع شده و با لذت به تماشای فوتبال می نشینند و صدای صحبت و خنده و شادمانی در فضا موج می زند.
کافه آروما از محلهای مورد علاقه خانواده ما است ....
که در هر سفر به همراه دوستان شبهای خوشی را از آن به یادگار داشته ایم .
بعد از سالها عادت به زندگی در حصارهای مشخص و خلوت و تنهایی و نظم و برنامه ریزی ..
به یکباره مهمان خانواده بزرگی شدم که در اتاقهای متعدد خانه دو طبقه شان علاوه بر اعضای خانواده همیشه جمع بزرگی از فامیل و دوست و آشنا مهمانشان بودند که یا برای دیدار آمده بودند و یا برای حل و فصل بیماری و مراجعه به پزشک و انجام کارهای اداری و همیشه درب خانه شان مثل هتلی بزرگ باز بود و اتاقهای مخصوص مهمانان حاضر و همیشه غذا به اندازه زیاد طبخ می شد و عجیب مرا به یاد خانه پدربزرگ می انداخت و داستانهای مادر از زمانهای قدیم که اهل خانواده با هم زندگی می کردند از عروس تا داماد و بچه ها و نوه ها ...
و نسل جدید کشور امارات که والدین اصرار بسیار دارند بر تحصیلات دانشگاهی شان و اغلب به زور هم شده باید در حد توان و استعدادشان در دانشگاههای محلی تحصیل کنند و اگر دامنه هوش و استعدادشان قد بدهد که بهترین دانشگاههای اروپا و آمریکا برایشان مهیا است و این استعداد بسیار جالب در تجارت که انگار در خون آنها جریان دارد و هر فن و تخصصی هم داشته باشند تجارت مکمل زندگیشان است و مرد و زن هم ندارد و هر کدام در جایی و رشته ای سرمایه گذاری می کنند و چقدر هم خوب بازار را می شناسند .
دوست خوب ما 4 پسر و 4 دختر دارد و پسر بزرگش پزشک است و دختر بزرگش مهندس شیمی و بقیه دختران و پسران هرکدام در مهندسی و بازرگانی درس خوانده اند و تنها دخترک کوچک 5 ساله اش هنوز به مدرسه نمی رود و چه علاقه ای دارند بچه ها به یکدیگر و چه مراقبت و مواظبتی از هم می کنند و این علاقه ریشه در همان هم بستگی عجیب این مردمان دارد با فامیل و قبیله و تبار و از همه جالبتر برایم جایگاه بسیار رفیع پدران و مادران و پدربزرگها و مادربزرگها است که حرف روی حرفشان کسی نمی گوید و با عزت و احترام در خانه پسرها و دختران زندگی می کنند و برای مهمان شدنشان همه با اشتیاق روزشماری می کنند چرا که معتقدند برکت زندگیشان به خاطر دعای پدر و مادر است و خیلی برایم جالب بود که نوعروس تحصیل کرده ساعتها پای حرف مادربزرگ هشتاد و چند ساله می نشست و نصیحتش را به جان میخرید و غذا در دهانش می گذاشت و چون چشمان مادربزرگ نابینا بود دستهایش را با ملاطفت می شست و خشک می کرد .
معمول سنت پدرانشان ، دختران و پسران اماراتی حتی الامکان در فامیل ازدواج می کنند و عموزاده ها و فرزندان دایی و خاله از همان کودکی برای هم نشان می شوند و هزینه مراسم و خانه و زندگی و ماشین زوج جوان به عهده والدین است و اگر امکانات باشد خانه و زندگیشان هم نزدیک به هم است و فرزندان به شدت وابسته به والدین هستند و کلام بزرگترها حجت و حرف آخر است ، اگرچه این امر باعث شده تا بیماریهای ژنتیک و ارثی به شدت میانشان رواج داشته باشد .
البته گاه گاهی هم استثنایی هست و داماد یا عروس غریبه هم وارد خانواده می شود که نادر است و ثروت و مراتب شغلی و موقعیت اجتماعی نقش مهمی در این ازدواجها دارد و به علت همین ازدواجهای از پیش تعیین شده مردان اماراتی اگرچه تا سالها به همسر اول وفادارند ولی در سنین میانسالی و کهنسالی گاهی تجدید فراش می کنند و تا چهار همسر رسمی برایشان مجاز است و صیغه اصلا مرسوم نیست و برای همه همسران خانه و زندگی جداگانه فر اهم میکنند و تعداد فرزندان هم به همین علت بسیار زیاد است .
خوشبختانه این امر در میان نسل جدید کم کم در حال رنگ باختن است و مردان و زنان جوان سعی بیشتری دارند تا استقلال مالی و خانوادگی داشته باشند و در حال حاضر اغلب مشاغل دولتی در امارات به عهده نسل جدید تحصیل کرده است و خانمهای جوان در عرصه کار و فعالیت خوب می درخشند و حتی در تجارت وبازرگانی هم فعالند.
از " اسماء " عروس جوان در باره همسرش که پسر دائی اش هست می پرسم .
لبخندی محجوبانه دارد و می گوید مرد خوبی است و تحصیلکرده است و خوشبختانه خوش سیما است و با کاراو در خارج از منزل مخالفتی ندارد و مهمتر از همه خیلی اهل گردش و تفریح و مسافرت به اروپا است اگرچه برایم نقل می کند که همه ازدواجها به این خوبی نیست و گاهی دختران جوان مجبور به تحمل زندگی از پیش تعین شده هستند و خلق و خوی تند همسر و خانواده او و تنها راهشان هم تسلیم است چرا که سنت شکنی ، تابوی بسیار سختی در جامعه کوچک امارات است و به علت عدم استقلال مالی و حرمت آداب و رسوم اجتماعی فرزندان مجبور به اطاعت از پدران و مادرانشان هستند .
مراسم ازدواج بسیار پر تشریفات و پرهزینه است و در سالنهای مجلل انجام می شود و نشاندهنده سطح اجتماعی دو خانواده است و برای همین از سادگی خبری نیست اگرچه اسماء سعی کرده ساده ترین لباس را انتخاب کند و آرایش ملایمی را برای عروسی داشته باشد ولی مادربزرگ دستور داده تا طلا و جواهرات را فراموش نکند .چشم به نقش و نگار خوشرنگ حنا بر دستان اسماء دارم که کار هنرمندی از دیار هند است و امیدوارم نقش و نگار زندگیش نیز زیبا بر هم تنیده شود .
نوزده سال پيش و سال دوم زندگي مشتركم بود كه در سفري با دوستي آشنا شديم كه اجدادش خيلي سالهاي دور از شهر بستك در استان هرمزگان ايران به آن سوي آبهاي نيلگون خليج فارس مهاجرت كردند و حالا در شناسنامه و پاسپورتش مهر كشوري ديگر نقش شده اگرچه هنوز فارسي را با لهجه زيباي محلي صحبت مي كنند و غذاهايشان عطر و طعم و رنگ ايران دارد و آداب و رسومشان همان است كه براي اجدادشان سنت بوده و عجيب اصرار داشت براي ديدار ما از شهر و كشور و خانواده اش و كشوري كه تا آن روز هيچ از او نشنيده بودم و نمي دانستم و وسعت و جمعيتش شايد از چند شهر شمالي وطنم هم كمتر بود .
دبی تا قبل از سال ۱۸۳۳میلادی دهکده ای كوچك در قسمت دیره ی دبی در کنار بندر گاه خور و از توابع مشایخ ابوظبی بوده كه در سال ۱۸۳۳ شیخ مکتوم بن بطی آل مکتوم به همراه ۸۰۰ نفر از خویشاوندان و وابستگان وهمراهان خود، از امارت ابوظبی به این دهکده میکوچند و از آن تاریخ دوران حکمرانی قبیله آل مکتوم، وتاسیس امارت دبی آغاز میشود.
نسبت قیبله آل مکتوم به قبیله آل بوفلاسه یکی از فروع قبائل بزرگ بنی یاس میرسد و اصل نام این قبیله از نام فلاسة خواهر فلاح بن هلال الیاسی جد آل نهیان يكي از حکام امارت ابوظبی گرفته شده كه به ازدواج پسر عموی خود راشد بن عامر بن هلال الیاسی در میآید، وصاحب چند پسر میشوند که به الرواشد معروف میشوند و از آنجائیکه فلاسة آل نهیان شخصیت برجسته ای بین عشیره خود داشت و از نفوذی قوی برخوردار بود، فرزندانش نام آل بوفلاسه برخود میگیرند و به قبیله آل بوفلاسه مشهور میشوند و قبیله بنی یاس از چند قبیله بزرگ تشکیل یافته بود و به نام حلف بنی یاس معروف بود که بیشتر آنان از قبیله نوادگان و عموزادگان بودند، که جد مستقیم آل نهیان و آل مکتوم میباشد. قبیلهٔ بنی یاس از نفوذ خاصی در منطقه برخوردار بوده اند، و در قیام اتحاد دولت امارات متحده عربی نقش مهمی داشته اند .
دبي به صورت رسمي در سال ١٩٣٠ با جمعیتی در حدود بیست هزار نفر که حدود یک چهارم آن را خارجیان که غالبا ایرانی و مابقی از کویت ، بحرین و هند بودند و با تلاش شیخ راشد بن سعید آل مکتوم شکل گرفت كه با سرمایه گذاری های خود در این منطقه به زودی این بندر گاه طبیعی را به یک بندر گاه بزرگ برای تجارت ماهیگیری و مروارید تبدیل کرد و تجار را از ایران ،هند، پاکستان و کشورهای خلیج فارس به این بندر گاه کشاند.
به زودی تردد کشتی های تجاری در این منطقه زیاد شد و کم کم بندر گاه خور آلوده و گل آلود شد و سران قبیله تصمیم گرفتند که بندر گاه را لایروبی کنند و پس از ۱۶ سال آنها در دهانه ی بندرگاه خور به چاههای نفت رسیدند و از در آمد فروش نفت برای بهبود زیر ساخت های اقتصادی شهر استفاده کردند و در طی این سالیان دبی به صورت یک مرکز داد و ستد برای ایران و هند و بعدها به صورت پل ارتباطی داد و ستد در میان آفریقا و آسیای شرقی میانه درآمد و به مکاني مطمئن برای سرمایه گذاری تبدیل شد .
در دههٔ ۱۸۲۰ میلادی، دبی توسط مورخان بریتانیایی «الوصل» نامیده میشد و به دلیل نبود مستندات تاريخي و فرهنگي ریشههای کلمهٔ دبی بسیار مورد مناقشه قرار دارد به گفتهٔ فدل هندهال (Fedel Handhal)، محقق تاریخ و فرهنگ امارات متحده عربی، کلمهٔ دبی ممکن است از کلمهٔ «دَبا» تشکیل شده باشد که اشارهای به جریان آهستهٔ رودخانهٔ قدیمی این شهر با نام خور است. همچنین احمد محمد عبید شاعر و محقق نیز میگوید که ریشهٔ کلمهٔ دبی، « دُبا » بوده كه نام نوعی ملخ کوچک است قبل از اینکه بال در آورد و این نوع ملخ در زمان گذشته در این منطقه وجود داشته، به همین جهت نام منطقه را دُبا گذاشته بودند که به مرور زمان به دبی تبديل شد .
در اولين سفرم دبي شهري كوچك بود كه محله هاي قديمي و بازارهاي سنتي طلا و پارچه و ادويه جات و ساختمانهاي اداري شهرداري و مخابرات و بانكهاي بزرگ و هتلهاي هيلتون و هايت آن در كنار خور كه پيش آمدگي دريا است در ميان شهر قرار داشت و كافه زيبايي در همان كناره در خيابان سيف بود به نام " فتافيت كافي " كه مالكي مصري داشت و چادري بزرگ و ميزهاي بسيار در داخل و بيرون كنار بلوار و مشرف به منظره زيباي خور و قليانهاي فوق العاده و غذاهاي لذيذ لبناني كه محل و پاتوق خانواده ها بود با پدر بزرگ و مادربزرگ و جمع زيادي از چند نسل و بچه هاي كوچك و بزرگ به بازي و شادماني در محوطه سبزش ...
و قايقهاي چوبي بزرگ و كوچك با عرشه هاي مجهز براي كشتي سواري تفريحي همراه با موسيقي و غذا روي خور و پلهاي متعدد كه ما را مي برد به آن طرف دبي به نام بر دبي كه محله ها و ساختمانهايش نوساز بود و هتلهاي شيك و سنترهاي خريد مدرن داشت .
و هتل رامادا در خيابان منخول كه تا سالها هتل محل اقامت ما شد در سفرهايمان و بعد از آن تنها خيابان شيخ زايد بود در يك سو و در سوي ديگر كناره دريا و ساحل زيباي جميرا با مسجد معروف و ويلاهاي زيباي سپيد كوچك و بزرگ و ساكنانش كه اغلب اروپائيان ساكن دبي بودند و تجار ثروتمند و شيوخ دبي و هتلهاي 5 ستاره و رستورانها و مراكز تفريح سطح بالا و يكي دو سنتر ساحلي ....
اما در حال حاضر دبي یکی از هفت امارت امیر نشین امارات متحده عربی است كه بیشترین جمعیت را در میان این هفت امارت دارد و دومین امارت بزرگ آن بعد از ابوظبی است و از این لحاظ که درآمد نفت آن تنها 6% از تولید ناخالص داخلی را تشکیل می دهد از دیگر امارتهای امارات متحده عربى متمایز است و اکثر درآمدش از منطقه آزاد جبل علی ، تجارت آزاد طلا ، گردشگری ، فناوري اطلاعاتي، خدمات تجاری . سرمايه گذاري در بخش ساختمان ، تأسیسات ، صنايع ،خطوط حمل و نقل هوايي ، رسانه و اينترنت و حتي سرمايه گذاري در بخش فرهنگ و ورزش بدست آورده است .
در ده سال گذشته به کمک نیروی کار ارزان قیمت مهاجر و جذب سرمایه های خارجی و استفاده از آخرین فناوریهای روز ساختمانی دبی توانسته با ایجاد و توسعه پنج بزرگراه اصلی برای اتصال به شهرهای دیگر کشور امارات ، بزرگراههای داخلی و پلهای متعدد بر روی رودخانه خور ، احداث اولین خطوط متروی شهری در شبه جزیره عربستان ، ساخت شهرکهای مسکونی و آسمانخراشهای بلند و جزایر مصنوعی در روی آبهای دریا و شهرکهای اینترنتی و دهکده های فرهنگی و آموزشی و موزه ها و کتابخانه ها و دانشگاههای جدید و سالنهای تئاتر و اپرا و برگزاری فستیوالهای بین المللی فیلم و مسابقات ورزشی بین المللی متعدد گامهای بلندی در جهت توسعه و پیشرفت بردارد .
اگرچه در حال حاضر به علت رکود اقتصادی در جهان و خروج سرمایه ها و شرکتهای خارجی و عدم استقبال از پروژه های ساختمانی توسط خریداران ، ابرهای تیره و سنگین بر آسمان این شهر سایه انداخته است .

کسانی که مسافر کشور روسیه بوده اند ....
به خوبی با مجسمه های معروف ماتروشکا matryoshka
یا عروسکهای زیبای تو در توی کوچک شونده که داخل یکدیگر قرار می گیرند آشنا هستند .
و حتما چند تای آنها سوغات سفرشان بوده .
" سرگی مالیوتین " نقاش مشهور روسی ، با الهام از مجموعهای از عروسکهای چوبی ژاپنی که هفت خدای بخت و اقبال را نشان میدادند و بزرگترین عروسک مربوط به Fukurokuju، - خدایی خوشحال و تاس، دارای چانهای بسیار دراز - بود که درون آن ۶ خدای دیگر تودرتو قرار داشتند ، عروسکهایی را طراحی کرد .

این طرح توسط " واسیلی وزدوچکین " صنعتگری معروف ، در یک کارگاه اسباببازی تراشیده شد و توسط سرگی مالیوتین نقاشی شد. این نمونه از ۸ عروسک تشکیل شده بود؛ که بیرونیترین آن دختری با خروس بود، و پس از آن ۶ عروسک دختر دیگر و یک عروسک پسر و درونیترین آنها یک نوزاد بود.
نام این عروسکها را ماتروشکا گذاشتند که واژهٔ «ماتروشکا» برگرفته از اسمهای روسی ماتریونا (Matryona) و ماتریوشا (Matriosha) است که برای دختران روس به کار میرود. حرف «ک» در ماتروشکا، «ک» تصغیر است.

در سال ۱۹۰۰ میلادی ، «م.ا. مامونتووا»، همسر «ساوا مامونتوو» هنرشناس معروف روسیه ، عروسکها را در نمایشگاهی جهانی در پاریس به نمایش گذاشت و این اسباببازی، مدال برنز دریافت کرد و به زودی در دیگر نقاط روسیه بسیاری آغاز به ساخت ماتروشکاها در سبکهای گوناگون کردند.
عروسکهای توخالی از چوب درخت زیرفون (کُپ) و در تعداد ۵ یا بیشتر یا کمتر و به صورت تو در تو با تزیینات و رنگ آمیزی متنوعی ساخته میشود . ماتروشکا از اواخر سدهٔ نوزده میلادی به عنوان نماد و هدیه یادگاری روسیه درآمدهاست.
هنرمندان نوین، سبکهای گوناگونی از عروسکهای تودرتو ساختند. معمولترین موضوع، مجموعهٔ حیوانات، نقاشی پرتره و کاریکاتورهای سیاستمداران مشهور، موسیقیدانان، و ستارههای نامدار فیلمها بودند. عروسکهای ماتروشکا که رهبران کمونیست روسیه را تصویر کردهبودند، در سالهای آغازین دههٔ پایانی هزارهٔ میلادی، با تجزیه شوروی، بسیار محبوب شدند. امروزه بسیاری از هنرمندان با استعداد روسیه در نقاشی عروسکهای ماتروشکا تخصص دارند که مقولات تخصصی از اشیاء، مردم و طبیعت را تصویر میکنند.
اگرچه اصل اشیای تودرتو در روسیه آشنا بودهاست و به سیبهای تراشیدهٔ چوبی و تخممرغهای عید پاک در سال 1885 باز میگردد که دارای مرغ، جوجه، تخممرغ و زرده تخممرغ تودرتو بودهاند.
" ماتروشکا " نسخه مردانه نیز دارد که عموماً بابوشکا (babushka) یا ددوشکا (dedushka) نامیده میشود و پیرمردی روس است.

و حالا هشت مادربزرگ سرحال و شاد روسی با چشمهای خندان و گونه های صورتی ....
از دهکده " بورانوف" ( Buranovo ) در غرب منطقه " Udmurtia " ....

که جایی است در منطقه سردسیر اورال میانی و مابین رودخانه های " Kama " و " Vyatka "
همچون عروسکهای زیبای ماتروشکا با لباسهای سنتی در رنگهای زنده و شاد و سربندهای مخصوص زنان روستایی و گالشهای چوبی گروه موسیقی را تشکیل داده اند به نام :
بورانوفسکی بابوشکی " Buranovskiye Babushki "
که به معنای مادربزرگهای اهل بورانوف است .


آوازهای زیبا و اجرای منحصر به فرد این گروه در سراسر روسیه شهرت بسیار پیدا کرده .
اعضای گروه عبارتند :
زویا ، گالینا ، ناتالیا ، والنتینا ، یکاترینا ، گرانیا ، آلوتینا ، یلیزاوتا و مدیر هنریشان " اولگا "
Granya Baysarova ، Alevtina Begisheva ، Zoya Dorodova ، Galina Koneva ،Natalya Pugachyova ،Valentina Pyatchenko ، Yekaterina Shklyaeva ، Yelizaveta Zarbatova
Olga Tuktaryova – artistic director


آنها در دهکده خود همچون سایر زنان دیگر ،
به کارهای معمول خانه و آشپزی و نگهداری از حیوانات اهلی شان مشغولند
و البته همچون اغلب خانمها در باره سنشان علاقه ای به صحبت ندارند .


در زمان کنسرتها آنها تبدیل به هنرمندانی می شوند
که لباسهایشان را عوض می کنند و به طور جدی به تمرین می پردازند
و با انرژی فوق العاده ای به روی صحنه می روند .


و از آوازهای قدیمی فولکلوریک روستایشان تا پاپ مدرن را با چنان شور و نشاطی اجرا می کنند
که شنوندگان و تماشاگران برنامه هایشان را بی اختیار به وجد می آورد .

آنها برنده چندین مسابقه موسیقی داخل کشورشان شدند
و حالا با اجراهای بین المللی ، آوازه این مادربزرگها در چهان پیچیده است .

در مصاحبه ای با خبرنگار فرانس پرس مادربزرگها گفتند که به دنبال شهرت و ثروت نیستند .
و درآمد کنسرتها برای ساخت کلیسیایی در دهکده کوچکشان صرف می شود .

ترانه وبلاگ " مهمانی برای همه " Party for Everybody
با اجرای این گروه است .
http://www.4shared.com/video/E_o49ZWS/Buranovskiye_Babushki_-_Party_.html
پی نوشت :
منابع این پست بسیار بسیار گوناگون بود ..
از ویکی پدیا تا فرانس پرس و وب سایتهای موسیقی فولکور کشور روسیه
برای پیدا کردن تصاویر مادربزرگها در دهکده شان شاید بیش از یک ساعت وقت صرف شد .
امید که لذت ببرید .
مجمع الجزایر مالدیو ....
برای آنکه تبدیل به بهشتی برای توریستهای طبیعت گرد شود ...
هیچ چیز کم ندارد ...
در 600 کیلومتری جنوب غربی کرانه های هند ...
1191 جزیره مرجانی کوچک ، مسطح و با حداکثر ارتفاع 3 متر از سطح دریا قرار گرفته اند ...
که تنها 202 جزیره مسکونی اند و 298 کیلومتر وسعت دارند ...
بدون هیچ تپه و ماهور و رودخانه ای ....
مالدیو دارای آب و هوای استوائی می باشد با درجه دمای متوسط 30 درجه سانتیگراد ...
و بارانهای موسمی بین ماههای آوریل تا اکتبر ...
و بهترین فصل سفر به آن هنگام پائیز و زمستان می باشد...
قلمرو دریایی مالدیو 850 کیلومتر درازا و 130 کیلومتر پهنا و 115300 کیلومتر مربع مساحت دارد
در قدیم به آن دیباجات می گفتند که معنای معادل " گنگبار " یا مجمع الجزایر دارد ...
بازرگانان عرب در مسیر شرق دور در بنادرش پهلو می گرفتند ...
اقتصاد مالدیو بر اساس کشاورزی ، ماهیگیری و گردشگری است ...
نارگیل، ذرت، ارزن، سیبزمینی شیرین و میوهجات می کارند ....
صنعت کشتیسازی رونق بسیار دارد ....
مردم آن به ساخت صنایعدستی علاقهمندند....
و ماهی، گوشت، صنایعدستی و نارگیل صادر میشوند....
تعدادی از جزایر مالدیو به گردشگری اختصاص یافته است ...
با هتل های بسیار زیبا و مجهز ..
که نهایت دقت و سلیقه در ساخت آنها از سوی معماران برجسته خارجی و محلی به کار رفته است ...
کارمندان این هتلها اغلب از مهاجرین کشورهای همسایه هستند ...
به علت بعد مسافت بین جزایر....
پروازهای داخلی از فرودگاه بین المللی تا محل این هتلها در نظر گرفته شده ...
زبان رسمی مردم مالدیو " دیوهی " از خانواده زبانهای هندو آریایی است ...
و مذهب مردم تا سده دوازدهم میلادی آئین بودا بوده ....
و سپس به علت رفت و آمد دریانوردان مسلمان دین اسلام را پذیرفتند ...
چشم انداز جزایر از بالا یکی از هیجان انگیز ترین مناظر دنیا است ...
آب های فیروزه ای رنگ و سواحل ماسه ای سپید و سنگهای مرجانی...
و ماهیهای رنگ به رنگ در آبهای کم عمق ساحلی ...
به علت وسعت کم جزایر ...
هر هتل یک جزیره را به خود اختصاص داده و شهری کوچک و مستقل به شمار می آید ...
ساختمانهای مجلل و کلبه های چوبی بین درختان نارگیل ...
و سواحل ماسه ای و صخره های دریایی احاطه شده اند....
محیط عمومی هتلها صمیمیت و آرامش و زیبایی را با هم دارد ...
پذیرائی فوق العاده از سوی کارکنان ...
و خانه های ساحلی با معماری و دکوراسیون بی نظیر ..
که آبهای آبی اقیانوس را به همراه نسیم فرحبخش به داخل فضاها می آورد ...
و بشقابهای معطر و لذیذ از غذاهای محلی مالدیو ...
که معجونی از گوشت و سبزیجات تفت داده شده و ادویه جات و ماهی و حیوانات دریایی هستند ...
در کنار مرکبات خوش عطر و نارگیل و انبه و موز ...
و انواع و اقسام تفریحات آبی از غواصی تا قایقهای تند رو ..
و تماشای دلفینها و ماهی های پرنده ..
و مناظر باور نکردنی از اقیانوس هند و جزایر مرجانی ...
انواع مختلف ماساژ درمانی و یوگا و حمامهای آب گرم معطر ...
و قدم زدن در غروب آفتاب روی ماسه های سپید با پای برهنه ...
و تماشای ستارگان آسمان ..
و تحسین خلقت بی نظیر الهی ...
متاسفانه در اثر پدیده گرم شدن زمین و بالا آمدن سطح آب اقیانوسها ..
ممکن است نسلهای بعد ...
تنها خاطراتی زیبا ، در تصاویر به جا مانده از این بهشت رویایی روی زمین را به تماشا بنشینند ...

عید نوروز در کشور تاجیکستان به عنوان نماد هویت و فرهنگ شناخته می شود ...
مردم تاجیک همچون دیگر اقوام ایرانی تبار آداب و آیین خاصی برای مراسم نوروز دارند ...
آن را " عید سر سال " یا "عید سال نو" می نامند ...
و روز نوروز در تاجیکستان با سال شمار دهقانی تاجیکی اول ماه حمل ....
و با حساب میلادی ۲۱ یا ۲۲ مارس شروع می شود ....
که به نام 'خیدیر ایام' یعنی جشن بزرگ معروف است....
مردم تاجیکستان به ویژه بدخشانیان در ایام عید نوروز خانه تکانی کرده و ظروف خانه را کاملا تمیز می
کنند تا گردی از سال کهنه باقی نماند ...
و برابر رسم دیرینه قبل از شروع عید ، بانوی خانه وقتی که خورشید طلوع کرد دو جارو را که سرخ رنگ
است و در فصل پاییز از کوه جمع آوری کرده و تا جشن نوروز نگاه داشته در جلوی خانه راست می گذارد.
زیرا رنگ سرخ برای این مردم رمز نیکی و پیروزی و برکت است.

پس از طلوع کامل خورشید هر خانواده می کوشد هرچه زودتر وسایل خانه را به بیرون آورده و یک پارچه قرمز را بالای سر در ورودی خانه بیاویزد .
که این معنی همان رمز نیکی و خوشی ایام سال است .
سپس درها و پنجره ها باز می شوند تا هوای نوروزی و بهاری که حامل برکت و شادی است وارد خانه شود.
تاجیک ها هم تقریبا همچون ایرانی ها سفره هفت سین می چینند که به آن سفره "دسترخان" می گویند ...
اما جشن نوروز را برخلاف ایرانی ها به خیابان ها می کشاندند تا همه در آن شریک باشند ...
در واقع نوروز در تاجیکستان فقط به خانه ها نمی آید بلکه تمام شهر را متحول می کند...

مردم تاجیکستان به ویژه کشاورزان از گذشته مراسم خاصی پیش از نوروز داشتند ....
یکی از این مراسم " حوت " نام دارد....
حوت از نظر کشاورزان آخرین ماه سال بود و زمان مناسب برای کشت و کار بهاره ....
مردم با فراهم کردن ملزومات جشن سه شب اول ماه حوت را در مهمانیها گرد هم میآمدند ...
و در اطراف آتش به شنیدن موسیقی، رقصیدن یا بازی میپرداختند....

یکی دیگر از مراسم مهم «گل گردانی» نام دارد....
به مناسبت بیداری طبیعت و آغاز شکوفه دهی گلها و درختان ....
بجه ها و جوانان که به آنها " گل گردان " می گویند از دره و تپه و دامنهٔ کوه ها، گل چیده ....
و اهل دهستان خود را از پایان یافتن زمستان و فرا رسیدن عروس سال ....
و آغاز کشت و کار بهاری و آمدن نوروز مژده میدهند.....

در مراسم " بلبل خوانی " گلگردانها در محلهای دیگر گلها را دسته دسته کرده ...
و یا در نوک چوبی بسته و در کنار در خانههای اهل ده یا شهر در خاک فرو میکنند ....
و سرودی با این مضمون میخواندند:
گل آوردم از اون پایان
خبرت میکنم دهقان
بته غله به گلگردان
بهار نو مبارک باد
گله زردک ثنا میگه
ثنای مصطفی میگه
به هر پهلو خدا میگه
بهار نو مبارک

در مراسم " جفت براران " که در اکثر محل ها و در اواخر ماه حوت تشکیل می شود ....
و با آرزوی پر برکت شدن محصولات همراه است ....
همهٔ اهل خانواده شرکت میکنند و پلو، نان فطیر و یا غذای مربوط به مراسم را تهیه کرده ....
و ۱۵ تا ۲۰ نفر از کهنسالان را دعوت میکردند و بعد از غذا نیز این عبارات را میگویند :
«مزید نعمت، زیاده دولت، برار کار، صحت و سلامتی خرد و کلان، رسد به بابای دهقان، خوش آمدید میهمانان»

مراسم " سمنک پزی " یا همان سمنو پزان است ...
سمنک از غذاهای نوروزی است و در خانهٔ تاجیکها در طول روزهای نوروز وجود دارد....
آن را به صورت گروهی و دسته جمعی تهیه میکنند ....
و معمولاً در آخر ماه حوت در آغاز جشن نوروز پیرزنان تصمیم به انجام این کار میگیرند ...
" مسابقه بزکشی " یکی دیگر از برنامه های جدا نشدنی از جشن نوروز در تاجیکستان است ....
لاشه بز را وسط میدان می گذارند و از بلندگویی که روی کانتینری آن سوی میدان نصب شده ....
در هر دور، مقدار جایزه و نام کسبه ای که هزینه جایزه این دور را متقبل شده اعلام می کنند....
در زمین بازی میدان بزکشی دو تکه پارچه قرمز بیش از هر چیز جلب توجه می کند،...
یکی پرچم جایی که مقصد نهایی لاشه بز است ....
و دیگری دستار داور مسابقه که با ریش سفید و بلندش وسط میدان ایستاده است .....
مسابقه بزکشی شاید تنها میراث باقی مانده ای است که حس جنگ های سلحشورانه باستان را در ذهن هر تماشاگری تداعی می کند......

تاجیک ها در نخستین روز نوروز، صبحانه را با انواع غذاهای شیرین صرف می کنند ....
که عبارت است از حلوا، شیربرنج، غوز حماچ ...
به این امید که تا پایان سال زندگی شان شیرین باشد.....
پس از صرف صبحانه پارچه سرخی را بالای در ورودی خانه می آویزند به نشانه خوش بختی ...
آنگاه اثاث خانه را که از قبل تمیز کرده اند به طرزی نیکو می چینند....
پنجره ها را می گشایند تا نسیم نوروزی در زوایای خانه به گردش درآید.....
همه لباس تازه به تن می کنند ....
و کوچکترها در حالی که غنچه ای از گل سرخ در دست دارند نزد بزرگترها می روند ....
و با گفتن"شاگون بهار مبارک" سالی خوش برایشان آرزو می کنند.....

در بدخشان در شب دوم سال نو ....
از کله و پاچه گوسفند وگندم غذای مخصوصی تهیه می کنند که به آن "باج" می گویند....
آش پلو، سومنک (سمنو)، کلوچه، انواع شرینی، سمبوسه، نان فتیر،....
نان چپاتی، انار، ماستابه، انگور، سیب، مویز، گردو، بادام، برگه ی زردآلو و هلو ....
از جمله خوراکی های سنتی است که در عید نوروز بر سفره ی هر خانواده ی تاجیک دیده می شود....
پی نوشت :
موسیقی وبلاگ ترانه تاجیکی " غزل عشق " است یا صدای عبادالله مشرب
download
اولین بار که هر مکانی را تجربه می کنی حسی خاص داری ...
کنجکاوی و کمی اضطراب و انتظار ...
ولی اولین دیدار از " مدینه " چیز دیگری است ..
از اتوبان های چند بانده که وارد شهر می شوی ...
خیابانهای پهن می بینی و خانه های بلند و کوتاه با پنجره های کوچک ...
و مردمانی در شتاب رفت و آمد ..
انگار دربها را به رویت بسته اند ..
مهمان نمی خواهند ..
و هرچه به مرکز شهر نزدیک می شوی چشم می چرخانی به هر سو بلکه نشانی و یا نشانه ای ...
از آن شهر که مهمانش رسول خدا بود ...
و تنها بیلبوردهای تبلیغاتی پیش چشم می آید و مغازه های فراوان و مراکز خرید ....
و ماشینهای همه مدل در رفت و آمد ..
غربت جانت را می آکند و دل تنگ می شود ...
تا به بافت قدیمی شهر می رسی ..
اتوبوسهای بزرگ با سختی از کوچه های تنگ رد می شوند ...
تازه حس می کنی فضا آشنا است ..
هرچه تنگتر و سخت تر ... آشناتر ..
انگار صدای پای مردم می آید که از هر سو روانند به سمت خانه رسول خدا ..
نزدیک به وقت اذان است و آسمان رنگ به رنگ می شود و تو دل در دلت نیست ..
همه چیز را در اتاقی تنگ رها می کنی و می زنی بیرون و لابلای جمعیتی انبوه روان می شوی ..
همه کوچه ها به یک محل ختم می شوند ...
صحنی وسیع با سنگهای مرمر سپید و عطری عجیب در فضا ...
عطری که مشابه اش را نبوئیده ای ..
آسمان رنگی خاص دارد ..
کفش از پای می کنی تا نزدیکتر باشی به خاکی که رسول خدا پای بر آن می گذاشت ..
و آهنربائی که تو را به سوی خود می کشاند ...
سنگهای مجلل و تزئینات مفصل و آب و رنگ دیوارها نیست ...
یادی است و یادگاری از " او "
آخرین پیامبر ...
نامش محمد ..
همو که در کتاب آسمانی قرآن ، خداوند با نامهای مصطفی و امین و عبدالله و سراج و منیر و مبشر و ...
از او یاد کرده است و گرامیش داشته و خاتم النبیین قرارش داده است ...
خواندن به او آموخت و قلم را سلاح مقدسش کرد تا قرآن را بر خلق حجت کند ...
او که همه مهر بود و محبت و عشق ...
و همه آنچه در طول سالهای پیامبری اش داشت ....
خانه ای کوچک با دیوارهای گلی و خانه دخترش در جوار ..
و در همان خانه خلق را راهنما شد و تیمار کرد و دلداری داد و به سوی خدای واحد خواند ...
در میان دیوارهای بلند و طاقهای ضربی راه راه ...
روان در راهی می شوم که نه با پای جان که با چشم دل مرا می برد ...
لغزان میان جمعیتی انبوده و روان در میان صداهایی که زیر این طاقها به هم می پیچد ..
تا نزدیک و نزدیکتر به او ...
به مسجدی که دیوارهایش عطر دستان او را دارد ..
و روضه مطهر ..
در ناحیه جنوب شرقی و رو به قبله ...
باغی از باغهای بهشت که مرقد و محراب و منبر ایشان در آن محل است ...
و ستونهای هشت گانه اصلی که یادگار اویند ...
و سکوی اصحاب صفه و مقام جبرائیل ...
و نیروئی تو را به خود می کشاند ..
نزدیک و نزدیکتر ...
خدای من چه عطری در فضا است ...
موجی از انرژی عجیبی که در وجودت می خزد و تورا به قرنها پیش می برد ..
گوئی صدای متبرکشان می پیچد ..
به نرمی و ملایمت و صبر که آیه های قرآن را برای مردم تلاوت می کنند ..
و چه روزی بود آن روز بیست و هشتم ماه صفر ..
سالها رنج و مشقت و جنگ و جدال و و صبر و مدارا با خلقی که هر روز در پی زر و زور و تزویر می رفتند ...
و حالا بدن مبارکشان بیمار و تبدار در بستر و تنها دخترشان تیمار دار پدر ...
پای که می گذاری نزدیک به مرقد حضرت ..
بغض در گلویت چنبره می زند و دلت را به شیون می کشاند ..
و دیگر جمعیت انبوه پیرامونت نیست ..
تنها تو هستی و رسول خدا و صدای دلنواز قرآن که می خواند ...
وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ ( سوره آل عمران آیه ۱۴۴﴾
و محمد جز فرستادهاى كه پيش از او [هم] پيامبرانى [آمده و] گذشتند نيست آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود برمىگرديد و هر كس از عقيده خود بازگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمىرساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد ...
در تاریخ بشریت ، دیر زمانیست که جشنها و شادمانیها به عطر و طعم خوش غذاهای گوناگون آمیخته است ...
شروع سال نو میلادی بهانه ای شد تا نگاهی به آداب و سنتهای ملل گوناگون داشته باشم ..
در کشورهای اسکاندیناوی و آلمان خوردن شاه ماهی به هنگام حلول سال نو نشانه برکت است .
و همچنین مرسوم است غذاهایی را بپزند که حاوی سبزیجاتی چون کلم وکلم پیچ، باشد زیرا معتقدند برگ های سبز کلم مثل یک دسته اسکناس می ماند و برای آنان از نظر اقتصادی خوش یمن است .
دانمارکی ها کلم پیچ را مانند تاس کباب می پزند و روی آن شکر و دارچین می پاشند. اعتقاد بر این است که هر چه سبزی که می خورند سبزتر باشد، سال بعدی از نظر اقتصادی موفق تر خواهند بود .
حبوبات (لوبیاها و عدس) هم نمادی از پول و ثروت هستند. شکل دانه مانند و گرد آنها زمانی که پخته می شود و پف می کند، نمادی از سکه است و در بسیاری از کشور ها، مردم با آرزوی اینکه سال نو را با خوش شانسی اقتصادی آغاز کنند، غذاهایی با حبوبات درست می کنند .
آلمانی ها سوسیس و سوپ عدس یا لپه می خورند و رسم دارند که بخشی از غذای سال نو را درون بشقاب هایشان می گذارند تا در سال جدید سفره آنان هیچ وقت خالی نباشد .
در سوئد " ریس می یولک" درست می کنند که نوعی فرنی برنج است و داخلش بادامی با پوست می گذارند که هر کس پیدایش کند سالی پر از شانس و خوشبختی در انتظار اوست .
و " شوت بولا " که نوعی کوفته ریزه است . " پوتا تیس " نوعی سالاد اولویه و سالاد لبو همراه با ماهی های سیل و لاکس که نوعی ماهی دودی است را روی میز شام سال نو می گذارند .
نروژی ها نوعی غذای سنتی را که حاوی نخود فرنگی پخته شده، گوشت نمک زده، خردل، سیب زمینی آب پزشده و لوتفیسک (نوعی ماهی دریایی که آن را در جوش شیرین خشک می کنند) است، می خورند .
در هلند مردم سال نو را بدون دونات سال نو نمی دانند. " اویله بولن " نوعی دونات یا شیرینی گرد است که درون آن را با مویز، کشمش و میوه تازه (مثلا سیب) پر می کنند .
در ایتالیا، بعد نیمه شب مردم سوسیس و عدس تازه می خورند و نوعی شیرینی مخصوص طبخ می کنند به این ترتیب که عسل و خمیر ماکارونی را به صورت توپ کوچک در می آورند و سرخ می کنند و روی آن پودر شکر می ریزند ..
در اسپانيا و برخي كشورهاي آمريكاي لاتين مرسوم است که هر کس، در هنگام نیمه شب که سال تحویل می شود، 12 دانه انگور بخورد؛ با هر ضربه ساعت یک دانه انگور .
این رسم به سال1909 برمی گردد که کاشت انگور در اسپانیا آغاز شد. به دنبال اسپانیا، در کشور پرتغال و کشور های تحت سرپرستی این دو کشور یعنی ونزوئلا، کوبا، مکزیک، اکوادور و پرو، این کار رواج پیدا کرد .
این 12 دانه می باید با آخرین ضربه ساعت خورده شوند البته مردم پرو 13 حبه انگور می خورند که سیزدهمین حبه نویدبخش خوش شانسی است .
در آمريكاي جنوبي، لوبياي چشمبلبلي و بعضي از سبزيهاي پخته مثل نخودفرنگي و لوبياي سبز همراه با برنج، يكي از غذاهاي اصلي سال نو آنان ميباشد .
مردم با لوبیا چشم بلبلی غذایی طبخ می کنند که هاپین جان نام دارد. این رسم به زمان جنگ های داخلی آمریکا بر می گردد؛ هنگامی که آذوقه مردم شهر ویکس بورگ می سی سی پی که در حال جنگ بودند تمام شد، مردم با ناامیدی در حال جست وجو غذا بودند که مقداری لوبیا چشم بلبلی پیدا کردند. از آن به بعد این لوبیا را لوبیای خوشبختی نامیده اند .
اولین غذای سال نو برزیلی ها سوپ عدس یا عدس پلو است .
در شیلی در آغاز سال نو ظرفی مملو از عدس و 12 حبه انگور می گذارند .
در آمريكاي شمالي، بوقلمون شكمپر و انواع كيكهاي رنگي، از خوردنيهاي اصلي آنان در شروع سال نو مسيحي ميباشد.
بوقلمون شكمپر يكي از غذاهائي است كه در بيشتر كشورها پخته و آماده ميشود و دليل اصلي پخت آن، فقط به خاطر قدرداني از خداوند ميباشد و قبل از خوردن، حتماً بايد دعاي بزرگ خانواده، با صداي بلند، سپاسگزاري از خداوند باشد و بعد ديگر اعضاي خانواده نيز پس از خواندن دعا، از آنچه در سال نو براي خود و خانواده تهيه كرده و تدارك ديدهاند، ميل نمايند.
مردم لهستان در هنگام نیمه شب و آغاز سال نو، شاه ماهی می خورند و همچون مردمان مجارستان و هلند نوعی دونات می پزند و داخل آن را پر از سیب، مویز و کشمش می کنند و مرسوم است که در داخل کیک یک سکه یا قطعه ای جواهر بدلی می گذارند که معتقدند نصیب هرکس شود سال جدید سال پربرکتی خواهد داشت .
در یونان کیکی به شکل حلقه می پزند و روی آن را با آبنبات تزیین می کنند و در داخل آن چندین سکه قرار می دهند . نام کیک یونانی ها " واسیلوپیتاست " و هنگام نیمه شب بعد از خوردن غذا آن را می برند و نخستین قسمت را به «بسیل مقدس» تقدیم می کنند .
بودن سكه در لابهلاي اين نان، به نيت خوشبختي و برخوردار شدن از توانائي مالي در طول سال جديد است.
در استونی مردم 7 یا 9 یا 12 بار غذا می خورند که قوی شوند. این اعداد خوش یمن هستند .
البته آنها تمامی غذای خود را نمی خورند و بخشی از آن بر ای درگذشتگان و ارواح خوب باقی می گذارند .
در گرجستان مردم لوبیا چشم بلبلی و شلغم می خورند که لوبیا نماد سکه و برگ شلغم نماد اسکناس است. گفته می شود هریک لوبیا برای کسی که آن را می خورد یک دلار و هر شلغم هزار دلار دارایی به ارمغان می آورد .
در کشور های خاوردور، آداب و رسوم متفاوتی وجود دارد. بیشتر ساکنان این بخش از آسیا پیرو آیین بودا هستند. در این مذهب خوردن گوشت، غذاهای دریایی یا لبنیات ممنوع است اما خوردن 3 نوع صدف و حلزون، شگون دارد زیرا تلفظ نام آنها شبیه کلمه موفقیت اقتصادی است .
در ویتنام، هنگام نیمه شب که ساعت با 12 ضربه آغاز سال نو را اعلام می کند، همه اعضای خانواده برای خوردن غذا، در کنار یکدیگر می نشینند .
یکی از غذاهای سال نو ویتنامی ها نودل (نوعی ماکارونی) و زنجبیل تازه است. آنان اعتقاد دارند که بلندی رشته ها نمادی از زندگی طولانی است و ویتنامی ها هیچ وقت رشته نودل را قطع نمی کنند چون فکر می کنند که با این کار زندگی شان را کوتاه می کنند. در این کشور رسم بر این است که در کنار غذاهای سنتی 5 میوه با 5 رنگ مختلف بر سر میز غذا می گذارند .
اما در سریلانکا، برنج با کاری یا خورشت هندی یکی از اصلی ترین غذای سال نو است که همراه با انواع میوه جات و ترشی بر سر میزآورده می شود .
مردم فیلیپین 7 نوع میوه گرد بر سر میز غذای سال نو می گذارند و باور دارند که شکل گرد میوه نمادی از پول است و عدد 7، عددی است که خوش شانسی می آورد و معتقدند در ساعت 12 اولین نیمه شب سال جدید سر میز یا سفره باید غذا موجود باشد .
در کره مردم سال نو را با خوردن دوک-گوک که نوعی سوپ پخته شده از کیک برنج است آغاز می کنند .
ژاپنی ها در جشن های سال نوی خود که همانند مسیحی ها از ابتدای ژانویه شروع می شود، اهمیت زیادی به غذا می دهند .
آنها شاه ماهی را برای حاصلخیزی زمین های کشاورزی و لوبیای سیاه را برای سلامتی بیشتر می خورند ، برای آنها خوردن شاه بلوط خشک شده موفقیت به همراه دارد و میگو زندگی شاد را به ارمغان می آورد . علاوه بر این، آنها، یک کاسه نودل (نوعی ماکارونی) که از گندم تهیه شده می خورند ، نام این غذا «توشیکوشی با» است .
مردم در روز اول سال جديد، كيك موچي رايس را تهيه ميكنند كه يك نوع كيك برنج ميباشد و بر اين باورند كه اين كيك، بايد حتماً در روز اول سال جديد خورده شود تا در طول سال از نيرو، توان و قدرت بدني كافي برخوردار باشند .
در ایران مرسوم است که برای آغاز سال نو غذایی ویژه تدارک می بینند که از همه مشهور تر و متداول تر سبزی پلو، کوکوسبزی و ماهی است. رشته پلو نیز از جمله غذاهایی که در آغاز سال نو یا نخستین شنبه سال طبخ می شود که نمادی از موفقیت است .
یکی از آداب ویژه برای مردم ایران، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان و افغانستان ، پختن سمنو و گذاشتن آن بر سر سفره سال نو است. پختن انواع سمبوسه نیز در این کشور ها مرسوم است .
مردم افغانستان به جای هفت سین متداول در ایران، 7 میوه می گذارند که شامل میوه های خشک مانند سنجد، برگه، کشمش، بادام، پسته، گردو ... می شود .
پي نوشت : ترانه گروه ABBA
http://www.4shared.com/mp3/1zJXnF_J/HappyNewYear_Abba.html
اهل بنگلادش است و سی سال دارد و برای کار به امارات متحده عربی رفته ....
کشوری که زنان و مردان مسلمانش با حفظ آداب و رسوم و سنتها ...
به دانشگاه می روند و درس می خوانند و در ادارات مشغول به کار هستند ...
رافیکال اسلام چند روز پیش به کشورش بازگشت ..
نزد همسر جوان 21 ساله اش حوا اختر ...
که برای ادامه تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه نام نوشته بود ...
گفت می خواهد به او هدیه ای بدهد و او را به اتاق دیگری برد و چشمان و دهانش را بست ...
و پنج انگشت دست راستش را با چاقو قطع کرد ...
و در سطل زباله انداخت تا نتواند آنها را دوباره پیوند بزند ...
تنبیه همسرش برای ادامه تحصیل ...
پلیس او را دستگیر کرده و گروههای بسیاری خواهان مجازات حبس ابد برای او هستند ...
کشور بنگلادش در سالهای 1947 تا 1971 در واقع پاکستان شرقی بوده با فرهنگ سیاسی پدر سالارانه ...
تا 17 سپتامبر 1974 که سه سال پس از اعلام استقلال از سوی سازمان ملل به عنوان کشور عضو پذیرفته شد ..
کشوری با جمعیتی قابل توجه ولی یکی از ضعیفترین کشورهای آسیایی در زمینه اقتصادی ...
بیش از 37 درصد مردمش زیر خط فقر زندگی می کنند و ادامه حیاتشان به کمکهای جهانی متکی است ..
هر ساله گروه کثیری از نیروی کار بنگلادش به امید یافتن شغل و در آمد به کشورهای حاشیه خلیج فارس مهاجرت می کنند ...
اقتصاد بنگلادش با چالش های مهمی همچون بحران انرژی ، فقر گسترده ، مفاسد مالی ، تبعیض و نابرابری ، کاهش دخائر ارزی ، تورم و کاهش رشد اقتصادی روبروست که اجازه رشد مطلوب را نمی دهد و متاسفانه موجب فساد گسترده مالی در کشور شده است ...
دو دهه اول پس از استقلال ، ثبات سیاسی وجود نداشت و نزاع قدرت با به قتل رسیدن شیخ مجیب الرحمان که رهبر حزب " عوامی لیگ " بود آغاز گردید ...
کودتا منجر به حکومت نظامیان گشت ...
و ضیاء الرحمان رهبر حزب ملی بنگلادش به قدرت رسید ...
و در کودتای ژنرال ارشاد او نیز به قتل رسید ...
تا سال 1990 که دولت ارشاد سقوط کرد و حکومت نظامیان پایان پذیرفت ...
طی انتخاباتی آزاد در سال 1991 خالده ضیاء از حزب ملی بنگلادش به قدرت رسید ...
و حالا نیز قدرت در دست شیخ حسینه است ...
علیرغم آنکه در قانون اساسی بنگلادش زن و مرد داری حقوق مساوی هستند ولی زنان از همان لحظه تولد تبعیض را تجربه می کنند ...
در کودکی از نظر تغذیه ، بهداشت ، پوشش و تحصیل در مقایسه با پسران کمبودهای بیشتری دارند و مرگ و میرشان نیز بسیار بیشتر است ..
علت عمده هم سوء تغذیه و مرگ به هنگام بارداری و زایمان است ..
قوانین مصوب هم ضمانت اجرائی چندانی ندارند ..
و تحصیلات کم و بیسوادی و نبود آگاهی سیاسی و اجتماعی کافی و پایبندی به سنتهای قدیمی باعث شده تا زنان تا اندازه زیادی از مشارکت در عرصه های اجتماعی باز داشته شوند ..
اگرچه در عرصه کلان قدرت ...
جدال قدرت بین شیخ حسینه دختر شیخ مجیب الرحمان و خالده ضیاء بیوه ضیاء الرحمان ...
به شدت در جریان است و با تمام قوا در صدد حذف یکدیگر از عرصه سیاسی کشور هسنند ..
زنانی که تنها وارث قدرت مردان خانواده خویشند ...
و تلاش احزاب که با حفظ نام رهبران کاریزماتیک قبلی بتوانند ضمن حفظ تشکل خود نظر توده های مردم را همچنان جلب کنند ...
و در واقعیت امر زنان دیگر ، به علت پایین بودن قدرت اقتصادی و فقدان دسترسی به منابع مالی لازم و کنترل مردان بر تشکیلات حزبی و نفوذ بسیارشان در میان عوام ، عرصه چندانی در رقابت ندارند ...
با همه اینها طارق العسان معاون وزیر امور زنان و خانواده بنگلادش در سومین نشست وزرای امور زنان و خانواده کشورهای اسلامی گفته است ...
که نرخ بیسوادی در بین زنان در حال کاهش است و با طرحهایی که در سالهای اخیر در مدارس اجرا شده به شمار دختران دانشجو اضافه شده است ...
و همچنین میزان مرگ و میر کاهش داشته و تعداد بیشتری از زنان وارد پارلمان کشور شده اند و وزرای زن در کابینه موجب تشویق و گسترش مدیریت زنان در جامعه گردیده ...
و تلاش می شود تا با توسعه کار آفرینی زنان در حوزه اقتصاد روستائی با فقر گسترده مقابله گردد ...
حوا اختر با چشمانی اشکبار و دستانی باند پبچی شده و اندامی کوچک و نحیف به دوربین نگاه می کند ..
از همسرش شکایت کرده و او را به قانون سپرده ...
و حالا می خواهد نوشتن با دست چپ را تمرین کند ...
چون مصمم به ادامه تحصیل برای داشتن آینده ای بهتر است ...
منابع :
ویکی پدیا
بولتن اقتصادی سازمان تجارت جهانی
خبرگزاری ایلنا
پی نوشت :
با تشکر از همه دوستانی که با این پست همراهی می کنند ..
علاقه دارم فقط چند لحظه چشمانتان را ببندید و خود را به جای این دختر جوان تصور کنید ..
آن وقت پی خواهید برد پشت این نگاه معصوم اشکبار چه اراده آهنینی نهفته است ...
که دستی را از دست داده و دست دیگر را سرمایه آرزویش در کسب علم و دانش می کند ..
و این همان قدرتی است که هیچ خشونتی قادر به درهم شکستنش نیست ...
آقاي آندره ريو معمول هر سال به مناسبت ايام كريسمس برنامه اي در شبكه زد اف آلمان اجرا نمود ..
Weihnachten bin ich zu Haus" "
كريسمس من درخانه هستم ...
در قلعه اي قديمي و چند صد ساله متعلق به خانواده آقاي ريو در شهر ماستريخت ..
و محلي كه يادآور روزهاي خوب كودكي اش و محافل جشن و شادي پدربزرگش بود ..
با دكور و صحنه آرائي بسيار زيبا در داخل و محوطه باغ ..
يكي از به ياد ماندني ترين برنامه هاي او اجرا شد ..
قطعات روحنواز موسيقي و تركيب آن با كليپ هاي از پيش آماده و كودكان شاد و آوازه خوان ....
دخترك بالرين كه همچون فرشته اي نويد ميلاد مسيح را مي رساند ...
پاپانوئل با گونه هاي قرمز و كالسكه پر از هديه و سرودهاي مخصوص كريسمس ..
و صحبتهاي صميمي و خودماني آقاي ريو و يادي كه او از همه خانواده اش كرد ..
و قطعه زيبايي كه براي همسرش نواخت ..
چند سالي كه در اين كشور بودم هيچ زماني به اندازه اين شب برايم پر خاطره نبوده ...
شايد چون شبهاي يلدا را تداعي مي كرد ...
با همان آرامش و صميميت و محافل خانوادگي دور هم و شادماني و سرور ...
در كشور آلمان تقريبأ يك ماه مانده به كريسمس يا به زبان آلماني weinacht" " شب متبرك ..
اغلب منازل و ادارات و مغازه ها تزئين و چراغاني مي شوند ..
دكه هايي براي فروش تنقلات و اسباب بازي و زينت آلات و خوراكيهاي خوشمزه داغ بر پا مي شود ...
كه تا پاسي از شب باز هستند ..
چراغها ي نوراني پشت پنجره هاي خانه ها مي درخشند و نويد جشن و شادماني مي دهند ...
و درختان كاجي كه بصورت انبوه و صنعتي كاشته شده اند بريده مي شوند...
و براي فروش در معرض قرار مي گيرند ...
بر اساس سنتهاي قديمي در شبهاي weinachten ...
اغلب اعضاي خانواده از هر گوشه جهان گرد هم مي آيند و مراسم اين شب را برگزار مي كنند ..
مراسمي آرام و روحاني و شاد ...
نور چراغهاي كوچك رنگي قاب پنجره ها را پوشانده ...
و گهواره كوچكي در گوشه اتاق پذيرائي است ...
و درخت كاج با سليقه بسيار تزئين شده ...
و هداياي مخصوص با بسته بنديهاي بسيار چشمگير در زير آن قرار مي گيرد ..
كه البته هداياي مخصوص بچه ها با دقت انتخاب مي شود كه همان باشد كه آرزويش را داشتند..
و تماشاي پايكوبي و شادماني آنها بعد از باز كردن كادوها بسيار لذتبخش است ...
براي شام هم غاز يا اردك را در قابلمه مخصوص بيضي شكل مي گذارند تا باروغن خود پخته و برشته شود...
و آن را با سيب زميني و كلم و هويج و ترشي و شور ...
بر سر ميزي كه به زيبائي با شمع و گل و بهترين ظروف آراسته شده سرو مي كنند ...
و بعد از دعا ي مخصوص در فضائي شاد و صميمي ميل مي كنند ...
بیست و پنج دسامبر در بسیاری از کشورهای مسیحی ...
کریسمس است و مراسم خاص میلاد حضرت میسح...
ولی شاید برایتان جالب باشد که بدانید در بین ارامنه ایران ششم ژانویه روز میلاد حضرت مسیح است ..
و بنابراین کسی 25 دسامبر را جشن نمی گیرد ...
یک جور اختلاف دیرینه بین کلیسای مستقل ارامنه و سایر کاتولیکها و پروتستانها و فرقه های مسیحی ..
ولی جالب مطلب اینجاست که اقلیت آسوری ایران که کاتولیک هستند ...
همچون سایر مسیحیان جهان همان بیست و پنج دسامبر را جشن می گیرند ...
از همه هیجان انگیزتر ، شور و شوفی است که در این روزها در محله های ارمنی نشین مشاهده می شود ...
در خیابانهای ویلا و میرزای شیرازی و قائم مقام فراهانی و خردمند و سایر محله ها ...
عطر قهوه آسیاب شده فضا را انباشته ...
و مغازه ها پر است از انواع پاپانوئل و تزئینات درخشان و انواع هدایا و کارتهای زیبا ...
و درختان مصنوعی و طبیعی کاج ..
که تصور جشنها بدون آن غیر ممکن است و جوانها علاقه عجیبی به آن دارند ..
و عطر برگهای سبزش همه فضای خانه را پر می کند ....
و آن گوی های رنگی و طبل های کوچک و عصاهای راه راه قرمز و سفید ...
و شمع ها و قندیل ها و ستاره طلائی نوک درخت ...
از کنار پنجره خانه ها که رد شوی عطر و بوی شیرینهای خانگی مستت می کند ...
هنر خانم خانه است و بسیار هم رویش حساسیت دارند ...
و کمتر خانواده ارمنی است که شیرینی هایش را خود درست نکند ...
اگرچه بازار قنادیها هم داغ است ...
و کافه قنادی لرد نبش خیابان ویلا این روزها و شبها کار و بارش سکه است ..
و از هر طرف عطر خوش گاتا و پای زردآلو احاطه ات می کند و دلت را مالش می دهد
یکی دیگر از نکات جالب این است که در خانه های ارامنه خبری از بوقلمون نیست ..
و غذای مخصوص کوکو سبزی و پلو و ماهی است ..
رسمی گره خورده با آئین ایران زمین ...
در این روزها و شبها انواع مراسم جشن و شادمانی و بازاچه ها ی خیریه در باشگاه آرارات برپا است ..
و شاید جالب باشد بدانید که " آرارات " نام رشته کوهی است با دو قله ماسیس کوچک و ماسیس بزرگ ...
که جزئی از سرزمین کهن ارامنه بوده ...
و در حال حاضر در خاک ترکیه و نزدیک به مرزهای کشورهای ارمنستان و ایران قرار دارد ..
و نماد نوستالژیک خاصی برای ارامنه است و هرچیز مهمشان را با آن نامگذاری می کنند ...
از جمله تیمهای ورزشی مهمشان ..
راس ساعت 12 شب اول ژانویه ناقوس کلیساها به نشانه آغاز سال نو به صدا در می آید ...
و خانواده ها گروه گروه وارد حیاط کلیسا می شوند و آسمان را تماشا می کنند و دعای مخصوص سال نو ..
جمعیت متراکم و همه مشغول به جا آوردن آداب مذهبی ...
و شمع ها که درخشان می سوزند ..
و آرزوی سالی سرشار از شادکامی و موفقیت و سلامتی ..
نمی توان از بارسلونا یاد کرد و در باره کاتالون سخن نگفت ....
سرزمین کاتالونی که قرن ها به صورت کشور مستقلی حیات داشت امروزه در مرزهای چند کشور محدود شده است و سهم عمده ای از آن بخشی از اسپانیا را تشکیل می دهد.
شهرستان های بارسلون ، ژرون ، کاستلون ، والانس و جزایر بالئاروپیتوز اسپانیا امروز در حقیقت همان ایالت های سرزمین کاتالونیاست. بقیه این سرزمین نیز در فرانسه و در بخش پیرنه شرقی به حیات خود ادامه می دهد.
کاتالونی در ۸۰۱ میلادی به عنوان سرزمین پاسدار امپراتوری شارلمانی در تاریخ نمایان شد ولی بسیار زود و در قرن دهم میلادی به صورت یک کشور خودمختار اداره شد. در طی این مدت کشور کاتالونی مرزهای خود را گسترش داد و با ملحق ساختن سرزمین های سیسیل ، یونان ، ساردنی و قلمروی سلطنتی ناپل ، امپراتوری وسیع کاتالان را در مدیترانه شکل داد.
این سرزمین به سرعت از نظر فرهنگی شاخص شد و معماری با شکوه آن ، موسیقی و منظومه های شعری آن را به یکی از مراکز شعر و موسیقی قرون وسطی در آورد.
در قرن هجدهم میلادی اسپانیا این سرزمین را تحت اطاعت خود درآورد و فرانسه نیز بخش های شمالی آن را تصرف کرد. از آن زمان فرانسه و اسپانیا هر یک به نوبه خود برای ترویج زبان ، آداب و رسوم و شیوه زندگی خود در این مناطق تلاش کردند.
با هم اینها کاتالونی در قرن نوزدهم با تجدید حیات در عرصه های اقتصاد ، ادبیات ، علوم و زندگی سیاسی موجب شکل گیری منطقه صنعتی جدیدی شد که از یک پایگاه دریایی مهم نیز برخوردار بود و زبان کاتالونی نیز به صورت رسمی پذیرفته شد.
در اوایل قرن بیستم «آنتونیو گودی » بی شک تواناترین شخصیت جنبش نوگرایی به حساب می آید. این هنرمند معماری متفاوتی ایجاد کرد که از نظر رنگ بسیار غنی بود و نشانه هایی از هنر اسلامی و ژاپنی را در تجسم طبیعت با خود داشت.
"گودی " همه بناها را از نقوش برجسته فراوانی که متشکل از هزاران تصویر از ستاره و صورت های فلکی گرفته تا ابرها ، سنگ ها ، بلورهای یخی ، گیاهان، جانوران و افراد انسانی بود، لبریز می ساخت...
پنجره هایی به شکل دهان های باز، سرستون هایی به شکل ابرو ، ستون هایی به شکل استخوان و یا ساختمان هایی پوشیده از فلس و گردنبندهایی به شکل بوته سیر و پیاز بخش هایی از معماری جدید گودی را تشکیل می دهد. در تداوم همین هنر است که آثار نقاشی بزرگانی چون پابلو پیکاسو شکل گرفت و پس از او سالوادور دالی پیشتاز مکتب سورآلیسم آثار خود را در ادامه همین آثار خلق کرد.
شاخص ترین اثر «گودی » که یکی از نمادهای شهر بارسلون است ، کلیسای مشهور « ساگراد افامیلیا » یا خانواده مقدس است. ساختمان ناتمام این کلیسا که در قلب شهر امروزی بارسلون سر به آسمان کشیده ، از نظر مفهوم و فرم ساختمان بنایی منحصر به فرد و باعظمت است که در جهان همتایی ندارد.
"گودی " که برای آفریدن این بنا نهایت نبوغ و خلاقیت خود را به کار برده است ساختمان این کلیسا را برروی زیرزمینی که برای دفن اجساد ساخته شده بود بنا کرد و از سال ۱۸۹۱ تا آخرین روزهای حیاتش یعنی ۱۹۲۶ به کار روی آن ادامه داد.
پیکره هایی از تولد عیسی مسیح، انسان های مختلف و موضوع های نجومی پیچیده و فراوانی که ترکیبی از گیاهان و جانوران، تخته سنگ ها، مواد مذاب آتشفشانی ، ابرها و ستارگان و صورت های فلکی مختلف است در نقاط مختلف این بنا با برج های مختلف سر به آسمان کشیده جای گرفته است.
برای تزیین بخشی از این کلیسا «گودی » به قول خودش از طرح ستارگان به هم چسبیده کهکشانی استفاده کرد و در بخش های دیگر مجسمه های بی شماری را در طاق ها و ستون ها جای داده است. او برای نقاشی این چهره ها و شکل دادن به این پیکره ها از کارگرانی که در کارگاه او مشغول کار بودند به عنوان الگو استفاده کرد و یا اعضای خانواده آن ها را مدل خود قرار داد.
این کلیسا که امروز به عنوان یکی از دیدنی ترین آثار اسپانیا مطرح است با ظاهری عجیب و متفاوت در قلب شهر بارسلون، به عنوان نمادی از فرهنگ کاتالونی مطرح است. فرهنگی که در قرن بیستم نیز مسیر متفاوتی را پیمود و در مکتب بارسلون و در قالب پژوهش ها و آثار عملگرایانه به حیات خود ادامه داد ....
پی نوشت : با تشکر از نویسنده ای که نامش ذکر نشده بود در مقاله ای در سایت www.aftabir.com
به برنامه اپرا دعوت شده بودند . ميزباني صريح داشتند و صميمي با سوالاتي غير كليشه اي و بعضأ غافلگير كننده . زيبا بودند بخصوص ميشل با پوستي شكلاتي يكدست و موهاي تيره جذاب و لباسي برازنده و شاد پر از رنگهاي آبي و قرمز كه به طرز دل انگيزي به هم آميخته بود و شخصيتي موقر و جذاب . صحبتها مي رفت و مي آمد و من نگاهم به باراك بود آرام و مهربان ، تكيه زده بر عشق همسري زيبا و خانواده اي پرمحبت و مردمي كه دوستش دارند از نگراني هايش مي گفت و آرزوهايش براي مردمش و ...... كه ناگهان خانم اپرا پرسيد : از ازدواجتان راضي هستيد خانم ميشل ؟ مكثي كرد پر معنا و نگاهش به همسرش ، از 18 سال زندگي مشترك گفت كه مهمترين ستون نگهدارنده آن نه عشق كه احترام بود . همان كليد اسرار آميز كه در سختيها و مشكلات يار و ياورشان بود و نيروئي چنان عظيم به اين سناتور گمنام بخشيد كه پله هاي ترقي را به يكباره طي كرد و شد آرزوي تحقق يافته ميليونها هم رنگش در سراسر جهان . اين بانوي اول بدون مدعا را كه هيچ خجالت نكشيد كه بگويد حتي بعضأ لباسهايش را هم خودش مي شويد و دخترانش را هم وادار مي كند كه فرقي بين خود و ديگران نگذارند و معمولي بزرگ شوند بسيار دوست دارم .